۱۳۹۴ دی ۷, دوشنبه

در رخصتی های زمستانی چه کنیم؟


دسامبر 28, 2015
شماره ( 258) سه شنبه ( 8) جدی ( 1394)/ ( 29) دسمبر (2015)
نويسنده: خواهر شما ناهيد سياووش
خواهران وبرادران عزيز!
شاگرد خوب آنست كه در رخصتي هاي زمستاني تقسيم اوقات درسي داشته با شد. وطبق تقسيم اوقات، درس هاي خويش را بخواند وتمام كتاب هاي خود را با مادر ، پدر ، خواهر ، برادر وياهم با معلم خود خط خواني كند . اگر ما كتاب هاي درسي سال آينده را در زمستان خط خواني كنيم در سال آينده وقتي به صنف بلند تر مي رويم از موضوعات درسي آگاهي قبلي مي داشته باشيم و وقتي درس هارا ياد داشتيم هميشه اولنمره مي باشيم . بايد كتاب هاي را كه در زمستان از مكتب گرفته ايم پوش نماييم واز پاره شدن و كنده شدن ورق هاي كتاب، خط خط شدن در روي صفحات كتاب ونوشتن حل سوالات ومعني لغات در كتاب خود داري كنيم .
به اميد موفقيت ها و پيروزي هاي هر چه بيشترتان.Ÿ

طفـــل ذکـــی


دسامبر 28, 2015
شماره ( 258) سه شنبه ( 8) جدی ( 1394)/ ( 29) دسمبر (2015)
musawer 1
musawer 2
Musawer
الهام جان مصور متعلم دوره آمادگی مکتب خصوصی الهام علوم با کسب نمرات عالی به صنف اول دوره ابتدایی ارتقا نمود.
پیــــروز و کامگـــار باشـــند.Ÿ

میلاد نوری همکار صفحه ارمغان اطفال به صنــف هفتــم ارتقا نمود


دسامبر 28, 2015
شماره ( 258) سه شنبه ( 8) جدی ( 1394)/ ( 29) دسمبر (2015)
Melad Parcha
میلاد
میلاد نوری متعلم صنف ششم مکتب شمس لندن اکادمی و همکار صفحه ارمغان اطفال با اخذ نمرات عالی امتحانات سالانه را پشت سر گذاشته و به صنف هفتم ارتقا نمود.
ارمغان ملی پیروزی شان را تبریک میگوید.

۱۳۹۴ دی ۲, چهارشنبه

داســـتان پادشــــاه و باز


شماره (257 )سه شنبه (1) جدی ( 1394)/ ( 22) دسمبر ( 2015)
Bald eagle (Haliaeetus leucocephalus) in flight
Bald eagle (Haliaeetus leucocephalus) in flight
در روز گاران قديم پادشاهي در قصر خود بازي داشت وبه اين پرنده شكاري بسيار توجه مي كرد . در شكار ومسافرت هايش باز را با خود مي برد.
روزي از روز ها باز تصميم گرفت كه از پادشاه جدا و آزادانه به هر جايي كه دلش مي خواهد برود. رفت ورفت اما جايي را براي استراحت وغذايي براي خوردن نيافت وبه ناچار به خانه پير زني كه در حال پختن نان براي فرزندان خود بود پناه برد . پير زن آرد را الك مي كرد تا براي فرزندان خود نان بپزد . در اين ميان نگاهش به بازي اصيل وزيبا افتاد وبه سوي باز رفت واو را نوازش كرد .
سپس پاهايش را با طنابي نازك بست وبه دقت نگاهي به شكل ظاهري باز كرد. بال وپرهاي باز به نظر پير زن بلند ونامرتب آمد گفت :« انسان هاي نااهل به خوبي از تومراقبت نكرده اند .» بال وپرش را كوتاه كرده وبه باز گفت : « ناخن هايت هم كه بلند شده است .» آن ها را هم چيد وبعد از روي دلسوزي مقداري كاه براي او ريخت.
پايكش بست وپرش كوتاه كرد
ناخنش ببريد و قوتش كاه كرد
گفت : نااهلان نكردنت بساز
پرافزود از حد وناخن شد دراز
شاه كه براي يافتن ( باز ) همه جارا جست وجو كرده بود آن را شب هنگام در خانه پير زني پيداكرد وبه خانه وكاشانه پير زن رفت . باز باشكوه وزيبا يش را در ميان دود خاك ديد كه پاهايش بسته وبال هايش كوتاه شده وناخن هايش چيده شده است . شاه با ديدن بال پرنده اش زار زار گريه مي كرد افسوس مي خورد بعد از چند دقيقه گفت:« اين نتيجه كار توست چون تووفا داري به ماكوتاهي كردي . اين سزاي كسي است كه از پيش پادشاه مهربان فرار كند و احمقانه به خانه پير زني ناتواني پناه ببرد.»
ديد ناگه باز را در دود وگرد
شد بروبگريست زار ونوحه كرد
اين سزاي آن كه از شاه خبير
خيره بگريزد به خانه ي گنده پير
باز بال خود را به دست شاه مي ماليد وبا زبان بي زباني مي گفت:«من خطا كردم واز كار خود پشيمانم .» اگر چه ناخن هايم و بال هايم بسيار كوتاه شده اما من با نوازش و مهربانيت ميتوانم با پرواز بال هايم فلك را حيران كرده و با ناخن هايم كوه را از جايش بركنم.
گرچه ناخن رفت، چون باشي مرا
بركنم من پرچم خورشيد را
ورچه پرم رفت،چون بنوازي ام
چرخ بازي گم كند در بازي ام
شاه پرنده اش را برداشت و عذر خواهي اور ا پذيرفت و به سوي قصر روانه شد.Ÿ
از کتاب داستان های زیبای مثنوی معنوی
بازنویسی مصطفی حسنلو
به انتخاب ناهيد سياوش

۱۳۹۴ آذر ۳۰, دوشنبه

چرا جنگ هیچ وقت اندیشۀ خوب نیست؟ – ۲


دسامبر 22, 2015
شماره (257 )سه شنبه (1) جدی ( 1394)/ ( 22) دسمبر ( 2015)
2--
با آنکه جنگ چشمان خود را دارد و میتواند تیل و گاز و درختان بلوط و همه چیزهای درخشنده را به روی زمین ببیند، هنگامی که به مادر شیردهنده میرسد، نابینا میشود.
جنگ شیر و به خصوص انسان را دیده نمیتواند.
تصور کنید زنی را در کنار پنجره که سعادتمند است و برای کودکش لالایی میخواند. کودک شیرخوار در آغوش او دسته ای از گیسوان تاریک او را با دست تاب می دهد.
آنها نمی توانند جنگ را استشمام کنند که پوشیده با رنگ های سبز و قهوه ای کشتزارها به آهستگی سوی آنها از سراشیب تپه راه می پیماید.Ÿ
نوشتۀ الیس واکر/ترجمۀ پروین پژواک/22-04-2009/کانادا

دوستی ببر با بزی که قرار بود طعمه‌اش باشد


دسامبر 22, 2015
شماره (257 )سه شنبه (1) جدی ( 1394)/ ( 22) دسمبر ( 2015)
FB9EA53E-9644-4CE4-A3F3-86CE7E10B91D_w640_r1_s_cx0_cy5_cw0
بزی که آن را به عنوان طعمه زنده برای يک ببر سیبريایی ساکن یک باغ وحش فرستاده بودند با این ببر درنده دوست شده و اکنون این دو جانور مثل دو دوست قدیمی در کنار یکدیگر زندگی می‌کنند.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، اکنون این ببر به نام آمور و این بز به نام تیمور در پارک وحش پریمورسکی در نزدیکی شهر ولادی ووستک در شرق روسیه در کنار هم می‌خوابند، در کنار هم غذا می‌خورند و در برف با یکدیگر بازی می‌کنند. این هفته حتی آنها به شوخی با یکدیگر سرشاخ هم شدند.Ÿ
رادیو فردا

۱۳۹۴ آذر ۱۷, سه‌شنبه

گردانندگان صفحه ارمغان اطفال افتخار آوردند


دسامبر 8, 2015
شماره 256 چهارشنبه 18 قوس 1394/ 9 دسمبر 2015
اهدا به اناهیتا سیاووش و ناهید سیاووش و معلمان ارجمندشان
الا اطفال با هـــوش
تو ناهيــــد سياووش
و اناهيــــتا سياووش
كه سال درسي تان
به پايان آمد آن سان
كه اطلاعنـــــامه ديدم
نويد خـــــــوش شنيدم
كه نمبر ها همــــــه صد
چه خـوش صد هاي برصد
چو زحمــت ها كشيديد
به صنــــف نو رسيديد
مبـــارك باد تان باد
ســـعادت راه تـان باد
معلـــم مــــــــادر تان
معلم رهبـــــــــر تان
معلم زنـــــــــده باشد
مــــدام پاينده باشد
كه در فابريك انسان
بسي زحمت كشد هان
كه تا يك طفــل كوچك
و يا افرشــــته كودك
بخواند درســـــها را
بداند نكتــــه ها را
ز تعليـــــم و ادب او
شود فرخــــنده نيكو
خـــــــدا يار معلـــــم
نگهــــــــدار معلـــــــم
از:د.س.ن
Parcha 1
Parcha
Scan0002

قاتل این کودک معصوم باید به اشد مجازات محکوم شود!


دسامبر 8, 2015
شماره 256 چهارشنبه 18 قوس 1394/ 9 دسمبر 2015
12348040_802591719852900_3473180085616384177_n

۱۳۹۴ آذر ۱۰, سه‌شنبه

چرا جنگ هیچ وقت اندیشۀ خوب نیست؟


دسامبر 1, 2015
شماره 255 چهارشنبه 11 قوس 1394/ 2 دسمبر 2015
1--
نوشتۀ الیس واکر/ترجمۀ پروین پژواک
۱
با آنکه جنگ به تمام زبان ها گپ میزند، هیچگاه نمیداند به بقه ها چه بگوید!
تصور کنید گردهمایی سالانه بقه ها را در کنار دریاچه در ابتدای فصل باران…
آنها چرخ بزرگ وسیله نقلیۀ نظامی ستر و اخفا شده را نمی بینند که آنها را درهم می کوبد و له میسازد.
با آنکه جنگ طرز تفکر خود را دارد، هیچگاه نمیداند به کجا و کی اصابت خواهد کرد.
تصور کنید خری با آرامش توده ای از کاه را میبوید، در حالیکه پسرکی انتهای افسار فرسودۀ او را در دست دارد.
آنها نمیدانند که هر دو به غذا فکر میکنند. پسرک در آرزوی نان و پیاز است و شاید زردک و یا سیبی برای مزۀ دهن.
درست بالای سر آنها چیزی تاریک، بزرگ مانند موتر سقوط میکند.Ÿ

داستان اختلاف چهار نفر بر سر يك چيز


دسامبر 1, 2015
شماره 255 چهارشنبه 11 قوس 1394/ 2 دسمبر 2015
به انتخاب: اناهیتا سیاووش
IMG_1124
در زمان هاي دور در شهر ي چهار مرد كه هر كدام از يك سرزمين بودند پيش هم نشسته و از آداب و فرهنگ مردم شهر خود صحبت ميكردند. آنهادر اين شهر غريب بودند چيزي را براي خوردن نداشتند هنگام ظهر بود كه شخص مهربان و بخشنده اي به آن ها يك درم داد.
يكي از آنان كه فارس بود گفت:«بهتر است با اين پول انگور بخريم.» آن ديگري كه عرب بود گفت:«من عنب مي خواهم نه انگور.» آن مرد ديگر كه ترك بود گفت:« اين پول مال من است و من عنب نمي خواهم بلكه اوزوم ميخواهم.» آن شخص ديگر كه رومي بود گفت:« اين بحث و جدل را رها كنيد، ما استافيل خواهيم خريد.»
اختلاف بين آن ها بالاگرفت و كارشان به جنگ و درگيري كشيد و از روي ناداني به يكديگر مشت و لگد پرتاب مي كردند.
در تنازع آن نفر جنگي شدند
كه زسر نام ها غافل بدند
مشت بر هم مي زدند از ابلهي
پربدند از جهل و از دانش تهي
در اين ميان شخصي دانايي كه به شهر هاي زيادي سفر كرده و با اخلاق و رفتار گوناگون آنها آشنا بود و زبان آن مردم را ياد گرفته بود، جنگ و اختلاف آن چهار مرد را ديد و براي حل مشكل به سمت آنان رفت. با هر زحمتي كه بود آن هارا آرام كرده و ماجرا را پرسيد. سپس به آنان گفت: «اگر به او اعتماد كنند مشكل را به راحتي حل مي كند. هر چهار نفر قبول كردند.»
مرد داناآنها را به بازار ميوه ي شهر برد و با آن يك درم توانست انگور بسياري خريداري كند. هر چهار نفر با ديدن انگور بسيار خوشحال شدند و هر يك از آنها فكر ميكردند كه مرد دانا به نفع او انگور خريده و نمي دانستند كه همگي براي يك چيز و يك هدف بايكديگر به جنگ و جدال مشغول بودند.
پس بگفتي او كه من زين يك درم
آرزوي جمله تان را مي دهم
گفت هر يكتان دهد جنگ و فراق
گفت من آرد شما را اتفاق
پيام داستان:
بسياري از اختلافات مردم بيشتر لفظي است و اگر به معني و مفهوم برسد بين آنها صلح و آرامش پيش مي آيد در نظر عارف بسياري از تعصبات عوام همچون دعواهاي كودكانه محكوم است.Ÿ