۱۳۹۱ اسفند ۹, چهارشنبه

سالروز تولد کاووس سیاووش عکاس، خبرنگار و صفحه آرای ارمغان ملی مبارک!


شماره 113/ چهارشنبه 9 حوت 1391/ 27 فبروری 2013
هیئت تحریر ارمغان ملی هژدهمین سالروز تولد کاووس سیاووش خبرنگار، عکاس و صفحه آرای ارمغان ملی را تبریک میگویند.
کاووس سیاووش روز 3 حوت 1373 در شهر حیرتان دیده به جهان گشوده و از سن 12 سالگی که متعلم صنف 6 لیسه ی عبدالهادی داوی بود با همکاری در بخش حروف نگاری کار را در ارمغان ملی از شماره 12 آغاز نموده و تا شماره 113 که اکنون بدست خواننده گرامی قرار دارد در بخش های حروف نگاری، صفحه آرایی، خبرنگاری، عکاسی و توزیع داوطلبانه همکاری نموده است.
کاووس سیاووش در طول مدت همکاری با ارمغان ملی اول نمره صنوف مختلف مکتب بوده و با چندین نشان لیاقت از لیسه ی شمس لندن اکادمی مفتخر گردیده است. کاووس سیاووش اکنون اول نمره صنف 12 لیسه شمس لندن اکادمی میباشد.
موفقیت های مزید و جهد با توفیق از خداوند به ایشان خواهانیم.Ÿ
هیئت تحریر ارمغان ملی

آموزگار مهـــربان


شماره 113/ چهارشنبه 9 حوت 1391/ 27 فبروری 2013
در روز اول سال تعلیمی، خانم تامپسون معلّم كلاس پنجم مکتب ابتدایی وارد كلاس شد و پس از صحبت هاى اولیه، مطابق معمول به دانش آموزان گفت كه همه آن ها را به یك اندازه دوست دارد و فرقى بین آنها قائل نیست. البته او راست... نمی گفت و چنین چیزى امكان نداشت. مخصوصاً این كه پسر كوچكى در ردیف جلوى كلاس روى چوکی لم داده بود به نام تدى استودارد كه خانم تامپسون چندان دل خوشى از او نداشت. تدى سال قبل نیز دانش آموز همین كلاس بود. همیشه لباس هاى كثیف به تن داشت، با بچه هاى دیگر نمی جوشید و به درسش هم نمی رسید. او واقعاً دانش آموز نامرتبى بود و خانم تامپسون از دست او بسیار ناراضى بود و سرانجام هم به او نمره قبولى نداد و او را ناکام كرد...
امسال كه دوباره تدى در كلاس پنجم حضور می یافت، خانم تامپسون تصمیم گرفت به پرونده تعلیمی سال هاى قبل او نگاهى بیاندازد تا شاید به علّت درس نخواندن او پی ببرد و بتواند كمكش كند.
معلّم كلاس اول تدى در پرونده اش نوشته بود: تدى دانش آموز باهوش، شاد و با استعدادى است. تكالیفش را خیلى خوب انجام می دهد و رفتار خوبى دارد. "رضایت كامل".
معلّم كلاس دوم او در پرونده اش نوشته بود: تدى دانش آموز فوق العاده اى است. همكلاسیهایش دوستش دارند ولى او به خاطر بیمارى درمان ناپذیر مادرش كه در خانه بسترى است دچار مشكل روحى است.
معلّم كلاس سوم او در پرونده اش نوشته بود: مرگ مادر براى تدى بسیار گران تمام شده است. او تمام تلاشش را براى درس خواندن می كند ولى پدرش به درس و مشق او علاقه اى ندارد. اگر شرایط محیطى او در خانه تغییر نكند او به زودى با مشكل روبرو خواهد شد.
معلّم كلاس چهارم تدى در پرونده اش نوشته بود: تدى درس خواندن را رها كرده و علاقه اى به مدرسه نشان نمی دهد. دوستان زیادى ندارد و گاهى در كلاس خوابش می برد. خانم تامپسون با مطالعه پرونده هاى تدى به مشكل او پى برد و از این كه دیر به فكر افتاده بود خود را نكوهش كرد.
تصادفاً فرداى آن روز، روز معلّم بود و همه دانش آموزان هدایایى براى او آوردند. هدایاى بچه ها همه در كاغذ كادوهاى زیبا و نوارهاى رنگارنگ پیچیده شده بود، بجز هدیه تدى كه داخل یك كاغذ معمولى و به شكل نامناسبى بسته بندى شده بود. خانم تامپسون هدیه ها را سركلاس باز كرد.
وقتى بسته تدى را باز كرد یك دستبند كهنه كه چند نگینش افتاده بود و یك شیشه عطر كه سه چهارمش مصرف شده بود در داخل آن بود. این امر باعث خنده بچه هاى كلاس شد امّا خانم تامپسون فوراً خنده بچه ها را قطع كرد و شروع به تعریف از زیبایى دستبند كرد. سپس آن را همان جا به دست كرد و مقدارى از آن عطر را نیز به خود زد. تدى آن روز بعد از تمام شدن ساعت مدرسه مدتى بیرون مدرسه صبر كرد تا خانم تامپسون از مدرسه خارج شد. سپس نزد او رفت و به او گفت: خانم تامپسون، شما امروز بوى مادرم را می دادید. خانم تامپسون، بعد از خداحافظى از تدى، داخل ماشینش رفت و براى دقایقى طولانى گریه كرد. از آن روز به بعد، او آدم دیگرى شد و در كنار تدریس خواندن، نوشتن، ریاضیات و علوم، به آموزش "زندگی" و "عشق به همنوع" به بچه ها پرداخت و البته توجه ویژه اى نیز به تدى می كرد.
پس از مدتى، ذهن تدى دوباره زنده شد. هر چه خانم تامپسون او را بیشتر تشویق می كرد او هم سریعتر پاسخ می داد. به سرعت او یكى از با هوش ترین بچه هاى كلاس شد و خانم تامپسون با وجودى كه به دروغ گفته بود كه همه را به یك اندازه دوست دارد، امّا حالا تدى محبوبترین دانش آموزش شده بود.
یكسال بعد، خانم تامپسون یادداشتى از تدى دریافت كرد كه در آن نوشته بود شما بهترین معلّمى هستید كه من در عمرم داشته ام.
شش سال بعد، یادداشت دیگرى از تدى به خانم تامپسون رسید. او نوشته بود كه مکتب را تمام كرده و شاگرد سوم شده است. و باز هم افزوده بود كه شما همچنان بهترین معلمى هستید كه در تمام عمرم داشته ام. چهار سال بعد از آن، خانم تامپسون نامه دیگرى دریافت كرد كه در آن تدى نوشته بود با وجودى كه روزگار سختى داشته است امّا دانشكده را رها نكرده و به زودى از دانشگاه با رتبه عالى فارغ التحصیل می شود. باز هم تأكید كرده بود كه خانم تامپسون بهترین معلم دوران زندگیش بوده است.
چهار سال دیگر هم گذشت و باز نامه اى دیگر رسید. این بار تدى توضیح داده بود كه پس از دریافت لیسانس تصمیم گرفته به تحصیل ادامه دهد و این كار را كرده است. باز هم خانم تامپسون را محبوبترین و بهترین معلم دوران عمرش خطاب كرده بود. امّا این بار، نام تدى در پایان نامه كمى طولانی تر شده بود: دكتر تئودور استودارد. ماجرا هنوز تمام نشده است. بهار آن سال نامه دیگرى رسید. تدى در این نامه گفته بود كه با دخترى آشنا شده و می خواهند با هم ازدواج كنند. او توضیح داده بود كه پدرش چند سال پیش فوت شده و از خانم تامپسون خواهش كرده بود اگر موافقت كند در مراسم عروسى... در محلى كه معمولاً براى نشستن مادر داماد در نظر گرفته می شود بنشیند. خانم تامپسون بدون معطلى پذیرفت و حدس بزنید چكار كرد؟ او دستبند مادر تدى را با همان جاهاى خالى نگین ها به دست كرد و علاوه بر آن، یك شیشه از همان عطرى كه تدى برایش آورده بود خرید و روز عروسى به خودش زد.
تدى وقتى در كلیسا خانم تامپسون را دید او را به گرمى هر چه تمامتر در آغوش فشرد و در گوشش گفت: خانم تامپسون از این كه به من اعتماد كردید از شما متشكرم. به خاطر این كه باعث شدید من احساس كنم كه آدم مهمى هستم از شما متشكرم. و از همه بالاتر به خاطر این كه به من نشان دادید كه می توانم تغییر كنم از شما متشكرم. خانم تامپسون كه اشك در چشم داشت در گوش او پاسخ داد: تدى، تو اشتباه می كنى. این تو بودى كه به من آموختى كه می توانم تغییر كنم. من قبل از آن روزى كه تو بیرون مدرسه با من صحبت كردى، بلد نبودم چگونه تدریس كنم. بد نیست بدانید كه تدى استودارد هم اكنون در دانشگاه آیوا یك استاد برجسته طبی است و بخش سرطان دانشكده طب این دانشگاه نیز به نام او نام گذارى شده است!
همین امروز گرمابخش قلب یك نفر شوید... وجود فرشته ها را باور داشته باشید و مطمئن باشید كه محبت شما به خودتان باز خواهد گشت.Ÿ
فیسبوک

۱۳۹۱ بهمن ۲۵, چهارشنبه

اطفال و مطالعه!


شماره 111/چهارشنبه 25 دلو 1391/ 13 فبروری 2013

کاووس سیاووش
برادران و خواهران عزیز!
مطالعه را جز عادت تان سازيد براي اينكه شما مردان و زنان رهبري كننده آينده كشور ميشويد وبايد فهميده و از هر لحاظ اگاه باشيد تابه وطن خوب تر و بهتر خدمت كرده بتوانيد .ياد تان باشد كه هنر و فن نويسنده گي كاري نيست كه آن را بتوان در يك روز ويايك ماه فرا گرفت. اين كار بايد از روز هاي اول آموختن سواد و از روي شوق و اشتياق جز امور روز مره ي شما باشد. نويسنده گان موفق در دنيا كساني ميباشند كه از ابتدا به مطالعه كتاب و نوشتن مقالات مشق و تمرين كرده اند. اولين مرحله آماده گي به نويسنده گي از مطالعه آغاز ميشود. شمابايد قصه هاي پيامبران ، قصه هاي كوتاه و كتاب هاي اشعار وغيره را بخوانيد. از مطالعه كتب در شما نوعي احساس شوق و علاقه به نوشتن پيدا ميشود. شايد در مرحله ي اول طوري كه لاز م است نوشته نتوانيد، اما به كمك و همكاري بزرگان ميتوانيد طريق خوب نوشتن را ياد بگيريد. درابتدا هرچه به فكرتان آمد در باره ي موضوع مورد نظرتان بنوسيد و از نوشته هاي كتاب ها ، جرايد و مجلات تا آنجا كه افكار شمارا پرواز ميدهد استفاده كنيد، اما قبل از نوشتن بايد به مطالعه ي كتاب ها و مجلات اطفال وديدن فلمهاي اخلاقي و تربيتي مخصوص اطفال عادت كرده باشيد. يادتان باشد كه ميان تماشاي تلويزيون و مطالعه ي كتاب تعادل برقرار كنيد و بيش ازحد تحت تاثر فلمها وكارتو ن ها نرويد، چون در ذهن شما كاپي برداري شده، شايدشما را از كار عملي خواندن و نوشتن مانع شوند. به ياد داشته باشيد، از هر نقطه كه كار نوشتن و خواندن را آغاز كنيد معقول و به جاست، اما به رهنماي بزرگان نياز داريدكه چه را بخوانيد و چگونه بنويسيد.Ÿ

نتیجه ی نفاق

شماره 111/چهارشنبه 25 دلو 1391/ 13 فبروری 2013???????????????????????????????

حضور یک دختر نه ساله داستان نویس افغان در بین بهترین های زیلاند نو


شماره 111/چهارشنبه 25 دلو 1391/ 13 فبروری 2013

دخار9ساله
داستان یک دختر 9 ساله افغان که در حال حاضر شهروند زیلاند نو است، در بین مکاتب این کشور به عنوان بهترین داستان انتخاب شده است.

محتوای داستان قدسیه رجبی، دانش آموز افغان در زیلاند نو به زندگی و بازی «جرمی روپاتی» بازیکن سرشناس باسکتبال می پردازد.
داستان یک دختر 9 ساله افغان که در حال حاضر شهروند زیلاند نو است، در بین مکاتب این کشور به عنوان بهترین داستان انتخاب شده است.
دانش آموزان در زیلاند نو در قالب یک برنامه تعلیمی موسوم به «جنگجو» سطح دانش و آموزه های خود را به رقابت می گذارند.
دانش آموزان می توانند در این برنامه در مورد جنگجوی دلخواه شان بنویسند و آنانرا در قالب داستان معرفی کنند.
خانواده قدسیه سال های پیش، بر اثر جنگ های داخلی افغانستان را ترک کرد و به زیلاند نو پناه بردند.
قدسیه در آنزمان دو سال داشت و حال هیچ خاطره ای از افغانستان در ذهن او نمانده است.
پیشتر نیز یک دختر افغانستانی در بریتانیا در مسابقات سراسری بین مکاتب این کشور، برنده مدال طلا شد.
مسابقات املای زبان انگلیسی در بریتانیا همه ساله در قالب المپیاد علمی برگزار می شود و آزیتا از بین 12 هزار دانش آموز به مقام نخست این مسابقات دست یافت.
با این حال، قدسیه در زیلاند نو به رسانه های این کشور گفته است که می خواهد در آینده نویسنده شود اما او تایید کرد که اعضای خانواده اش می خواهند که او داکتر شود.
خبر بهترین داستان قدسیه در زیلاند نو، بازتاب گسترده در مطبوعات این کشور داشته است و شهروندان این کشور نیز استقبال خوبی از این رویداد داشتند.
علی شاه رجبی پدر قدسیه به رسانه ها گفت: «یک روز به خانه رسیدم که قدسیه برایم گفت که پدر من در رقابت بین صنفی های خود اول شدم، خیلی احساس خوشی کردم و در آن لحظه درک کردم که قدسیه نخستین گام موفقیت های بزرگ خود را برداشته است.»
در حال حاضر داستان این دختر افغانستانی به چاپ رسیده است و دانش آموزان دیگر مکاتب برای گرفتن امضا نزد قدسیه مراجعه می کنند.
داستان این دختر به عنوان بهترین داستان مکاتب زیلاند نو انتخاب شده است. یک روز پس از اینکه قدسیه مقام اول داستان نویسی در بین دانش آموزان مکاتب را بدست آورد، از او در برنامه ای دعوت شد که تمامی هنرمندان و ورزشکاران مشهور و مطرح شرکت کردند.
این برای نخستین باری بود که قدسیه پا به روی فرش سرخ گذاشت، فرشی که ممکن چندین بار زیر پای این دختر افغانستانی قرار گیرد.Ÿ
انترنت

۱۳۹۱ بهمن ۱۸, چهارشنبه

تقاضای اطفال از مقامات مسوول کشور: به گرگ ها رحم نکنید!




heratt


herat
شماره 110/ چهارشنبه 18 دلو 1391/ 6 فبروری 2013
علی سینا؛ کودکی که پس از ربوده شدن در هرات به شکل بی رحمانه ای به قتل رسید. باشندگان هرات در اعتراض به کشته شدن این کودک دست به راه پیمایی زده و تصمیم گرفتند که اعتصاب عمومی نمایند. خانواده این کودک از مقامات خواسته اند که قاتلین پسر خورد سال شان را اعدام کنند. آگاهان شیوه ی مبارزه با آدم ربایی را در کشور نا کار آمد میدانند.
ببینید چه وحشتناک است که از اثر قساوت جنایتکاران قرن کودکان افغان به جای آغوش پر مهر پدر و مادر،در خاک و خون میخوابند…!

پری جان و فریده


شماره 110/ چهارشنبه 18 دلو 1391/ 6 فبروری 2013

پری جان و فریده
میرون سوی تپه
بی احتیاط راه میرن
خدا کنه نیفتن

عروسک


شماره 110/ چهارشنبه 18 دلو 1391/ 6 فبروری 2013

عروسک قشنگم
پاره شده لباسش
وقتی که می دویده
کجا بوده حواسش
***
عروسک قشنگم
حالا دلش شکسته
با آن لباس پاره
به گوشه ای نشسته
سعید عسگری

قصه ی نجار



Carpenter
شماره 110/ چهارشنبه 18 دلو 1391/ 6 فبروری 2013
بشنو از من قصه ی نجار را
می کند باشوق او این کار را
اره دارد، تیشه دارد، رنده ها
می خرد ز آهنگر این افزار را
ساخته نجار با افزار کار
چوب های خانه و دیوار را
باشد هر کس احتیاج کار او
گیرد او هم پیسه ی بسیار را
روز ها تا شام میباشد به کار
میکشد او زحمت بسیار را
«استاد مایل»

بیایید به اطفال میدان های مصئون بازی بسازیم


شماره 110/ چهارشنبه 18 دلو 1391/ 6 فبروری 2013

طفل4