۱۳۹۰ آذر ۱۰, پنجشنبه

مادران و پدران بخوانند

شماره 92/چهارشنبه 9 قوس 1390/30 نومبر 2011
در گرامیداشت از روز جهانی کودک
مادر بودن و پدر بودن هنر است
اسماعیل درمان
آنچه در اولین گام در ذهن بیشترین ما راجع به مادر و مادری خطور می کند، چهره ی زیبا، مهربان، فرشته-گونه و آسمانی، آغوش گرم، و احترام بیش از حد به مادر است. این نگاه کرد تقریباً جهانی است. نقش مادر در تربیت فرزند یک امر بدیهی و پذیرفته شده است و احترام به او در اکثریت قریب به اتفاق جوامع و فرهنگها نیز. البته این احترام درجات متفاوت دارد و از یک کلان-فرهنگ تا کلان-فرهنگ دیگر و حتا از یک خرده-فرهنگ تا خرده-فرهنگ دیگر می تواند متفاوت باشد.
لیکن در افغانستان چطور؟
کشور ما بنابر دو عامل عمده به مادران توجه متبارز دارد. عامل اولی سنت tradition و دومی دین religion است. در جامعه ی سنتی ما، خانواده هسته اساسی حمایت و پشتیبانی است، نه تنها در حوزه تربیت، بلکه در حوزه اجتماع و تحصیل و امور مالی. فرهنگ ما، فرهنگ خانواده محور و… است. گنجینه ادبی ما مملو از اشعار و قصه ها راجع به مادر است.
مهمترین نهاد حمایتی نیز خانواده و کلان-خانواده extended family است. با توجه به ناتوانی دولت در حمایت درست و موثر از شهروندان، مردم ما وابستگی به خانواده را حفظ و حتا آنرا تقویت کرده اند تا در فراز و نشیب زندگی همدیگر را یار و یاور باشند.
در همچو ساختاری، نقش زن حیاتی است. زن می شود ستون فقرات خانواده، و یکی از تولید کنندگان اساسی. حتا مرد اگر عقیم باشد، در بسیاری موارد اقدام به ازدواج مجدد میکند برای بقای نسل و تولید مثل. در همچو جامعه ای، بی فرزند بودن، بی ریشگی است؛ و در بسیاری موارد مساوی به ناتوانی و ضعف است. این، اهمیت زن را – چه مثبت یا منفی – بالا میبرد. زن مقدس می شود و مادر شدن یک فرآیند (پروسه) کاملاً طبیعی و قابل انتظار در جامعه.
عامل دومی، دین است… قرآن و حدیث بارها و بارها از زن و مادر یادآوری کرده اند. مادر در قرآن مقدس است؛ در حدیث نیز مقدس است. “بهشت زیر پای مادران است،” و حتا بلند حرف زدن در برابر والدین رفتار ناشایست و بی احترامی است. “ناخلف” شمرده شدن فرزند توسط والدین یک جزای بزرگ است. “نبخشیدن شیر” به فرزند یکی از عظیم ترین شکنجه هاست.
افغانستان، هم سنتی است و هم دینی. پس هر دو عامل در نوع نگاه و برخورد با مادران پررنگ اند. حالا پرسش این است که چرا مادری، بنابر ادعای من، هنر است؟
عامل اولی که در بالا ذکر کردم سبب می شود تا جامعه از زنان بصورت طبیعی انتظار تولید مثل و “اولادداری” داشته باشد و چه بسا این را در همان آوان نوجوانی و ابتدای جوانی خواهان باشد. هنوز بسیاری از دختران در سنین پایینتر از ۱۸ ازدواج کرده و وقتی به سن ۲۵ سالگی میرسند معمولاً بیشتر از دو طفل دارند! خانواده ها طبیعتاً انتظار دارند که زن حامله رسم فرزندداری را بداند، چون “مادری” جزیی از وظیفه اوست. با آنکه در فامیلهای افغان، در بسیاری موارد خواهران شوهر، مادر شوهر و نزدیکان خود زن در تربیت فرزند با او کمک می کنند، ولی آنچه معمولاً نادیده گرفته می شود، مهارت مادری کردن، هنر فرزند داری، و ظرافت این هنر است. چون وظیفه تولید فرزند و مادری برای زن شوهر کرده از قبل تعیین گردیده، آنچه از او انتظار برده می شود این است که وظیفه خود را انجام بدهد و تمام! درین میان، پرسشی که مطرح می شود این است که آیا این زن واقعاً رسم مادری را میداند یانه!…
چون مادر مقدس است، پس بی عیب و نقص است و خللی در رفتار او نیست. در حالیکه در بسا موارد مادران هنر مادری و فوت فن فرزندداری را نمی دانند. هستند مادرانی که در تربیت فرزندان خود غفلت می کنند؛ از تغذیه طفل چیز زیادی نمی دانند؛ از خشونت کار می گیرند؛ در باره مشکلات دوران طفولیت چیزی نمی دانند یا خیلی کم می دانند؛ طفل را در محیط های نامناسب قرار می دهند؛ نشانه های ابتدایی بعضی از امراض مهم را متوجه نمی شوند؛ در ترغیب کردن پدران در سهم گیری و همکاری برای تربیه اطفال بصورت موثر عمل نمی کنند، و…
داکتر دونالد وینیکات Donald Winnicott ، داکتر اطفال، روانشناس، و نظریه پرداز مشهور، بعد از مطالعه روابط مادران و اطفال شان، در بخشی از نظریات اش این موضوع را مطرح کرد که هیچ مادر بی عیب و نقصی وجود ندارد. بعبارت دیگر، همانطور که انسان کامل وجود خارجی ندارد، بهمان ترتیب مادر کامل وجود خارجی ندارد. آنچه او در عوض مطرح کرد این بود که مادران می توانند “مادران بسنده” یا good enough mother باشند، که رابطه با فرزند را با فراهم کردن محیط نگهدارنده holding environment برقرار میکنند.
به تعبیر وینیکات محیط نگهدارنده به نوع ارتباط میان مادر و طفل اطلاق می شود که در آن مادر، به عنوان یک انسان کاملاً عادی و ناکامل، به طفل خود عشق می ورزد، توجه می کند، و احساس اش را به او منتقل می کند. مادر به این نتیجه میرسد که تنها نام “مادر” را با خود حمل کردن کافی نیست، و به عنوان یک انسان عادی، که حالا مسوولیت فرزندداری بر دوشش گذاشته شده، تلاش کند تا در انتقال احساس و عشق مادری به فرزند عقب نماند. این رابطه سبب می شود تا طفل احساس امنیت کند و در سالهای بعدی بر بنیاد این احساس، رابطه مستحکم و باروری را با مادر برقرار و حفظ کند.
جدا از این نظریه، نظریه ها و روشهای متعددی برقراری یک ارتباط خوب با فرزند و تربیت او مطرح و در ده ها کتاب و نشریه به چاپ رسیده اند.
نوشته من نیز فقط تاکیدی است بر این که با وجود احترام به مادر و نقش او، این احترام نباید در سطح بماند؛ این توجه نباید در حوزه عاطفه و احساس محصور بماند؛ بلکه از این پتانسیل ها در بهبود نقش زن در اجتماع و تربیت فرزندان کار گرفته شود. به مادر باید احترام شود، به غریزه مادری و ابراز محبت او توجه شود، ولی در کنار آنها هنر مادری نیز آموزش داده شود.
بنابر این، برای تربیت نسل بهتر و سالمتر، به مادرانی نیازمندیم که هنر مادری بدانند.
برای این کار، بلند بردن سطح آگاهی از طریق مکاتب، انجمن های محلی و شهری، سازمان های حقوق بشری، شفاخانه ها و کلینک های صحی، رسانه ها و مطبوعات، و متنفذین محلی نقش مهمی ایفا خواهد کرد.
یادمان نرود که مادری هنر است
***
پدری نیز هنر است
مادری کردن هنر است؛ پدری کردن نیز هنر است. ولی همانطور که در جامعه ما، تصویر سنتی مادران نشان دهنده اینست که مادری را یک فن از قبل آموخته شده و طبیعی میدانند، تصویر سنتی پدران نیز نشان دهنده اینست که آنها در ابتدای زندگی فرزندان نقش چندانی نداشته باشند ولی بعد ها باید پدری کردن را بصورت طبیعی بدانند!
پدران نیز در فرهنگ ما بشدت قابل احترام اند. این یک ارزش بزرگ و قابل توجه است. لیکن آیا تنها بسنده کردن به این کافیست و این پرسش مطرح نمی شود که آیا تمام پدران، پدری کردن را می دانند؟
معمولاً در جامعه سنتی ما، به نظر میرسد که پدران در سالهای اولیه زندگی فرزندان شان سهم عمده ای نمی گیرند. بزرگترین مسوولیت شان شاید این باشد که در بیرون از منزل کار کنند و “نان آور” فامیل باشند. معمولاً پدران در کار خانه، پاک-کردن و شستشوی طفل، تعویض کردن لباس یا بوتل شیر، غذا دادن، و…اشتراک چندانی نداشته و تربیه طفل را تقریباً به طور کامل به همسران شان میسپارند. بصورت خلاصه، با آنکه مردان رؤسای خانواده و افراد مقتدر فامیل بشمار میروند، اما معمولاً دور از دسترس فرزندان خود بوده و بندرت شرکای فعالی در تربیت فرزندانشان محسوب میشوند.
از منظر روانشناسی رشد، حضور پدر و مادر هر دو در رشد و انکشاف طفل و ساختار شخصیتی او اثر مستقیم، عمیق و ماندگار دارد. هم پدر و هم مادر ویژگی های شخصیتی و رفتاری مخصوص به خود را داشته که در صورت توجه و تربیه موثر طفل، اثرات مثبت و پایداری به جا میگذارند.
اما مهم این است که این حضور چگونه باشد. به یاد داشته باشید که وجود هر پدری مفید نیست، همانطور که وجود هر مادری مفید نیست. پر واضح است که زندگی اطفال تحت تاثیر پدرانی که:
-از نظر عاطفی حضور دارند،
-برای فرزندان خود ارزش قائل میشوند،
-و در ناراحتیها و نگرانیها میتوانند فرزندانشان را آرام کنند بسیار بهتر میشود. لیکن در عوض پدرانی که:
-خشونت میورزند،
-عیبجو هستند،
فرزند خود را تحقیر، سرزنش و بیش از حد نکوهش میکنند،
-و یا از نظر عاطفی سرد هستند، جوابگوی نیازهای احساسی اطفال شان نیستند و به این نیاز ها غفلت می ورزند میتوانند بشدت به فرزند خود صدمه برسانند. نظریه دلبستگی attachment theory نشان میدهد که چگونه حضور “نقش پدری” برای طفل حیاتی است و در تثبیت “امنیت درونی” و “اعتماد به نفس” طفل تاثیرگذار است. شواهد روزافزون علمی حاکی از آن است که پدرهای علاقمند، بویژه آنهایی که از نظر عاطفی در دسترس هستند “emotionally available”، در خوشبختی فرزندانشان نقش منحصر به فردی را ایفا میکنند.
بخشی از تاثیر پدران بر فرزندان در زمینه های روابط با دوستان و کارکرد تحصیلی است. اطفالی که پدران شان از احساسات شان باخبر اند و در قسمت کارخانگی و نظارت بر روابط اجتماعی و تعلیمی آنها فعالتر عمل می کنند، در تعلیم و نقش اجتماعی خود بصورت کل موفق تر اند.
برعکس پدری که نسبت به عواطف فرزندانش خشن، ایرادگیر یا بی اعتناست، میتواند تاثیری بسیار منفی بر آنها بگذارد و احتمال آن که فرزندان چنین پدری در انجام کارخانگی و رشد تعلیمی ناموفق باشند، با دوستانشان بیشتر جنجال کنند و از سلامت روانی خوبی برخوردار نباشند، بیشتر است.
یکی از مهمترین راههای ارتباط با فرزندان، بازی کردن با آنهاست. در بسیاری از فرهنگها پدران معمولاً بازی های را انجام میدهند که با فعالیت جسمی و هیجان بیشتری همراه است. گفته می شود اطفالی بهترین مهارتهای اجتماعی را در خود پرورش میدهند که پدرانشان ارتباط مثبتی با آنها برقرار کرده و اجازه میدهند که طفل خود مسیر بازی را تعیین کند. برخی پدران در نقش راهنمایان عاطفه هستند. آنها عواطف منفی کودک را نادیده نمیگیرند یا با آن مخالفت نمیکنند، بلکه به فرزندانشان نشان میدهند که آنها را درک و سپس آنها را راهنمایی میکنند تا نسبت به احساسات منفی خود عکس العمل مناسبی نشان دهند.
طبق بررسیها، اطفالی پایین ترین نمرات و بدترین روابط اجتماعی را دارند که پدرانشان سرد، قدرت طلب، ستیزه جو و مداخله گر اند. در یک تحقیق پژوهشگران متوجه شدند پدرانی که طی یک تمرین بازی ویدئویی فرزندانشان را مسخره و تحقیر میکردند و برای اشتباهاتشان آنها را سرزنش میکردند یا کنترل بازی را خود به دست میگرفتند و به کودکان نشان میدادند که بی کفایت هستند، فرزندانشان بیشتر از بقیه دچار مشکل بودند. این بچه ها با دوستانشان رفتارهایی ستیزه جویانه داشتند، در مکتب ناموفقتر از دیگران بودند و مسائلی داشتند که معمولاً به کارهای غیرقانونی و خشونت در آنان منتهی میشد.
با توجه به اهمیت حیاتی پدران در تربیه و رشد اطفال، اگر شما پدر شده اید یا دوستان و آشنایان تان متاهل و صاحب فرزند اند، به این نکات توجه کنید:
برای فرزندان تان حضور عاطفی و فیزیکی داشته باشید
در دوران باستان پدر از طریق جنگیدن و شکار کردن از فرزندانش حمایت میکرد. طی قرنها این نقش به نان آور تبدیل شد. او از طریق کار کردن پول به دست میآورد تا برای حفظ امنیت فرزندانش کرایه منزل، مخارج خورد و خوراک و مخارج تحصیل را هزینه کند، اما امروز بار دیگر نقش پدر در آستانه تغییر است تا سطح دیگری از حمایت را برای فرزندانش فراهم آورد و در نتیجه این حمایت، فرزندش از نیروهای مخربی مانند دار و دسته های خلافکار، مواد مخدر و … حفظ شود. علم به ما میگوید که دیگر همه روشهای سنتی نمیتواند مشکل گشا باشد. امنیت فزیکی و بالاخص روانی فرزندان رابطه مستقیم با نوع رابطه آنها با پدران شان دارد و بر این پایه استوار است که مردها باید علاوه بر حضور فیزیکی در خانه، حضور عاطفی نیز داشته باشند.
در جریان رشد اطفال تان باشید
بررسی های انجام شده نشان می دهد که کیفیت رابطه پدر-فرزند به مقدار زمانی که با هم می گذارنند ارتباط دارد. اگر پدران آگاهانه تلاش نکنند که بخشی از زندگی روزانه فرزندانشان باشند بتدریج از آنان دور خواهند شد و جزئیات ظریف و تغییرات رفتاری و خلقی که به تدریج در کودکان رونما میگردد از دیدشان پنهان خواهد ماند. در حقیقت با انجام کارهای سنتی به اصطلاح “زنانه” (مانند غذا دادن به کودک) است که مردان به عنوان عضوی منسجم و ضروری برای خانواده به شمار میآیند. پدرها باید به این مهم توجه داشته باشند که زندگی خانوادگی فقط برآورده کردن نیازهای مادی خانواده نیست، بلکه حضور هر روز و برآورده ساختن نیازهای عاطفی و جسمانی به طور همزمان در تربیت فرزند نقش بسزایی دارد. درحالیکه کودکان بزرگ میشوند و در فعالیتهای بیشتری در خارج از خانه شرکت میکنند، شاید برای پدرها دشوار شود که فرصتی را بیابند تا با فرزندانشان تنها باشند، بنابرین برای آنها توصیه میشود به گونه ای برنامه ریزی کنند که بتوانند با فرزند خود اوقاتی را به تنهایی بگذرانند.
گفتگو کردن در هر سنی باارزش است. ضرب المثلی میگوید: «برای بزرگ کردن یک بچه به یک قوم نیاز است.» خوب است با افرادی که در زندگی روزانه فرزندتان نقش دارند آشنا شوید، مثلاً دوستان و همصنفی هایش، و والدین دوستانش. دروازه ی خانه تان را روی همصنفی هایش بگشایید. کوشش کنید به علاقمندیها و نگرانیهایشان گوش کنید و با آنها هماهنگ شوید. سرانجام اینکه درک کنید هر زمان در کنار خانواده تان هستید، بارها و بارها فرصت دارید که با فرزندتان ارتباط برقرار کنید.
تعادل میان کار و زندگی فامیلی
معمولاً مردان وقت بیشتری را برای کار صرف می کنند که این یا از روی ناچاری مفرط و فقر است یا همینطور عادت کرده اند و حتا بدون نیاز مالی شدید، وقت کمتری را با اعضای فامیل سپری می کنند. این سبب می شود تا نتوانند از لحاظ عاطفی و جسمی و بصورت موثر در کنار فرزندان خود باشند. در واقع حل این تضاد برای مرد که هویت اصلی او نان آور بودن خانواده است، کار ساده ای نیست.
معمولاً مردان در جامعه ما طوری تربیت می شوند که:
یک: باور کنند سختکوشی و ساعتهای طولانی کار کردن نشانه تعهد به خانواده است.
دو: با آوردن پول و غذا به خانه مسوولیت شان تمام می شود و لازم نیست در کار دیگری سهم بگیرند.
لیکن مردان باید متوجه این واقعیت باشند که اگر تغییری درین حوزه ایجاد نکنند، خطر این وجود دارد که از فامیل خود بیشتر و بیشتر دور گردند و روزی شود که حتا شخصیت و عادات اطفال خود را درست نشناسند و آنها را نفهمند. به طور کلی، سالمترین محیط خانوادگی محیطی است که در آن پدر مسوولیت پدری و مادر مسوولیت مادری را بداند و طبق آنها با اولاد رفتار کند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر