۱۳۸۹ اردیبهشت ۴, شنبه

قصه یی در باب امانت داری و نخوردن مال یتیم!

گرد آورنده: احمد کاووس سیاووش
میگویند مرغی بنام حق دوست باری سه دانه گندم را خورد و پس از خوردن متوجه شد که گندم از یتیم است، مرغ حق دوست از آن زمان تا کنون هر شب خود را از شاخه درخت می آویزد و تا سحر آنقدر الله و توبه میگوید که سه قطره خون از دهنش بچکد و شب به سحر برسد. این مرغ از آن روزگار تا کنون هر شب به درگاه خدا ناله میکند تا او را ببخشد و به همین علت بنام مرغ حق یاد میشود.

چشم پتکان

از کتاب بازی های عامیانه اطفال
به انتخاب: احمد کاووس سیاووش
چشم پتکان از بازی های بسیار عام و مروج در میان اطفال است که در مناطق مختلف به طریقه های مختلف بازی میشود. برای اجرای چشم پتکان، نخست یک محل خاص مانند: دیوار، درخت، سنگ کلان و... به حیث «جر» تعین میشود. سپس یک طفل با ده، بیست، سی یا الم، دولم انتخاب میشود که چشم های خود را پُت کند. این طفل را در اصطلاح بازی «ماه» می گویند.
«ماه» روی خود را به «جر» می چسپاند و چشم های خود را می بندد. یکی از اطفال از او می پرسد:
- زیر پایت چیست؟
- تخته!
- هر کس سیل کنه، چشهایش بترقه!
کودکان دیگر می روند و هر یک خود را در گوشه ای پنهان می کنند. در جریان مخفی شدن اطفال «ماه» با صدای بلند می پرسد:
- ماه؟
دیگران جواب می دهند:
- نی!
این پرسش و پاسخ ادامه می یابد تا بالاخره آواز های «ماه؟» و «نی!» به صورت غلغله ای اوج میگیرد و اطفال گفته میروند: ماه نی، ماه نی، ماه نی...
زمانیکه اطفال خاموش شدند و به پرسش «ماه» جواب ندادند. او چشم هایش را می گشاید و به جستجوی اطفال می پردازد. از جانب دیگر سایر اطفال هم از مخفی گاه های شان می برآیند و می کوشند بدون آنکه با ماه رو برو شوند، خود را به «جر» برسانند.
در میان بدو و بگیر اطفال برای جالب شدن بازی و آزار دادن «ماه» قصداً طرف «جر» نمی روند و از هر طرف جست و خیز زده می گویند:
الله ماه، الله ماه.
و از نزد «ماه» اینطرف و آنطرف می گریزند.
در این جریان اگر «ماه» موفق شود که کدام طفل همبازی خود را گیر کند یا به سر و بدنش دست بزند، آن طفل «ماه» می شود و بازی ادامه می یابد. در غیر آن «ماه» اولی مکلف است بار دیگر چشم های خود را پُت کند.
نتیجه:
چشم پتکان اطفال را چست و چالاک بار می آورد. دویدن و خیز و جست آن ورزش است. اما باید به آنها تفهیم گردد که در جاهای تنگ و تاریک مثل داخل تنور و جاهای خطرناک مانند لب بام، پنهان نشوند و ندوند.

۱۳۸۹ فروردین ۳۱, سه‌شنبه

موش و قروت

به انتخاب: احمد کاووس سیاووش
موشکی ره به جوال گندم داشت
چشم خود را به مال مردم داشت
روزکی در خیال حلوا شد
سر کندوی آرد بالا شد
در تلک تنتلی قروت بدید
رنگش از ترس جان سفید پرید
گفت هر گز نمی روم سویش
لیکن از دور می کنم بویش
روی گشتاند موشک حیران
تا شود سوی غار خویش روان
لیک بوی قروت روغن دار
ماند پاهای موشک از رفتار
باز بر گشته و بروتک زد
دلش از شوق آن قروتک زد
گفت از دور می کنم بویش
میزنم بوسه بر سر و رویش
دور دور قروت می گردید
دلش از شوق و ترس می لرزید
نا گهان پای موشک نادان
خورد بر گوشه تلک لرزان
خیز از جا نمود آن بی جان
بر گرفت حلق موشک نادان
در تلک زار زار می نالید
روی خود بر قروت می مالید
موش در ساعتی که جان میداد
گفت بر نفس فتنه لعنت باد
«استاد محمد آصف مایل»

۱۳۸۹ فروردین ۱۶, دوشنبه

خنده های آب

به انتخاب احمد کاووس سیاووش
سنگ و سنگ و سنگ
کوهسار ها
شر و شر و شر
آبشار ها
صاف و صاف و صاف
جویبار ها
سبز و سبز و سبز
کشتزار ها
باز و باز و باز
چشم آفتاب
خنده های آب
میمنت میر صادقی

۱۳۸۹ فروردین ۱۵, یکشنبه

تا به کی بی مکتب

به انتخاب احمد کاووس سیاووش
تا به کی اولاد افغان تا به کی
تا به کی هان تا به کی هان تا به کی
کوکوی مرغ سحر آمد به گوش
خر خر خواب ای گرانجان تا به کی
هست مکتب جان ملت جان من
تا به کی باشیم بیجان تا به کی
کودکان را مکتب است و مدرسه
خاکبازی در بیابان تا به کی
نور بیداری جهانی را گرفت
خواب راحت ای حریفان تا به کی
عبدالهادی داوی پریشان