۱۳۹۹ مهر ۳۰, چهارشنبه

دوسال از دوستی من و رامز و واز دوستی من و ریاضی و حساب و الجبر میگذرد

 

 



 

یک روز خوبی دیگر از جمله 730 روز قبل...

در همه مضامین خوب بودم بجز ریاضی و حساب و الجبر. نه علاقه داشتم به آموزش او و نه نیازی به یاد گیرییش. تا هنوز که هنوز است من و ریاضی دوست های خوبی نبودیم و اگر بوده ایم هم اودور- زاده بوده ایم نه اندیوال!

دقیقآً 730 روز قبل متوجه شدم که نه بابا ریاضی و حساب میتواند دوست های خوبی برایم باشند و از آن روز به بعد آهسته؛ آهسته با هم شناخت حاصل کردیم ، تا به کلی نا آشنا و بیگانه نباشیم. ازهمان روز تا به حال دقیقاً 730 روز و 12 ساعت گذشت و همه این دوران مانند هفت صد و سی دقیقه بوده و آن توام با یک تجربه ای نو مادری.

در این هیچ شک و شبهه وجود ندارد که هر پدرو مادر با هراز و یک مشکل دست و پنچه نرم میکنند ولی به دور نیست که دل خوشی های میان هر فامیل نیز وجود دارد که همه سرگردانی ها و نا بسامانی های روزگار را زیر شعاع خود قرار میدهد. یکی از همان دل خرسندی ها موجودیت اطفال در خانه است. به دنیا آمدنش مانند دوازده دقیقه قبل یادم است ولی امروز این ابر مرد کوچک کاشانه ی ما گام به سه سالگی گذاشت و هفتصد و سی روز و دوازه ساعت را با ما و با خوشی های ما سپری کرد. به دنیا آمدن رامز جان در زندگی من مرا با جمع و تفریق و ضرب و تقسیم  نیز دوست ساخت. حالا هر ثانیه ی زندگی او را حساب میکنم و از هر ثانیه بودن او با خود لذت میبرم.

رامز اولین فرزند این کلبه ی غریبانه ماست که با خنده هایش ما را خیلی شادمان می سازد. او در همین جمعه یعنی 23 ماه اکتوبرقدم به سه سالگی میگذارد. با گذشت هر روز در کنار این ابر مرد کوچک یک نوع احساس امنیت و دلبستگی میکنم. وقتی خواب میباشد؛ مشتاقانه منتظرش میباشم تا از خواب بخیزد و چون بلبل به سخن آید. وقتی نان میخورد فقط میخواهم ببینمش که چگونه بیباکانه غذا نوش جان میکند. وقتی با من قدم میزند؛ فکر میکنم یک جمعی از بادیگارد های تیار و عیار مرا به اینسو و آنسو رهنمایی و یاری میکنند. وقتی به بهانه ی گریه میکند؛ دلم به رعشه می آید چون نه تاب دیدن اشک هایش را می داشته باشم و نه توان زار زار گریانش را. وقتی دوان دوان طرفم می آید و خود را طفلانه در آغوشم می اندازد؛ حس میکنم که خوشی کامل یعنی همین و بس!

بودن با اطفال ، هم دلبستگی دارد و هم دل خوشی. بودن با اطفال و به حرف های شان گوش فرادادن و شاهد رشد و تکامل شان بودن همه و همه جز خوشی چیزی دیگری برای پدر و مادر هدیه نمیدهد.

 دوسال از دوستی من و رامز و واز دوستی من و ریاضی و حساب و الجبر میگذرد و امیدوارم  که 7300 روز بعدی ،خوشتر و خوشبختر از 730 روز زنده گی قبلی مان باشد.

رامز ناز و دلبند مادر!

زاد روزت را از ته ای دل تبریک می گویم. عمرت دراز و صحت ات کامل باد.

تو خوش باش و خوشی بیافرین عزیز مادر....

مادرت

مسکا مهمند