۱۳۹۲ دی ۷, شنبه

آقا قهر است!

شماره 156/ یکشنبه 8 جدی 1392/ 29 دسمبر 2013

رخصتی های زمستانیست، چه کنیم؟

شماره 156/ یکشنبه 8 جدی 1392/ 29 دسمبر 2013

رخصتي زمستاني شاگردان

شماره 156/ یکشنبه 8 جدی 1392/ 29 دسمبر 2013
به روز ختم مكتب
مهذب و مودب
بخوان درس فراوان
كه باشد مژده هر آن
به صنف نو كه رفتي
به املا در نيفتي
بخوان درس های نو را
بپوش کالای شو را
بخواني مثل بلبل
لباسهايت مثل سنبل
اول نمره شوي تو
به صنف ها تو در تو
زمستان فصل  سرماست
چه خوبي ها که برماست
كتابهايت زمكتب
لباسهايت مرتب
ز یخ بازیچه داری
چه زیبا سرچه داری
از: د. س. ن

برفی زمستان

شماره 156/ یکشنبه 8 جدی 1392/ 29 دسمبر 2013
ز زير صندلي هان
به روزهاي زمستان
برو باهمرهانت
به لب خندان و شادان
زمستان فصل سرما
زمستان رخصتي ها
هوايش سرد باشد
زسردي برد باشد
بپوش كالاي  گرمت
به دسكش ها ي نرمت
بگير برف زمستان
ببر برفي به دوستان
كه برفي بردن تو
جريمه داره منتو
از: د . س. ن

۱۳۹۲ آذر ۳۰, شنبه

جشن پیروزی دو همکار صفحه ارمغان اطفال

شماره 155/یکشنبه 1 جدی 1392/ 22 دسمبر 2013




اناهیتا سیاووش حروف نگاری ارمغان ملی را از شماره 96 تا کنون بدوش دارد و ناهید سیاووش در کنار اناهیتا سیاووش مطالب صفحه ارمغان اطفال را جمع آوری مینماید.
این اطفال زحمتکش به حدی در تهیه ترانه های اطفال در صفحه ارمغان اطفال علاقه دارند که ناهید سیاووش بسیاری این ترانه ها را به حافظه سپرده و حتا از آمدن استاد رهنمای ترافیک به صنفش و آمدن دلقک به مکتبش گزارش شفاهی به صفحه ارمغان اطفال آورد.
ناهید سیاووش اکنون در مرحله آموزش ردیف اصلی برنامه تایپنگ کمپیوتر میباشد و وعده سپرده که در روزهای رخصتی زمستان تایپ کمپیوتر را کاملاً فرا گرفته در ماه حمل سال آینده با اناهیتا سیاووش در امور تایپ همکاری نماید.
بخاطر تلاش صمیمانه این دو طفل زحمتکش ارمغان ملی در جشن سرور و شادمانی ارتقای شان به صنوف بالاتر سهیم شده با چاپ تصاویر و تقدیر نامه هایشان موفقیت های مزید شان را از خداوند خواهان میباشد.
هیئت تحریر

مورچه

شماره 155/یکشنبه 1 جدی 1392/ 22 دسمبر 2013
اي مورچه زحمتكش
بروتو دانه بكش
دانه گندم و جو
دانه تازه و نو
دانه لوبيا ونخود
ببربه اولاد خود
دانه انگور پاك
كه افتاده زير تاك
وقتي شود زمستان
رفتن نباشد آسان
تواز دانه انگور
كمي بده به زنبور
ميدهدآخر خدا
براي تو چوچه ها
 از : محمد رفيع كابلي
 انتخاب: اناهيتا سياووش

زنبور عسل

شماره 155/یکشنبه 1 جدی 1392/ 22 دسمبر 2013
زنبور با نظافت
تويي كان شرافت
تواز گلهاي رنگين
براي طفل غمگين
مي سازي شهد نازك
به مثل گل وپندك
شهد تو مثل دواست
دوازسوي خداست
شهد تو جادو شده
جايت در كندو شده
كندوي توبر زمين
فال تو گويد چنين
خدا دهد برايت
هرچه هست آرزويت
 از : محمد رفيع
                 به انتخاب: ناهید سیاووش

۱۳۹۲ آذر ۲۴, یکشنبه

اي تفنگ برتو لعنت


شماره 154/یکشنبه 24 قوس 1392/ 15 دسمبر 2013
اي تفنگ برتو لعنت
با تو كي ميشه صحبت
كار تو كار جنگ است
قلب تو مثل سنگ است
مي كشي مردمانرا
حتي پيره زنان را
قطع كني زبان را
بشكني استخوان را
دشمن انسان تويي
بدست دزدان تويي
ضد جوانان  تويي
بلاي هر جان تويي
فال تو گويد كه زود
بخير مي شوي نابود
          شاعر : محمد رفيع كابلي
          به انتخاب : اناهيتا سياووش

كبوتر سفيد


شماره 154/یکشنبه 24 قوس 1392/ 15 دسمبر 2013
كبوتر سفيدم
تومايه اميدم
پرنده قشنگي
سفيد و شوخ وشنگي
صداي غمبر تو
از سينه پرتو
وقتي مي كشي آواز
دلها را مي كني باز
سفيدي بال تو
چنين گويد فال تو
ترا دوست دارد خدا
از مانگري جدا
منم خاله فالبينك
مگر ندارم عينك
آفتاب پشت بام شد
بيا برويم شام شد
شاعر: محمد رفيع كابلي
به انتخاب: ناهيد سياووش

۱۳۹۲ آذر ۱۷, یکشنبه

سرگذشت کودکان تنهای پناهجوی افغان

شماره 153/ یکشنبه 17 قوس 1392/ 8 دسمبر 2013

شمار زیادی از کودکان تنهای پناهجو، پس از ورود به سویدن، تحت تعقیب و تهدید زندگی می‌کنند. دلیل این امر، بدهکاری آنها به قاچاقچیانی‌ست که آنها را به اروپا آورده‌اند. انتظار می‌رود که شمار کودکان پناهجوی تنها که به سویدن می‌آیند، سال آینده به ۴۰۰۰ نفر برسد. منصور یکی از آنهاست، او به کمک قاچاقچیان از افغانستان به سویدن آمده اما اکنون از ترس آنها، به زندگی مخفی روی آورده است.
منصور می‌گوید که با من خیلی بدرفتاری کردند، پول زیادی از من گرفتند و هنوز پول می‌خواهند، ما پناهجویان را مثل برده، به دیگر قاچاچیان می‌فروشند و ما را مثل کالا دست‌به‌دست می‌کردند. هر قاچاقچی تازه هم، پول اضافی درخواست می‌کرد.
منصور که نام واقعی او چیز دیگری‌ست، و از ترس شناخته‌شدن، مخفیانه زندگی می‌کند، در سفر خود، در آنچه زندان قاچاقچیان نامیده می‌شود، گرفتار شد. پناهجویان در این گونه محل‌ها نگهداری و بعضا شکنجه می‌شوند تا خانواده‌ی آنها مجبور شوند، پول بیشتری را تهیه کنند و به قاچاقچیان بدهند. منصور در راه فرار خود، از کوهستان‌های تاریک و دره‌های خطرناک گذشته، با ۲۰۰ پناهجوی دیگر در پشت موترهای باری بدون هوا سفر کرده، و چندین روز را بدون غذا و آب در راه بوده است. او سه سال است که در استکهلم زندگی می‌کند و درس می‌خواند تا لوله‌کش شود. داستان منصور چندان منحصربه‌فرد نیست. موراله مازینی، وکیل دفتروکالت آداکتا در مالمو، با پرونده‌های پناهجویی به‌خصوص کودکان تنهای پناهجو کار می‌کند. او می‌گوید که بیشتر این پناهجویان بدهکاری به قاچاقچی خود دارند و این مشکل بسیار بزرگ‌تر از آن است که بسیاری تصور می‌کنند.Ÿ
انترنت

وقتی هیچ کس ما را دوست ندارد

شماره 153/ یکشنبه 17 قوس 1392/ 8 دسمبر 2013
وقتی هیچ کس ما را دوست ندارد
شروع می‌کنیم
مادرهایمان را دوست بداریم
وقتی هیچ کس برایمان نمی‌نویسد
به یادِ زیباترین شعرهای کهن می افتیم
اي کودک امروزين!. . .

اي کودک امروزين!
دلخواه تو گر جنگ است
من کودک ديروزم،
کزجنگ مرا ننگ است

زان روزکه عالم را
در خون و جنون ديدم

پرهيختن از جنگم‌
سرلوحه‌ي فرهنگ است

آري نکند يارا
با خار بُن و خارا
پايي که بيابانش
‌فرسوده به فرسنگ است

زين قوم برادر کُش
‌از ديدن خون سرخوش

احوال مگو با من
‌کامروز دلم تنگ است
تا چند توان گفتن
‌کاين پنجه و انگشت است؟
تا چند توان ديدن
‌کاين ساعد و آرنگ است؟
بر کرکس و برکفتار
خوش مي رود اين رفتار؛
تا کشته فراوان است
‌تا مرده فراچنگ است
‌ناليدن مجروحان
‌همخواني‌ي آواز است

جان کندن مقتولان
‌همرقصي‌ آهنگ است

نرماي طراوت زا
در قلب طبيعت کو؟
تنها اثر از رويِش
‌فرش خزه بر سنگ است!
تطهير به آبش کن
خوشبو به گلابش کن

با خون نتواني شست
‌آن را که زخون رنگ است.
ازشُکر «و لاتُلقوا»
غافل شدنت اينک

کُفران تن افکندن
‌در مهلکه‌ي جنگ است!. . .

سیمین بانو 

مه یک دختر استم

شماره 153/ یکشنبه 17 قوس 1392/ 8 دسمبر 2013
مه یک دختر استم
به بزرگان خدمتگر استم
قوت دست مادر
دوست پدر استم
در سینۀ آسمان
ستاره ها درخشان
همچو کرۀ زمین
سیاره ها فراوان
مه یک دختر استم
به بزرگان خدمتگر استم

اطفال عزیز!

شماره 153/ یکشنبه 17 قوس 1392/ 8 دسمبر 2013
در باغ وحش به حیوانات وحشی بسیار نزدیک نشوید!