۱۳۹۷ بهمن ۲۳, سه‌شنبه

نوازش های پدر مهربان محترم فریدون ذکی در گزارشی از دومین سالروز تولد فرزند عزیزش ابراهیم جان ذکی









فرشته ها با شما حرف می زنند:

همینکه چشم اش باز می شود از خواب خنده می کند و اولین حرف اش ( های په په) یعنی (سلام پدر) است.  چرا های په په؟ چرا نمی گوید: "سلام پدر" 
 شاید همین سوال در ذهن شما نیز خلق شود. ولی او هنوز خیلی کوچک است تا تفکیک لسان مادری و لسان خارجی را کند. ابراهیم ذکی این مرد خانه یی ما امروز دو ساله و پنج ماه و چهار روزه شد بخیر. مادرش می گوید:
" فریدون، برخورد ابراهیم جان مانند بچه های 28 ساله است خیلی دقیق وخیلی سنجیده".
و جواب من به مادرش: 
" آه دگه، بخملی بچیم" 
ولی باور کنید که اضافه گویی و مبالغه  نمی کنم چون اکثر اطفال از همین گونه برخورد با مادر و پدرشان برخوردارند. شنیده بودم که اطفال در یک سن و سال معین خیلی کنجکاو می شوند و زیاد سوال می کنند. ابراهیم هنوز سوال کرده نمی تواند. صرف می تواند واژه ها را  با هم وصل کند تا چیزی از او بسازد و بگوید. چیزی که بیشتر از او میشنوی:
" په په، مه می، کم؛ مینه، لیمه، و چندین حرف و واژه یی دیگر.راستی خواهران خود را با یک لحن کشاله دار صدا می کند – لییییمه؛ (لیمه)، مییییینه ( مینه).  این مردک ما یک عادت خیلی بسنده یی دگر هم دارد. اگر او عمدآ و یا سهوآ با دست خود ترا بزند و یا با چیزی وار کند، و ببنید که خودت گویا افگار شده یی، نزدت می آید، دست های نرم و کودکانه خود را در گردنت می اندازد؛ رویت را می بوسد و میگوید: 
" شالی"  هدفش همان واژه انگلیسی (ساری) است. و تا خود را مطمین نسازد که ازش خفه نیستی، همان بوسه کردن و" شالی"  گفتن اش را ادامه می دهد. مادرش متوجه شده که چندین واژه های کوتاه و طولانی را در همین چند روز گذشته  یاد گرفته و به بسیار آسانی تلفظ می کند. مثلا:
"Open the door”
 Help, Help,
 What did I do?
Shet, Shet, 
که همانا هدفش بشی؛ بشی است 
وقتی من از دفتر کار به خانه زنگ می زنم تا احوال بگیرم، مادرش تلفن را به ابراهیم می دهید و می گوید:
"ابراهیم؛ بیه همراه په په گپ بزن"
او هم یک دفه  که خدا یار جانش  که تلفن ره گرفت، به گفته یی عام؛
" پدر کس از پیشش گرفته نمی تانه"
حالا در عقب گوشی من استم و ابراهیم. صدای مادرش می آید که:
"بچیت تلفن ره در گوش خود گرفته و گرد گرد خانه قدم می زنه. بسیار پوک اس همی بچیت"
و من..گوشی در گوشم و مشغول شنیدن صدای این مردک کوچک. راستش به خدا اگر بفامم که چی میگه خو بلی، بلی، یس یس برش می گم و او هم بدون وقفه گپ زده میره..به گفته مادرش که غوم غوم می کنه ولگه بفامم چه میگه... 
وقتی مادرش گوشی را ازش می گیرد و می گوید:
"ابراهیم جان؛  په په ره بگو بای. صدای ابراهیم می آید که:
No bye, No bye
حالا اگر خودت و یا من این کلمات انگلیسی را بلد باشیم یا نباشیم، خوب می دانیم که او نمی خواهد خدا حافظی کند. اینکه همین نو بای؛ نو بای گفتن او چقدر برایم لذت بخش است، این حس را صرف پدر و مادر درک کرده می توانند.
ما همیشه تلاش می کنیم تا با ابراهیم کوچولو در خانه  دری گپ بزنیم ولی برایش آسان این است که به انگلیسی جواب بدهد.
میدانید چه؟ در همین چند روز گذشته یک جمله نو را یاد گرفته:
"I have an idea”
 به خدا  اولین بار که این جمله را ازش شنیدم، به گفته یی مردم"  دانم واز ماند".
و هر بار که می گوید:
" آی هف اند ایدییا "  یعنی " مه یک نظر دارم"  باید طرفش سیل کنی، و منتظر باشی که چی میگه. و بعدش هم با یک تبسم طفلانه اش برت میگه:

"YOU dinosaur"
 یعنی " تو دایناسور استی"  مره خو به خدا از خنده می کشت هر دفه که می گفت:
" یو دایناسور" باز می فامی چی؟ میگه و فرار میکنه از گیرت... شاید معنی شه بفامه یا نفامه ولی همی که متوجه میشه که خودت عکس العمل نشان میتی؛ باز می فامه که به خدا دمی خو کدام گپ اس. باز هم تکرار و فرار....ومن هم گرد گرد خانه به دنبالش و او خنده کنان مه می؛ مه می چار اطراف خانه میدود.
مادرش می گوید: " ابراهیم جان یک پسرک هوشیار و بسیار ذکی است نظر به دیگر اطفال هم سن و سال اش".
باز مه از مزاق برش می گم: خو باید ذکی باشه؛ پدرش نیس که بچیش نباشه؟

 تفکیک حروف الفبای انگلیسی وخواندن حساب از یک الی ده خیلی برایش آسان است. دلیلش هم این است که  مادرش در لابلای بازی با او این همه را برایش یاد داده.  و آه راستی یک گپ دگه؛ ابراهیم آغا به آب بازی آنقدر علاقه دارد که اگر بیشتر ازدو ساعت در بین آب باشد، هنوز هم می خواهد که باشد و شنا کند. اصلا به گفته مادرش چیزی را بنام خستگی نمی شناسد. وقتی مادر خود را در آشپز خانه می بیند، دویده می آید و می گوید:
" مه می هلپ؟ هلپ؟ یعنی مادر کمک کار داری؟

ابراهیم با مادرش؛ من و با مینه و لیمه خواهرانش به لسان خود حرف می زند و میفهمد که ما حرف هایش را می فهمیم. او با این کار خود ما را متوجه خالق مان میسازد که ازش سپاسگزار باشیم با عطا کردن همچو فرشته ها در زندگی مان. ما باید فراموش نکنیم که فرشته ها با ما حرف می زنند و حرف های مان را می شنوند. ابراهیم ذکی هم یکی از همان فرشته های زندگی مان است که شما در زند گی خود نیز دارید. خداوند خانه های مان را با موجودیت این فرشته ها آباد داشته باشد.