۱۳۹۶ آذر ۴, شنبه

بیایید با جهان پرنده گان آشنا شویم

خواننده گان عزیز!
جهان پرنده گان با رنگها ، انواع و صدا های خوش نوای شان واقعاً شگفت انگیز و حیرت انگیز است بیایید با چند نوع از این موجودات زیبا آشنا شویم .
گرد آورنده : ناهید سیاووش


























۱۳۹۶ آبان ۲۰, شنبه

سر ما خورده گی

انتخاب وادیت : ناهید سیاووش
برگرفته از مجله سرماخوردگی

 در روزی از روز های خدا که خورشید مثل همیشه  با لبخند از پشت کوه ها بیرون می آمد .جغد دانا  ... در جنگل، تصمیم گرفت بین بچه ها... مسا بقه ی دوش بر گزار کند وبه نفر اول تا سوم جایزه بدهد . او این خبر را به بچه ها داد و گفت :
(باید تا روز مسابقه، تمرین کنید.) به  همین خاطر،  سنجاب و روباه در دشت  نزدیک جنگل ،تمرین می کردند، بچه های دیگر هم به دنبال  آن ها راه می افتادند و به آن جا می رفتند، گوساله و... بعد از چند دقیقه نرمش، خیلی زود گرسنه می شدند و بعد از خوردن  مقدار زیادی خوراکی، می خوابیدند، لاک پشت هم  که به تازگی به جنگل آمده بود  با جدیت تمرین می کرد و برای برنده شدن خیلی امید واربود.
 روز مسابقه فرا رسید. با سوت آقای شیر...، همه شروع به دویدن کردند. مسیر مسابقه تا خانه ی مادر بزرگ  خرگوش بود؛ آقای شیر، کارت هایی را به مادر بزرگ  داده بود تا هر کدام از بچه ها که به آن جا رسیدند، کارتشان را از او بگیرند و بر گردند .این کارت ها نشان می داد که بچه ها از مسیر درست رفته اند.
مادر بزرگ  یک جک آب  و چندگیلاس ،  آماده کرد و روی یک تنه ی بریده ی در خت، منتظر بچه ها نشست تا وقتی آن ها رسیدند آب بنوشند و نفسی تازه کنند.
 اولین نفری که به آنجا رسید ،خرگوش بود، مادر بزرگ  وقتی نواسه  اش را دید، خوشحال شد وفورا برایش یک  گیلاس آب برد ، خرگوش کمی از  آب را  نوشید ولی با ناراحتی گفت : (این خیلی گرم است، من آب یخ می خواهم .)
مادربزرگ جواب داد : (عزیزم ! بعد از دویدن طولانی نباید آب خیلی سرد بنوشی ، چون بدنت داغ است و گلویت چرک می کند، پس همین آب را بخور و کارتت را بگیر و برو . ) ولی  گوش خرگوش به این حرف ها توجه نکرد ؛ پس به داخل کلبه رفت و یک گیلاس  آب یخ خورد و بعد که بیرون آمد،  گرمکن ورزشی اش را هم در آورد .
ماد ر بزرگ با ناراحتی گفت :( وقتی عرق داری ، باید بدنت را کم کم سرد کنی که سر ما نخوری، پس لباست را بپوش .) ولی خر گوش ، بی توجه به حرف های مادر بزرگ ، بدون لباس گرم،  زیر سایه ی درخت، دراز کشید و به خواب رفت .
خرگوش در خواب بود که ناکهان با صدای هورا و تشویق حیوانات که از دور به گوش می رسید، بیدار شد و در حالی که می لرزید و عطسه می زد به داخل کلبه رفت و به مادر بزرگش  گفت:( حالم بد است .)
 مادر بزرگ که فهمید نواسه اش سر ما خورده ، او را در کنار...خواباند و برایش سو پ پخت.  در حالی که به او سوپ می داد ،مادر خرگوش کوچولو که از دیر کردن بچه اش نگران شده بود،  به آن جا تلفن کرد و گفت : (حتی ... و گوساله هم رسیدند ولی از پسر من خبری نشد .) مادر بزرگ برای او توضیح داد که حال خرگوش بد شده و خودش او را می آورد.
مادر بزرگ ، از همسایه اش، آقای اسب خواست تا با گاری اش ، آن ها را تا خانه پسرش برساند.
در بین راه ، خرگوش به مادر بزرگش  گفت :( من به خاطراینکه  لجبازی کردم و باعث ناراحتی خانواده ام شدم ، پشیمانم و می دانم که الان، مادر و خواهرم نگرانند .)
آن ها وقتی به خانه رسیدند، آقای خرگوش، پسرش را به درمانگاه ، برد. در آن جا دکتر... ، برای خرگوش، قرص و شربت نوشت و آمپول او را تزریق کرد و گفت : ( فردا را در خانه استراخت کن  تا بهتر شوی.)
 بعد از یک روز استراحت که خرگوش  برگشت، از بچه  ها پرسید که چه کسی در مسابقه اول شده ؟ روباه گفت :(  سنجاب ، اول شد. من دوم شدم و لاک پشت هم سوم .  راستی، یک چیز خنده دار، دکتر، گوساله و ... را که در وسط راه خواب شان برده بود، با بالین برگرداند.) هنورحرف روباه  تمام نشده بود که صدای زنگ  شنیده شد.
بچه ها رفتند .گوزن  کوشا  به خرگوش گفت:( شنیدم ،  سرما خوردی ؟ امروز را هم می توانستی در خانه استراحت کنی تا حالت بهتر شود.) خر گوش جواب داد:( آقا، خوبم.) در همین حال، خرگوش بدون این که دستمال ،جلوی  دهانش بگیرد، به  صورت گوساله عطسه کرد با ناراحتی نگاهی به او کرد و گفت : (هر وقت عطسه یا سر فه می کنید، جلوی دهان تان را با دستمال بگیرید تا بچه های دیگر مریض نشوند.)

 بعد، به بچه ها گفت :( چند لحظه ساکت باشید تا من بر گردم .) او به دفتر رفت و با خود ، یک بسته دستمال کاغذی و یک پوستر آورد. تصویر پوستر، موشی در حال عطسه کردن بود که نشان میداد، مقدار زیادی و یروس ا ز دهانش در هوا پخش شده.  آقا به بچه ها گفت :( وقتی سرما خورده هستید ،همیشه یک دستمال تمییز، دردست تان باشد، وقتی عطسه تان آمد، فورا درون دستمال ، عطسه کنید و نکته ی دیگراینکه  دستمالی را که بینی تان را با آن گرفته اید، دور بیندازید  و دوباره از دستمال جدید استفاده کنید.) در این لحظه ، فیل توپولو گفت :( بهترین راه این است که وقتی خواستیم  عطسه بزنیم محکم جلوی دهانمان را بگیریم تا در نیاید.)آقا   خندید و گفت :(هر گز عطسه ی خود را نگه ندارید، چون پرده گوش را پاره میکند.)
 در زنگ تفریح، روباره و گوساله، پوستر دیگری را که آقا  به آنها داده بود به تخته سیاه چسپاند ند تا بچه ها ی دیگر هم آن را ببینند و بعد ،همراه خرگوش و سنجاب، دور میز آقا  جمع شدند تا خوراکی هایشان را بخورند.
گوساله انگور های خوش مزه ای آورده بود و یک خوشه هم به خر گوش، تعارف کرد، ولی سنجاب گفت:( من فکر میکنم انگور برای سرما خوردگی خوب نباشد، بهتراست پییش خانم  معلم بهداشت برویم و از او سوال  کنیم.) روباه با کنجکاوی گفت:(  من که موافقم، زود باشیم برویم.)
 در اتاق بهداشت ،آقای دکترو معلم  بهداشت،  مشغول مداوای بال زخمی گنجشک بود که بچه ها وارد شدند، آنها  صبر کردند تا کارش تمام شود و بعد سوال شان را پرسیدند. معلم بهداشت برایشان توضیح داد:( مالته، نارنج و لیموی شیرین، میوه های مفید برای سرما خوردگی اند و انگور و خربوزه هم  مضر استند؛ از غذا ها، سوپ، آش و دو  غذای سنتی که اولی،پالک با ماست موثر است و دیگری، مخلوط شیر با پیاز رنده شده، برای سرماه خوردگی مفیدند، که من آ نها را از  مادربزرگم  یاد گرفتم والبته سرخ کردنی ها هم مضر ند .)
در بین این صحبت ها، روباه فضول، می خواست از  شیشه شربت روی میز به گنجشک کوچولو بخوراند، ولی موفق نشد.

بچه ها از معلم بهداشت خدا حافظی کردند و به حیاط رفتند . همین که گوساله،پایش به بیرون رسید،آب دهانش را تف کرد. خانم بهداشت که مشغول صحبت کردن با پروانه، دوست گنجشک بود، با دیدن کار زشت گوساله ، ناراحت شد و از او خواست تا به دفترش برود.
گوساله با شرمندگی گفت:( خانم ، پدرمن ، همیشه این کار را می کند و کسی هم تا حالا او را دعوا نکرده است. معلم بهداشت با مهربانی جواب داد: ( پسرم، کار پدرت هم اشتباه است و تو نباید کار های اشتباه او را تکرار کنی. چون اگر کسی ، آب دهان یابینی شمار ا روی زمین ببیند بدش می آید و هم چنین محیط زندگی مان  آلوده می شود.)
ساعت دوم ، قبل از آمدن آقا،‌... فیل تو پولو، با فوت کردن موهای لاک پشت را به هم می ریخت و کلاغ سیاه هم گوش اور ا می کشید، ... هم طبق معمول روی کیفش خوابش برده بود. در همین حال، آقای ، با خبر خوشی وارد شد و گفت :(قرار است هفته آینده ، همه باهم همراه پدر لاک پشت  کوچولو ،... به  شهر برویم و از کتا ب خانه و باغ حشرات دیدن کنیم ، در آخر هم به سینما و پارک برویم.)  
برگرفته از کتاب : سرماخورده گی