گردآورنده: اناهیتا سیاووش متعلم صنف سوم
اوسانه سی سانه
سی مرغک ده یک خانه
آش پختم دانه دانه
یک چمچه به بابه دهقان دادم
بابه دهقان مره گندم داد
گندمه به آسیا بردم
آسیا مره آرد داد
آرده به تغار دادم
تغار مره خمیر داد
خمیره به تنور دادم
تنور مره نان داد
نانه به چوپان دادم
چوپان مره بره داد
بره ره به زرگر دادم
زرگر مره کره داد
کره ره به مادر دادم
مادر مره قلم داد
قلمه به پدر داد
پدر مره کتاب خدا ره داد
کتابه خاندم
خدا مره مراد داد
۱۳۹۰ دی ۱۰, شنبه
۱۳۹۰ دی ۱, پنجشنبه
اطفال به زنجیر کشیده شده از یک مدرسه نجات یافتند
شماره 93/چهارشنبه 30 قوس 1390/21 دسمبر 2011
برخی مدرسه های دینی پاکستان مظنون اند که شاگردان شان را افراطی تربیت می کنند. مقام های پاکستان روز سه شنبه، 22 قوس/ 13 دسامبر، گفتند که پولیس این کشور ده ها شاگرد یا طلبه یک مدرسه دینی را زمانی پیدا کردند که با زنجیر بسته شده و در زیرخانه مدرسه زندانی شده بودند.
پولیس پاکستان ناوقت روز دو شنبه توانست این طلبه ها را که از چهار تا پنجاه و چهار سال سن دارند، در زیرخانه مسجد جامع مدرسه ذکریا کوندلی در منطقه سهراب گوت شهر کراچی پیدا کند.
خبرگزاری رویترز و فرانس پرس گزارش داده اند که شمار این طلبه ها به 54 تن می رسد، اما خبرگزاری آلمانی «دی پی ای» از قول مقام های پاکستان گفته است که شمار آنها به 68 تن می رسد.
ندیم رووف، یکی از ماموران پولیس کشف پاکستان گفت: «در میان طلبه هایی که با زنجیر بسته شده بودند، 14 تن شان کودک و 54 تن دیگر مرد هستند.»
پنج درصد کل کودکان ثبت شده در مکتب ها، به مدرسه ها می روند. رووف افزود: «والدین و اقارب این طلبه ها آنها را برای اصلاح و تهذیب در این مدرسه ثبت نام کرده بودند، زیرا برخی آنها به مواد مخدر معتاد بودند و شمار زیاد شان از نظر روانی مریض بودند.»
به گفته این مامور پولیس پاکستان، مسوولان این مدرسه دینی ماهانه حدود پنج هزار روپیه پاکستانی (57 دالر امریکایی) از هر خانواده این شاگردان می گرفته اند.
مختار خاص خیلی، افسر پولیس کراچی گفت که مسوولان مدرسه مدعی اند که این افراد را به خاطری با زنجیر بسته کرده بودند که آنها به مواد مخدر معتاد هستند. او افزود که تحقیقات جریان دارد تا در مورد ارتباط احتمالی مسوولان این مدرسه با شورشیان معلومات دریافت شود.
مقام های حکومت محلی ایالت سند نیز گفتند که در مورد همه احتمالات در پیوند به این قضیه، به شمول ارتباط مسوولان این مدرسه با گروه های شورشی، تحقیق می شود.
براساس گزارش ها، افراطیت در نصاب درسی پاکستان ریشه دارد. برخی از این شاگردان پس از آن که از زنجیر و زیرزمینی نجات داده شدند، به پولیس و رسانه ها گفتند که با آنها در این مدرسه بدرفتاری شده است و مسوولان مدرسه می خواسته اند که آنها را به جهاد تشویق کنند.
یکی از طلبه ها به تلویزیون «جیو»ی پاکستان گفت: «از ما در این جا مجاهد می ساختند. این جا از ما طالب می ساختند. آنها می گفتند شما باید این جا آموزش ببینید، بعداً ما شما را به جنگ می فرستیم.»
پولیس یکی از ملاهای این مدرسه دینی را بازداشت کرده است، در حالی که چهار تن از ملایان این مدرسه قبلاً فرار کرده اند.
رحمان ملک، وزیر داخله پاکستان به پولیس کراچی دستور داده است که در مورد خانواده های این شاگردان معلومات جمع آوری کند و نیز روشن سازد که آیا در این مدرسه به آن ها آموزش های تروریستی داده می شده است.
در بسیاری مدرسه های دینی، قرائت های افراط گرایانه از دین، بخشی از درس های روزمره است. از مدت ها به این سو گفته می شود که در مدرسه های دینی در پاکستان به شاگردان از سوی ملایان افراط گرا آموزش های افراط گرایی داده می شود و به این ترتیب، آنها آماده مبارزه با خارجی ها می شوند و به گروه های شورشی می پیوندند.
گزارش ها حاکی اند که مدرسه های افراط گرایان اسلامی در پاکستان از کمک های نقدی حلقات و موسساتی در کشورهای عربی نیز برخوردار هستند.
براساس آمار حکومت پاکستان، حداقل 15148 مدرسه در پاکستان فعالیت دارند که بیش از دو میلیون شاگرد در آنها مشغول آموختن هستند. این رقم پنج درصد 34 میلیون کودکی را تشکیل می دهند که به صورت رسمی مصروف آموزش و پرورش هستند. اما مقام ها همچنان مظنون اند که ممکن است هزاران مدرسه دیگر به صورت مخفی در این کشور فعالیت داشته باشند.
عارف فرهمند (فرانس پرس، دی پی ای)
برخی مدرسه های دینی پاکستان مظنون اند که شاگردان شان را افراطی تربیت می کنند. مقام های پاکستان روز سه شنبه، 22 قوس/ 13 دسامبر، گفتند که پولیس این کشور ده ها شاگرد یا طلبه یک مدرسه دینی را زمانی پیدا کردند که با زنجیر بسته شده و در زیرخانه مدرسه زندانی شده بودند.
پولیس پاکستان ناوقت روز دو شنبه توانست این طلبه ها را که از چهار تا پنجاه و چهار سال سن دارند، در زیرخانه مسجد جامع مدرسه ذکریا کوندلی در منطقه سهراب گوت شهر کراچی پیدا کند.
خبرگزاری رویترز و فرانس پرس گزارش داده اند که شمار این طلبه ها به 54 تن می رسد، اما خبرگزاری آلمانی «دی پی ای» از قول مقام های پاکستان گفته است که شمار آنها به 68 تن می رسد.
ندیم رووف، یکی از ماموران پولیس کشف پاکستان گفت: «در میان طلبه هایی که با زنجیر بسته شده بودند، 14 تن شان کودک و 54 تن دیگر مرد هستند.»
پنج درصد کل کودکان ثبت شده در مکتب ها، به مدرسه ها می روند. رووف افزود: «والدین و اقارب این طلبه ها آنها را برای اصلاح و تهذیب در این مدرسه ثبت نام کرده بودند، زیرا برخی آنها به مواد مخدر معتاد بودند و شمار زیاد شان از نظر روانی مریض بودند.»
به گفته این مامور پولیس پاکستان، مسوولان این مدرسه دینی ماهانه حدود پنج هزار روپیه پاکستانی (57 دالر امریکایی) از هر خانواده این شاگردان می گرفته اند.
مختار خاص خیلی، افسر پولیس کراچی گفت که مسوولان مدرسه مدعی اند که این افراد را به خاطری با زنجیر بسته کرده بودند که آنها به مواد مخدر معتاد هستند. او افزود که تحقیقات جریان دارد تا در مورد ارتباط احتمالی مسوولان این مدرسه با شورشیان معلومات دریافت شود.
مقام های حکومت محلی ایالت سند نیز گفتند که در مورد همه احتمالات در پیوند به این قضیه، به شمول ارتباط مسوولان این مدرسه با گروه های شورشی، تحقیق می شود.
براساس گزارش ها، افراطیت در نصاب درسی پاکستان ریشه دارد. برخی از این شاگردان پس از آن که از زنجیر و زیرزمینی نجات داده شدند، به پولیس و رسانه ها گفتند که با آنها در این مدرسه بدرفتاری شده است و مسوولان مدرسه می خواسته اند که آنها را به جهاد تشویق کنند.
یکی از طلبه ها به تلویزیون «جیو»ی پاکستان گفت: «از ما در این جا مجاهد می ساختند. این جا از ما طالب می ساختند. آنها می گفتند شما باید این جا آموزش ببینید، بعداً ما شما را به جنگ می فرستیم.»
پولیس یکی از ملاهای این مدرسه دینی را بازداشت کرده است، در حالی که چهار تن از ملایان این مدرسه قبلاً فرار کرده اند.
رحمان ملک، وزیر داخله پاکستان به پولیس کراچی دستور داده است که در مورد خانواده های این شاگردان معلومات جمع آوری کند و نیز روشن سازد که آیا در این مدرسه به آن ها آموزش های تروریستی داده می شده است.
در بسیاری مدرسه های دینی، قرائت های افراط گرایانه از دین، بخشی از درس های روزمره است. از مدت ها به این سو گفته می شود که در مدرسه های دینی در پاکستان به شاگردان از سوی ملایان افراط گرا آموزش های افراط گرایی داده می شود و به این ترتیب، آنها آماده مبارزه با خارجی ها می شوند و به گروه های شورشی می پیوندند.
گزارش ها حاکی اند که مدرسه های افراط گرایان اسلامی در پاکستان از کمک های نقدی حلقات و موسساتی در کشورهای عربی نیز برخوردار هستند.
براساس آمار حکومت پاکستان، حداقل 15148 مدرسه در پاکستان فعالیت دارند که بیش از دو میلیون شاگرد در آنها مشغول آموختن هستند. این رقم پنج درصد 34 میلیون کودکی را تشکیل می دهند که به صورت رسمی مصروف آموزش و پرورش هستند. اما مقام ها همچنان مظنون اند که ممکن است هزاران مدرسه دیگر به صورت مخفی در این کشور فعالیت داشته باشند.
عارف فرهمند (فرانس پرس، دی پی ای)
۱۳۹۰ آذر ۲۰, یکشنبه
دختر ۱۰ ساله یی که به ۱۰ زبان صحبت می کند!
شماره 93/یکشنبه 20 قوس 1390/11 دیسمبر 2011
سونیا یانگ به زبانهای جاپاني، چینی، انگلیسی، تایوانی، يوگاندایی، قزاقی، پرتگالی، آلمانی، فرانسوی و اسپانیایی با درجه های متفاوتی از تسلط سخن میگوید!
سونیا یانگ”، دختر 10 ساله تایوانی قادر است به 10 زبان زنده دنیا سخن بگوید. سونیا يانگ دختر 10 ساله تایوانی که اکنون به همراه خانواده اش در شمال غرب انگلیس ساکن است برای نخستین بار معلمان مدرسه خود را با توانایی عجیب در سخن گفتن به 10 زبان شگفت زده کرد. گفته شده که سونیا زمانی که به انگلیس رفته قادر بوده است به زبانهای جاپاني، چینی، انگلیسی و زبان مادری خود تایوانی سخن بگوید.
وی پس از نقل مکان به انگلیس زبان قزاقی و پرتگالی را نیز آموخت و اکنون کاملا با تسلط به این زبانها سخن میگوید. سونیا همچنین در مدت زمان کوتاهی زبان يوگاندایی را نیز آموخته است. وی همچنین به زبانهای آلمانی، فرانسوی و اسپانیایی نیز با درجه های مختلفی از تسلط سخن میگوید. سونیا میگوید:"انگلیسی زبان مورد علاقه من است چرا که همه زبان تو را میفهمند."
انترنت
سونیا یانگ به زبانهای جاپاني، چینی، انگلیسی، تایوانی، يوگاندایی، قزاقی، پرتگالی، آلمانی، فرانسوی و اسپانیایی با درجه های متفاوتی از تسلط سخن میگوید!
سونیا یانگ”، دختر 10 ساله تایوانی قادر است به 10 زبان زنده دنیا سخن بگوید. سونیا يانگ دختر 10 ساله تایوانی که اکنون به همراه خانواده اش در شمال غرب انگلیس ساکن است برای نخستین بار معلمان مدرسه خود را با توانایی عجیب در سخن گفتن به 10 زبان شگفت زده کرد. گفته شده که سونیا زمانی که به انگلیس رفته قادر بوده است به زبانهای جاپاني، چینی، انگلیسی و زبان مادری خود تایوانی سخن بگوید.
وی پس از نقل مکان به انگلیس زبان قزاقی و پرتگالی را نیز آموخت و اکنون کاملا با تسلط به این زبانها سخن میگوید. سونیا همچنین در مدت زمان کوتاهی زبان يوگاندایی را نیز آموخته است. وی همچنین به زبانهای آلمانی، فرانسوی و اسپانیایی نیز با درجه های مختلفی از تسلط سخن میگوید. سونیا میگوید:"انگلیسی زبان مورد علاقه من است چرا که همه زبان تو را میفهمند."
انترنت
اطفال صحتمند!
شماره 93/یکشنبه 20 قوس 1390/11 دیسمبر 2011
گردآوری و تنظيم: اناهيتا سياووش متعلم صنف سوم
خواهران و برادران!
اگر ميخواهيد مريض نشويد اين کار ها را بکنيد:
-1صبح وقت از خواب بر خیزيد و ورزش کنيد.
-2دست و روی خود را هر صبح بشوييد.
-3دندان های خود را با برس یا مسواک پاک کنيد.
-4لباس های خود را هر هفته یکبار تبدیل کنيد.
-5ناخن های خود را هر هفته بگیريد.
-6هر هفته یکبار حمام کنيد.
-7بعد از بر آمدن از بيت الخلا دست هايتان را بشوييد.
-8قبل از صرف غذا دستان تان را بشوييد.
گردآوری و تنظيم: اناهيتا سياووش متعلم صنف سوم
خواهران و برادران!
اگر ميخواهيد مريض نشويد اين کار ها را بکنيد:
-1صبح وقت از خواب بر خیزيد و ورزش کنيد.
-2دست و روی خود را هر صبح بشوييد.
-3دندان های خود را با برس یا مسواک پاک کنيد.
-4لباس های خود را هر هفته یکبار تبدیل کنيد.
-5ناخن های خود را هر هفته بگیريد.
-6هر هفته یکبار حمام کنيد.
-7بعد از بر آمدن از بيت الخلا دست هايتان را بشوييد.
-8قبل از صرف غذا دستان تان را بشوييد.
۱۳۹۰ آذر ۱۰, پنجشنبه
وظایف حکومت در قبال اطفال در پرتو فیصله های کنوانسیون جهانی حقوق طفل مصوب 20 نوامبر 1989
بابک سیاووش
کنوانسیون حقوق طفل کشور های متعهد به این میثاق را که افغانستان نیز یکی از آنان میباشد مؤظف میسازد که:
با اعتقاد به اینکه خانواده جزء اساسی جامعه و محیط طبیعی رشد و رفاه همه اعضایش به ویژه کودکان است باید از حمایت و کمک های لازم به نحوی برخوردار شود که مسوولیت ها در قبال جامعه را ایفا کرده بتواند.
در مقررات این کنوانسیون آمده:
- با درک اینکه طفل برای رشد کامل و متعادل شخصیت خود، باید در محیط و در فضای سرشار از خوشی، محبت و تفاهم بزرگ شود.
- با توجه به اینکه طفل برای زیست فردی در جامعه باید آمادگی داشته و با روحیه صلح، دوستی، کرامت بشری، بردباری، آزادی، برابری و همبستگی بار آید.
- با توجه به اینکه قوانین و مقررات سازمانهای انتفاعی و سازمان های بین المللی که در موارد رفاه اطفال اشتغال دارند به رسمیت شناخته شود.
- با در نظر داشت اینکه کودک به دلیل نداشتن رشد حتمی و رفاهی قبل و بعد از زایمان به مراقبت های خاص به شمول حمایت قانون نیاز دارد.
- با توجه به اینکه در تمام کشور های جهان اطفالی وجود دارند که در شرایط دشوار خاص به سر میبرند.
کشور های متعهد به این کنوانسیون حقوق تصریح شده در کنوانسیون را محترم شمرده و تطبیق آنرا برای هر طفلی در قلمرو فضای شان بدون هیچگونه تبعیض از نظر نژاد، رنگ، جنسیت، زبان، مذهب، عقاید سیاسی یا غیر سیاسی، منشأ ملی، قومی و اجتماعی، ملکیت، معیوبیت، محل ولادت و سایر حالات طفل، والدین و اولیای قانونی شان را در نظر گرفته تضمین و رعایت کنند که برخی موارد آن قرار ذیل اند:
1- از طفل در مقابل تمام انواع تبعیض و مجازات بر اساس موقف، فعالیت، بیان عقاید خودش یا والدین و سرپرست قانونی و اعضای خانواده اش حمایت بعمل آید.
2- در هر اقدام مربوط به طفل منافع اطفال مورد توجه قرار گیرد.
3- حمایت و مراقبت های لازم برای رفاه طفل تأمین شود.
4- مقامات ذیصلاح بر تشکیل و خدمات موسساتی که در عرصه امنیت و صحت اطفال مصروف اند نظارت نمایند.
با توجه به مفردات فوق دیده میشود که هنوز اطفال افغانستان از آنچه در کنوانسیون جهانی حقوق طفل گفته شده به فرسنگ ها فاصله دارند. کودکستان ها هنوز همه اطفال را تحت پوشش قرار نداده اند، کلینیک های حمایه طفل و مادر هنوز به شکل واقعی سراسری نیستند، از وضعیت اطفال معتادی که در زیر پل ها خوابیده اند موسسات داخلی و خارجی خبر ندارند، پارک های تفریحی و میدان های مصئون بازی حتا در پایتخت به اطفال به حد کافی وجود ندارد، کتب و مجلات مخصوص اطفال کمتر چاپ میشود و بر عکس بعنوان وسیله بازی تفنگچه، تفنگ، تانک پلاستیکی از کشورهای همسایه وارد و میان اطفال توزیع میشود.
اطفال با داشتن این وسایل جنگی که بطور مصنوعی فیر هم میکنند حتا در شهر کابل مشق و تمرین حمله بر یکدیگر را به شکل گروهی مینمایند.
در گذشته ها در مکاتب سیمینار ها و کنفرانس های صنفی میان صنوف دایر میشد. در صحن مکاتب به مناسبت های مختلف انترک ها و نمایشنامه ها به اجرا می آمد. در مکاتب گروه های ترانه، سپورت، سرسبزی و غیره وجود داشت که شاگردان در سرسبز ساختن صحن مکتب و تدویر مسابقات والیبال، فتبال، باسکتبال، هاکی رقابت میکردند. قبل از آغاز دروس توسط معلمین سپورت به شکل دسته جمعی سپورت آزاد توسط شاگردان صورت میگرفت. اما حالا که از کنوانسیون جهانی حقوق طفل حرف می زنیم و ده ها و صد ها موسسه و انجیوی داخلی و خارجی برای اطفال مصروف اند و در قانون اساسی افغانستان رشد و انکشاف ذهنی و جسمی اطفال از وظایف حکومت گفته شده، بر عکس اطفال افغانستان در وضعیتی قرار دارند که از آنان به صفت عمال انتحاری و انفجاری استفاده میشود و به عوض تقویه کوریکولم مکاتب وزارت معارف در نظر دارد تعلیمات ابتدایی را از طریق غیر از مکتب رایج سازد. اولیای اطفال بیکار، بیمار، معتاد، آواره، گرسنه، بی تعلیم و بی تحصیل افغانستان میگویند که: ای رهبران موسسات خارجی و داخلی و ای دولتمردان افغانستان! لطفاً از خواب بیدار شوید و به عوض موتر سواری و مصرف پول های بین المللی در عکس گیری و نمایش وضعیت اطفال بینوای افغانستان در نمایشگاه ها و فلم ها، بخاطر بهبود وضعیت آنان عملاً کاری بکنید. چه زیبا گفته اند:
دو صد گفته چون نیم کردار نیستl
کنوانسیون حقوق طفل کشور های متعهد به این میثاق را که افغانستان نیز یکی از آنان میباشد مؤظف میسازد که:
با اعتقاد به اینکه خانواده جزء اساسی جامعه و محیط طبیعی رشد و رفاه همه اعضایش به ویژه کودکان است باید از حمایت و کمک های لازم به نحوی برخوردار شود که مسوولیت ها در قبال جامعه را ایفا کرده بتواند.
در مقررات این کنوانسیون آمده:
- با درک اینکه طفل برای رشد کامل و متعادل شخصیت خود، باید در محیط و در فضای سرشار از خوشی، محبت و تفاهم بزرگ شود.
- با توجه به اینکه طفل برای زیست فردی در جامعه باید آمادگی داشته و با روحیه صلح، دوستی، کرامت بشری، بردباری، آزادی، برابری و همبستگی بار آید.
- با توجه به اینکه قوانین و مقررات سازمانهای انتفاعی و سازمان های بین المللی که در موارد رفاه اطفال اشتغال دارند به رسمیت شناخته شود.
- با در نظر داشت اینکه کودک به دلیل نداشتن رشد حتمی و رفاهی قبل و بعد از زایمان به مراقبت های خاص به شمول حمایت قانون نیاز دارد.
- با توجه به اینکه در تمام کشور های جهان اطفالی وجود دارند که در شرایط دشوار خاص به سر میبرند.
کشور های متعهد به این کنوانسیون حقوق تصریح شده در کنوانسیون را محترم شمرده و تطبیق آنرا برای هر طفلی در قلمرو فضای شان بدون هیچگونه تبعیض از نظر نژاد، رنگ، جنسیت، زبان، مذهب، عقاید سیاسی یا غیر سیاسی، منشأ ملی، قومی و اجتماعی، ملکیت، معیوبیت، محل ولادت و سایر حالات طفل، والدین و اولیای قانونی شان را در نظر گرفته تضمین و رعایت کنند که برخی موارد آن قرار ذیل اند:
1- از طفل در مقابل تمام انواع تبعیض و مجازات بر اساس موقف، فعالیت، بیان عقاید خودش یا والدین و سرپرست قانونی و اعضای خانواده اش حمایت بعمل آید.
2- در هر اقدام مربوط به طفل منافع اطفال مورد توجه قرار گیرد.
3- حمایت و مراقبت های لازم برای رفاه طفل تأمین شود.
4- مقامات ذیصلاح بر تشکیل و خدمات موسساتی که در عرصه امنیت و صحت اطفال مصروف اند نظارت نمایند.
با توجه به مفردات فوق دیده میشود که هنوز اطفال افغانستان از آنچه در کنوانسیون جهانی حقوق طفل گفته شده به فرسنگ ها فاصله دارند. کودکستان ها هنوز همه اطفال را تحت پوشش قرار نداده اند، کلینیک های حمایه طفل و مادر هنوز به شکل واقعی سراسری نیستند، از وضعیت اطفال معتادی که در زیر پل ها خوابیده اند موسسات داخلی و خارجی خبر ندارند، پارک های تفریحی و میدان های مصئون بازی حتا در پایتخت به اطفال به حد کافی وجود ندارد، کتب و مجلات مخصوص اطفال کمتر چاپ میشود و بر عکس بعنوان وسیله بازی تفنگچه، تفنگ، تانک پلاستیکی از کشورهای همسایه وارد و میان اطفال توزیع میشود.
اطفال با داشتن این وسایل جنگی که بطور مصنوعی فیر هم میکنند حتا در شهر کابل مشق و تمرین حمله بر یکدیگر را به شکل گروهی مینمایند.
در گذشته ها در مکاتب سیمینار ها و کنفرانس های صنفی میان صنوف دایر میشد. در صحن مکاتب به مناسبت های مختلف انترک ها و نمایشنامه ها به اجرا می آمد. در مکاتب گروه های ترانه، سپورت، سرسبزی و غیره وجود داشت که شاگردان در سرسبز ساختن صحن مکتب و تدویر مسابقات والیبال، فتبال، باسکتبال، هاکی رقابت میکردند. قبل از آغاز دروس توسط معلمین سپورت به شکل دسته جمعی سپورت آزاد توسط شاگردان صورت میگرفت. اما حالا که از کنوانسیون جهانی حقوق طفل حرف می زنیم و ده ها و صد ها موسسه و انجیوی داخلی و خارجی برای اطفال مصروف اند و در قانون اساسی افغانستان رشد و انکشاف ذهنی و جسمی اطفال از وظایف حکومت گفته شده، بر عکس اطفال افغانستان در وضعیتی قرار دارند که از آنان به صفت عمال انتحاری و انفجاری استفاده میشود و به عوض تقویه کوریکولم مکاتب وزارت معارف در نظر دارد تعلیمات ابتدایی را از طریق غیر از مکتب رایج سازد. اولیای اطفال بیکار، بیمار، معتاد، آواره، گرسنه، بی تعلیم و بی تحصیل افغانستان میگویند که: ای رهبران موسسات خارجی و داخلی و ای دولتمردان افغانستان! لطفاً از خواب بیدار شوید و به عوض موتر سواری و مصرف پول های بین المللی در عکس گیری و نمایش وضعیت اطفال بینوای افغانستان در نمایشگاه ها و فلم ها، بخاطر بهبود وضعیت آنان عملاً کاری بکنید. چه زیبا گفته اند:
دو صد گفته چون نیم کردار نیستl
مادران و پدران بخوانند
شماره 92/چهارشنبه 9 قوس 1390/30 نومبر 2011
در گرامیداشت از روز جهانی کودک
مادر بودن و پدر بودن هنر است
اسماعیل درمان
آنچه در اولین گام در ذهن بیشترین ما راجع به مادر و مادری خطور می کند، چهره ی زیبا، مهربان، فرشته-گونه و آسمانی، آغوش گرم، و احترام بیش از حد به مادر است. این نگاه کرد تقریباً جهانی است. نقش مادر در تربیت فرزند یک امر بدیهی و پذیرفته شده است و احترام به او در اکثریت قریب به اتفاق جوامع و فرهنگها نیز. البته این احترام درجات متفاوت دارد و از یک کلان-فرهنگ تا کلان-فرهنگ دیگر و حتا از یک خرده-فرهنگ تا خرده-فرهنگ دیگر می تواند متفاوت باشد.
لیکن در افغانستان چطور؟
کشور ما بنابر دو عامل عمده به مادران توجه متبارز دارد. عامل اولی سنت tradition و دومی دین religion است. در جامعه ی سنتی ما، خانواده هسته اساسی حمایت و پشتیبانی است، نه تنها در حوزه تربیت، بلکه در حوزه اجتماع و تحصیل و امور مالی. فرهنگ ما، فرهنگ خانواده محور و… است. گنجینه ادبی ما مملو از اشعار و قصه ها راجع به مادر است.
مهمترین نهاد حمایتی نیز خانواده و کلان-خانواده extended family است. با توجه به ناتوانی دولت در حمایت درست و موثر از شهروندان، مردم ما وابستگی به خانواده را حفظ و حتا آنرا تقویت کرده اند تا در فراز و نشیب زندگی همدیگر را یار و یاور باشند.
در همچو ساختاری، نقش زن حیاتی است. زن می شود ستون فقرات خانواده، و یکی از تولید کنندگان اساسی. حتا مرد اگر عقیم باشد، در بسیاری موارد اقدام به ازدواج مجدد میکند برای بقای نسل و تولید مثل. در همچو جامعه ای، بی فرزند بودن، بی ریشگی است؛ و در بسیاری موارد مساوی به ناتوانی و ضعف است. این، اهمیت زن را – چه مثبت یا منفی – بالا میبرد. زن مقدس می شود و مادر شدن یک فرآیند (پروسه) کاملاً طبیعی و قابل انتظار در جامعه.
عامل دومی، دین است… قرآن و حدیث بارها و بارها از زن و مادر یادآوری کرده اند. مادر در قرآن مقدس است؛ در حدیث نیز مقدس است. “بهشت زیر پای مادران است،” و حتا بلند حرف زدن در برابر والدین رفتار ناشایست و بی احترامی است. “ناخلف” شمرده شدن فرزند توسط والدین یک جزای بزرگ است. “نبخشیدن شیر” به فرزند یکی از عظیم ترین شکنجه هاست.
افغانستان، هم سنتی است و هم دینی. پس هر دو عامل در نوع نگاه و برخورد با مادران پررنگ اند. حالا پرسش این است که چرا مادری، بنابر ادعای من، هنر است؟
عامل اولی که در بالا ذکر کردم سبب می شود تا جامعه از زنان بصورت طبیعی انتظار تولید مثل و “اولادداری” داشته باشد و چه بسا این را در همان آوان نوجوانی و ابتدای جوانی خواهان باشد. هنوز بسیاری از دختران در سنین پایینتر از ۱۸ ازدواج کرده و وقتی به سن ۲۵ سالگی میرسند معمولاً بیشتر از دو طفل دارند! خانواده ها طبیعتاً انتظار دارند که زن حامله رسم فرزندداری را بداند، چون “مادری” جزیی از وظیفه اوست. با آنکه در فامیلهای افغان، در بسیاری موارد خواهران شوهر، مادر شوهر و نزدیکان خود زن در تربیت فرزند با او کمک می کنند، ولی آنچه معمولاً نادیده گرفته می شود، مهارت مادری کردن، هنر فرزند داری، و ظرافت این هنر است. چون وظیفه تولید فرزند و مادری برای زن شوهر کرده از قبل تعیین گردیده، آنچه از او انتظار برده می شود این است که وظیفه خود را انجام بدهد و تمام! درین میان، پرسشی که مطرح می شود این است که آیا این زن واقعاً رسم مادری را میداند یانه!…
چون مادر مقدس است، پس بی عیب و نقص است و خللی در رفتار او نیست. در حالیکه در بسا موارد مادران هنر مادری و فوت فن فرزندداری را نمی دانند. هستند مادرانی که در تربیت فرزندان خود غفلت می کنند؛ از تغذیه طفل چیز زیادی نمی دانند؛ از خشونت کار می گیرند؛ در باره مشکلات دوران طفولیت چیزی نمی دانند یا خیلی کم می دانند؛ طفل را در محیط های نامناسب قرار می دهند؛ نشانه های ابتدایی بعضی از امراض مهم را متوجه نمی شوند؛ در ترغیب کردن پدران در سهم گیری و همکاری برای تربیه اطفال بصورت موثر عمل نمی کنند، و…
داکتر دونالد وینیکات Donald Winnicott ، داکتر اطفال، روانشناس، و نظریه پرداز مشهور، بعد از مطالعه روابط مادران و اطفال شان، در بخشی از نظریات اش این موضوع را مطرح کرد که هیچ مادر بی عیب و نقصی وجود ندارد. بعبارت دیگر، همانطور که انسان کامل وجود خارجی ندارد، بهمان ترتیب مادر کامل وجود خارجی ندارد. آنچه او در عوض مطرح کرد این بود که مادران می توانند “مادران بسنده” یا good enough mother باشند، که رابطه با فرزند را با فراهم کردن محیط نگهدارنده holding environment برقرار میکنند.
به تعبیر وینیکات محیط نگهدارنده به نوع ارتباط میان مادر و طفل اطلاق می شود که در آن مادر، به عنوان یک انسان کاملاً عادی و ناکامل، به طفل خود عشق می ورزد، توجه می کند، و احساس اش را به او منتقل می کند. مادر به این نتیجه میرسد که تنها نام “مادر” را با خود حمل کردن کافی نیست، و به عنوان یک انسان عادی، که حالا مسوولیت فرزندداری بر دوشش گذاشته شده، تلاش کند تا در انتقال احساس و عشق مادری به فرزند عقب نماند. این رابطه سبب می شود تا طفل احساس امنیت کند و در سالهای بعدی بر بنیاد این احساس، رابطه مستحکم و باروری را با مادر برقرار و حفظ کند.
جدا از این نظریه، نظریه ها و روشهای متعددی برقراری یک ارتباط خوب با فرزند و تربیت او مطرح و در ده ها کتاب و نشریه به چاپ رسیده اند.
نوشته من نیز فقط تاکیدی است بر این که با وجود احترام به مادر و نقش او، این احترام نباید در سطح بماند؛ این توجه نباید در حوزه عاطفه و احساس محصور بماند؛ بلکه از این پتانسیل ها در بهبود نقش زن در اجتماع و تربیت فرزندان کار گرفته شود. به مادر باید احترام شود، به غریزه مادری و ابراز محبت او توجه شود، ولی در کنار آنها هنر مادری نیز آموزش داده شود.
بنابر این، برای تربیت نسل بهتر و سالمتر، به مادرانی نیازمندیم که هنر مادری بدانند.
برای این کار، بلند بردن سطح آگاهی از طریق مکاتب، انجمن های محلی و شهری، سازمان های حقوق بشری، شفاخانه ها و کلینک های صحی، رسانه ها و مطبوعات، و متنفذین محلی نقش مهمی ایفا خواهد کرد.
یادمان نرود که مادری هنر است
***
پدری نیز هنر است
مادری کردن هنر است؛ پدری کردن نیز هنر است. ولی همانطور که در جامعه ما، تصویر سنتی مادران نشان دهنده اینست که مادری را یک فن از قبل آموخته شده و طبیعی میدانند، تصویر سنتی پدران نیز نشان دهنده اینست که آنها در ابتدای زندگی فرزندان نقش چندانی نداشته باشند ولی بعد ها باید پدری کردن را بصورت طبیعی بدانند!
پدران نیز در فرهنگ ما بشدت قابل احترام اند. این یک ارزش بزرگ و قابل توجه است. لیکن آیا تنها بسنده کردن به این کافیست و این پرسش مطرح نمی شود که آیا تمام پدران، پدری کردن را می دانند؟
معمولاً در جامعه سنتی ما، به نظر میرسد که پدران در سالهای اولیه زندگی فرزندان شان سهم عمده ای نمی گیرند. بزرگترین مسوولیت شان شاید این باشد که در بیرون از منزل کار کنند و “نان آور” فامیل باشند. معمولاً پدران در کار خانه، پاک-کردن و شستشوی طفل، تعویض کردن لباس یا بوتل شیر، غذا دادن، و…اشتراک چندانی نداشته و تربیه طفل را تقریباً به طور کامل به همسران شان میسپارند. بصورت خلاصه، با آنکه مردان رؤسای خانواده و افراد مقتدر فامیل بشمار میروند، اما معمولاً دور از دسترس فرزندان خود بوده و بندرت شرکای فعالی در تربیت فرزندانشان محسوب میشوند.
از منظر روانشناسی رشد، حضور پدر و مادر هر دو در رشد و انکشاف طفل و ساختار شخصیتی او اثر مستقیم، عمیق و ماندگار دارد. هم پدر و هم مادر ویژگی های شخصیتی و رفتاری مخصوص به خود را داشته که در صورت توجه و تربیه موثر طفل، اثرات مثبت و پایداری به جا میگذارند.
اما مهم این است که این حضور چگونه باشد. به یاد داشته باشید که وجود هر پدری مفید نیست، همانطور که وجود هر مادری مفید نیست. پر واضح است که زندگی اطفال تحت تاثیر پدرانی که:
-از نظر عاطفی حضور دارند،
-برای فرزندان خود ارزش قائل میشوند،
-و در ناراحتیها و نگرانیها میتوانند فرزندانشان را آرام کنند بسیار بهتر میشود. لیکن در عوض پدرانی که:
-خشونت میورزند،
-عیبجو هستند،
فرزند خود را تحقیر، سرزنش و بیش از حد نکوهش میکنند،
-و یا از نظر عاطفی سرد هستند، جوابگوی نیازهای احساسی اطفال شان نیستند و به این نیاز ها غفلت می ورزند میتوانند بشدت به فرزند خود صدمه برسانند. نظریه دلبستگی attachment theory نشان میدهد که چگونه حضور “نقش پدری” برای طفل حیاتی است و در تثبیت “امنیت درونی” و “اعتماد به نفس” طفل تاثیرگذار است. شواهد روزافزون علمی حاکی از آن است که پدرهای علاقمند، بویژه آنهایی که از نظر عاطفی در دسترس هستند “emotionally available”، در خوشبختی فرزندانشان نقش منحصر به فردی را ایفا میکنند.
بخشی از تاثیر پدران بر فرزندان در زمینه های روابط با دوستان و کارکرد تحصیلی است. اطفالی که پدران شان از احساسات شان باخبر اند و در قسمت کارخانگی و نظارت بر روابط اجتماعی و تعلیمی آنها فعالتر عمل می کنند، در تعلیم و نقش اجتماعی خود بصورت کل موفق تر اند.
برعکس پدری که نسبت به عواطف فرزندانش خشن، ایرادگیر یا بی اعتناست، میتواند تاثیری بسیار منفی بر آنها بگذارد و احتمال آن که فرزندان چنین پدری در انجام کارخانگی و رشد تعلیمی ناموفق باشند، با دوستانشان بیشتر جنجال کنند و از سلامت روانی خوبی برخوردار نباشند، بیشتر است.
یکی از مهمترین راههای ارتباط با فرزندان، بازی کردن با آنهاست. در بسیاری از فرهنگها پدران معمولاً بازی های را انجام میدهند که با فعالیت جسمی و هیجان بیشتری همراه است. گفته می شود اطفالی بهترین مهارتهای اجتماعی را در خود پرورش میدهند که پدرانشان ارتباط مثبتی با آنها برقرار کرده و اجازه میدهند که طفل خود مسیر بازی را تعیین کند. برخی پدران در نقش راهنمایان عاطفه هستند. آنها عواطف منفی کودک را نادیده نمیگیرند یا با آن مخالفت نمیکنند، بلکه به فرزندانشان نشان میدهند که آنها را درک و سپس آنها را راهنمایی میکنند تا نسبت به احساسات منفی خود عکس العمل مناسبی نشان دهند.
طبق بررسیها، اطفالی پایین ترین نمرات و بدترین روابط اجتماعی را دارند که پدرانشان سرد، قدرت طلب، ستیزه جو و مداخله گر اند. در یک تحقیق پژوهشگران متوجه شدند پدرانی که طی یک تمرین بازی ویدئویی فرزندانشان را مسخره و تحقیر میکردند و برای اشتباهاتشان آنها را سرزنش میکردند یا کنترل بازی را خود به دست میگرفتند و به کودکان نشان میدادند که بی کفایت هستند، فرزندانشان بیشتر از بقیه دچار مشکل بودند. این بچه ها با دوستانشان رفتارهایی ستیزه جویانه داشتند، در مکتب ناموفقتر از دیگران بودند و مسائلی داشتند که معمولاً به کارهای غیرقانونی و خشونت در آنان منتهی میشد.
با توجه به اهمیت حیاتی پدران در تربیه و رشد اطفال، اگر شما پدر شده اید یا دوستان و آشنایان تان متاهل و صاحب فرزند اند، به این نکات توجه کنید:
برای فرزندان تان حضور عاطفی و فیزیکی داشته باشید
در دوران باستان پدر از طریق جنگیدن و شکار کردن از فرزندانش حمایت میکرد. طی قرنها این نقش به نان آور تبدیل شد. او از طریق کار کردن پول به دست میآورد تا برای حفظ امنیت فرزندانش کرایه منزل، مخارج خورد و خوراک و مخارج تحصیل را هزینه کند، اما امروز بار دیگر نقش پدر در آستانه تغییر است تا سطح دیگری از حمایت را برای فرزندانش فراهم آورد و در نتیجه این حمایت، فرزندش از نیروهای مخربی مانند دار و دسته های خلافکار، مواد مخدر و … حفظ شود. علم به ما میگوید که دیگر همه روشهای سنتی نمیتواند مشکل گشا باشد. امنیت فزیکی و بالاخص روانی فرزندان رابطه مستقیم با نوع رابطه آنها با پدران شان دارد و بر این پایه استوار است که مردها باید علاوه بر حضور فیزیکی در خانه، حضور عاطفی نیز داشته باشند.
در جریان رشد اطفال تان باشید
بررسی های انجام شده نشان می دهد که کیفیت رابطه پدر-فرزند به مقدار زمانی که با هم می گذارنند ارتباط دارد. اگر پدران آگاهانه تلاش نکنند که بخشی از زندگی روزانه فرزندانشان باشند بتدریج از آنان دور خواهند شد و جزئیات ظریف و تغییرات رفتاری و خلقی که به تدریج در کودکان رونما میگردد از دیدشان پنهان خواهد ماند. در حقیقت با انجام کارهای سنتی به اصطلاح “زنانه” (مانند غذا دادن به کودک) است که مردان به عنوان عضوی منسجم و ضروری برای خانواده به شمار میآیند. پدرها باید به این مهم توجه داشته باشند که زندگی خانوادگی فقط برآورده کردن نیازهای مادی خانواده نیست، بلکه حضور هر روز و برآورده ساختن نیازهای عاطفی و جسمانی به طور همزمان در تربیت فرزند نقش بسزایی دارد. درحالیکه کودکان بزرگ میشوند و در فعالیتهای بیشتری در خارج از خانه شرکت میکنند، شاید برای پدرها دشوار شود که فرصتی را بیابند تا با فرزندانشان تنها باشند، بنابرین برای آنها توصیه میشود به گونه ای برنامه ریزی کنند که بتوانند با فرزند خود اوقاتی را به تنهایی بگذرانند.
گفتگو کردن در هر سنی باارزش است. ضرب المثلی میگوید: «برای بزرگ کردن یک بچه به یک قوم نیاز است.» خوب است با افرادی که در زندگی روزانه فرزندتان نقش دارند آشنا شوید، مثلاً دوستان و همصنفی هایش، و والدین دوستانش. دروازه ی خانه تان را روی همصنفی هایش بگشایید. کوشش کنید به علاقمندیها و نگرانیهایشان گوش کنید و با آنها هماهنگ شوید. سرانجام اینکه درک کنید هر زمان در کنار خانواده تان هستید، بارها و بارها فرصت دارید که با فرزندتان ارتباط برقرار کنید.
تعادل میان کار و زندگی فامیلی
معمولاً مردان وقت بیشتری را برای کار صرف می کنند که این یا از روی ناچاری مفرط و فقر است یا همینطور عادت کرده اند و حتا بدون نیاز مالی شدید، وقت کمتری را با اعضای فامیل سپری می کنند. این سبب می شود تا نتوانند از لحاظ عاطفی و جسمی و بصورت موثر در کنار فرزندان خود باشند. در واقع حل این تضاد برای مرد که هویت اصلی او نان آور بودن خانواده است، کار ساده ای نیست.
معمولاً مردان در جامعه ما طوری تربیت می شوند که:
یک: باور کنند سختکوشی و ساعتهای طولانی کار کردن نشانه تعهد به خانواده است.
دو: با آوردن پول و غذا به خانه مسوولیت شان تمام می شود و لازم نیست در کار دیگری سهم بگیرند.
لیکن مردان باید متوجه این واقعیت باشند که اگر تغییری درین حوزه ایجاد نکنند، خطر این وجود دارد که از فامیل خود بیشتر و بیشتر دور گردند و روزی شود که حتا شخصیت و عادات اطفال خود را درست نشناسند و آنها را نفهمند. به طور کلی، سالمترین محیط خانوادگی محیطی است که در آن پدر مسوولیت پدری و مادر مسوولیت مادری را بداند و طبق آنها با اولاد رفتار کند.
در گرامیداشت از روز جهانی کودک
مادر بودن و پدر بودن هنر است
اسماعیل درمان
آنچه در اولین گام در ذهن بیشترین ما راجع به مادر و مادری خطور می کند، چهره ی زیبا، مهربان، فرشته-گونه و آسمانی، آغوش گرم، و احترام بیش از حد به مادر است. این نگاه کرد تقریباً جهانی است. نقش مادر در تربیت فرزند یک امر بدیهی و پذیرفته شده است و احترام به او در اکثریت قریب به اتفاق جوامع و فرهنگها نیز. البته این احترام درجات متفاوت دارد و از یک کلان-فرهنگ تا کلان-فرهنگ دیگر و حتا از یک خرده-فرهنگ تا خرده-فرهنگ دیگر می تواند متفاوت باشد.
لیکن در افغانستان چطور؟
کشور ما بنابر دو عامل عمده به مادران توجه متبارز دارد. عامل اولی سنت tradition و دومی دین religion است. در جامعه ی سنتی ما، خانواده هسته اساسی حمایت و پشتیبانی است، نه تنها در حوزه تربیت، بلکه در حوزه اجتماع و تحصیل و امور مالی. فرهنگ ما، فرهنگ خانواده محور و… است. گنجینه ادبی ما مملو از اشعار و قصه ها راجع به مادر است.
مهمترین نهاد حمایتی نیز خانواده و کلان-خانواده extended family است. با توجه به ناتوانی دولت در حمایت درست و موثر از شهروندان، مردم ما وابستگی به خانواده را حفظ و حتا آنرا تقویت کرده اند تا در فراز و نشیب زندگی همدیگر را یار و یاور باشند.
در همچو ساختاری، نقش زن حیاتی است. زن می شود ستون فقرات خانواده، و یکی از تولید کنندگان اساسی. حتا مرد اگر عقیم باشد، در بسیاری موارد اقدام به ازدواج مجدد میکند برای بقای نسل و تولید مثل. در همچو جامعه ای، بی فرزند بودن، بی ریشگی است؛ و در بسیاری موارد مساوی به ناتوانی و ضعف است. این، اهمیت زن را – چه مثبت یا منفی – بالا میبرد. زن مقدس می شود و مادر شدن یک فرآیند (پروسه) کاملاً طبیعی و قابل انتظار در جامعه.
عامل دومی، دین است… قرآن و حدیث بارها و بارها از زن و مادر یادآوری کرده اند. مادر در قرآن مقدس است؛ در حدیث نیز مقدس است. “بهشت زیر پای مادران است،” و حتا بلند حرف زدن در برابر والدین رفتار ناشایست و بی احترامی است. “ناخلف” شمرده شدن فرزند توسط والدین یک جزای بزرگ است. “نبخشیدن شیر” به فرزند یکی از عظیم ترین شکنجه هاست.
افغانستان، هم سنتی است و هم دینی. پس هر دو عامل در نوع نگاه و برخورد با مادران پررنگ اند. حالا پرسش این است که چرا مادری، بنابر ادعای من، هنر است؟
عامل اولی که در بالا ذکر کردم سبب می شود تا جامعه از زنان بصورت طبیعی انتظار تولید مثل و “اولادداری” داشته باشد و چه بسا این را در همان آوان نوجوانی و ابتدای جوانی خواهان باشد. هنوز بسیاری از دختران در سنین پایینتر از ۱۸ ازدواج کرده و وقتی به سن ۲۵ سالگی میرسند معمولاً بیشتر از دو طفل دارند! خانواده ها طبیعتاً انتظار دارند که زن حامله رسم فرزندداری را بداند، چون “مادری” جزیی از وظیفه اوست. با آنکه در فامیلهای افغان، در بسیاری موارد خواهران شوهر، مادر شوهر و نزدیکان خود زن در تربیت فرزند با او کمک می کنند، ولی آنچه معمولاً نادیده گرفته می شود، مهارت مادری کردن، هنر فرزند داری، و ظرافت این هنر است. چون وظیفه تولید فرزند و مادری برای زن شوهر کرده از قبل تعیین گردیده، آنچه از او انتظار برده می شود این است که وظیفه خود را انجام بدهد و تمام! درین میان، پرسشی که مطرح می شود این است که آیا این زن واقعاً رسم مادری را میداند یانه!…
چون مادر مقدس است، پس بی عیب و نقص است و خللی در رفتار او نیست. در حالیکه در بسا موارد مادران هنر مادری و فوت فن فرزندداری را نمی دانند. هستند مادرانی که در تربیت فرزندان خود غفلت می کنند؛ از تغذیه طفل چیز زیادی نمی دانند؛ از خشونت کار می گیرند؛ در باره مشکلات دوران طفولیت چیزی نمی دانند یا خیلی کم می دانند؛ طفل را در محیط های نامناسب قرار می دهند؛ نشانه های ابتدایی بعضی از امراض مهم را متوجه نمی شوند؛ در ترغیب کردن پدران در سهم گیری و همکاری برای تربیه اطفال بصورت موثر عمل نمی کنند، و…
داکتر دونالد وینیکات Donald Winnicott ، داکتر اطفال، روانشناس، و نظریه پرداز مشهور، بعد از مطالعه روابط مادران و اطفال شان، در بخشی از نظریات اش این موضوع را مطرح کرد که هیچ مادر بی عیب و نقصی وجود ندارد. بعبارت دیگر، همانطور که انسان کامل وجود خارجی ندارد، بهمان ترتیب مادر کامل وجود خارجی ندارد. آنچه او در عوض مطرح کرد این بود که مادران می توانند “مادران بسنده” یا good enough mother باشند، که رابطه با فرزند را با فراهم کردن محیط نگهدارنده holding environment برقرار میکنند.
به تعبیر وینیکات محیط نگهدارنده به نوع ارتباط میان مادر و طفل اطلاق می شود که در آن مادر، به عنوان یک انسان کاملاً عادی و ناکامل، به طفل خود عشق می ورزد، توجه می کند، و احساس اش را به او منتقل می کند. مادر به این نتیجه میرسد که تنها نام “مادر” را با خود حمل کردن کافی نیست، و به عنوان یک انسان عادی، که حالا مسوولیت فرزندداری بر دوشش گذاشته شده، تلاش کند تا در انتقال احساس و عشق مادری به فرزند عقب نماند. این رابطه سبب می شود تا طفل احساس امنیت کند و در سالهای بعدی بر بنیاد این احساس، رابطه مستحکم و باروری را با مادر برقرار و حفظ کند.
جدا از این نظریه، نظریه ها و روشهای متعددی برقراری یک ارتباط خوب با فرزند و تربیت او مطرح و در ده ها کتاب و نشریه به چاپ رسیده اند.
نوشته من نیز فقط تاکیدی است بر این که با وجود احترام به مادر و نقش او، این احترام نباید در سطح بماند؛ این توجه نباید در حوزه عاطفه و احساس محصور بماند؛ بلکه از این پتانسیل ها در بهبود نقش زن در اجتماع و تربیت فرزندان کار گرفته شود. به مادر باید احترام شود، به غریزه مادری و ابراز محبت او توجه شود، ولی در کنار آنها هنر مادری نیز آموزش داده شود.
بنابر این، برای تربیت نسل بهتر و سالمتر، به مادرانی نیازمندیم که هنر مادری بدانند.
برای این کار، بلند بردن سطح آگاهی از طریق مکاتب، انجمن های محلی و شهری، سازمان های حقوق بشری، شفاخانه ها و کلینک های صحی، رسانه ها و مطبوعات، و متنفذین محلی نقش مهمی ایفا خواهد کرد.
یادمان نرود که مادری هنر است
***
پدری نیز هنر است
مادری کردن هنر است؛ پدری کردن نیز هنر است. ولی همانطور که در جامعه ما، تصویر سنتی مادران نشان دهنده اینست که مادری را یک فن از قبل آموخته شده و طبیعی میدانند، تصویر سنتی پدران نیز نشان دهنده اینست که آنها در ابتدای زندگی فرزندان نقش چندانی نداشته باشند ولی بعد ها باید پدری کردن را بصورت طبیعی بدانند!
پدران نیز در فرهنگ ما بشدت قابل احترام اند. این یک ارزش بزرگ و قابل توجه است. لیکن آیا تنها بسنده کردن به این کافیست و این پرسش مطرح نمی شود که آیا تمام پدران، پدری کردن را می دانند؟
معمولاً در جامعه سنتی ما، به نظر میرسد که پدران در سالهای اولیه زندگی فرزندان شان سهم عمده ای نمی گیرند. بزرگترین مسوولیت شان شاید این باشد که در بیرون از منزل کار کنند و “نان آور” فامیل باشند. معمولاً پدران در کار خانه، پاک-کردن و شستشوی طفل، تعویض کردن لباس یا بوتل شیر، غذا دادن، و…اشتراک چندانی نداشته و تربیه طفل را تقریباً به طور کامل به همسران شان میسپارند. بصورت خلاصه، با آنکه مردان رؤسای خانواده و افراد مقتدر فامیل بشمار میروند، اما معمولاً دور از دسترس فرزندان خود بوده و بندرت شرکای فعالی در تربیت فرزندانشان محسوب میشوند.
از منظر روانشناسی رشد، حضور پدر و مادر هر دو در رشد و انکشاف طفل و ساختار شخصیتی او اثر مستقیم، عمیق و ماندگار دارد. هم پدر و هم مادر ویژگی های شخصیتی و رفتاری مخصوص به خود را داشته که در صورت توجه و تربیه موثر طفل، اثرات مثبت و پایداری به جا میگذارند.
اما مهم این است که این حضور چگونه باشد. به یاد داشته باشید که وجود هر پدری مفید نیست، همانطور که وجود هر مادری مفید نیست. پر واضح است که زندگی اطفال تحت تاثیر پدرانی که:
-از نظر عاطفی حضور دارند،
-برای فرزندان خود ارزش قائل میشوند،
-و در ناراحتیها و نگرانیها میتوانند فرزندانشان را آرام کنند بسیار بهتر میشود. لیکن در عوض پدرانی که:
-خشونت میورزند،
-عیبجو هستند،
فرزند خود را تحقیر، سرزنش و بیش از حد نکوهش میکنند،
-و یا از نظر عاطفی سرد هستند، جوابگوی نیازهای احساسی اطفال شان نیستند و به این نیاز ها غفلت می ورزند میتوانند بشدت به فرزند خود صدمه برسانند. نظریه دلبستگی attachment theory نشان میدهد که چگونه حضور “نقش پدری” برای طفل حیاتی است و در تثبیت “امنیت درونی” و “اعتماد به نفس” طفل تاثیرگذار است. شواهد روزافزون علمی حاکی از آن است که پدرهای علاقمند، بویژه آنهایی که از نظر عاطفی در دسترس هستند “emotionally available”، در خوشبختی فرزندانشان نقش منحصر به فردی را ایفا میکنند.
بخشی از تاثیر پدران بر فرزندان در زمینه های روابط با دوستان و کارکرد تحصیلی است. اطفالی که پدران شان از احساسات شان باخبر اند و در قسمت کارخانگی و نظارت بر روابط اجتماعی و تعلیمی آنها فعالتر عمل می کنند، در تعلیم و نقش اجتماعی خود بصورت کل موفق تر اند.
برعکس پدری که نسبت به عواطف فرزندانش خشن، ایرادگیر یا بی اعتناست، میتواند تاثیری بسیار منفی بر آنها بگذارد و احتمال آن که فرزندان چنین پدری در انجام کارخانگی و رشد تعلیمی ناموفق باشند، با دوستانشان بیشتر جنجال کنند و از سلامت روانی خوبی برخوردار نباشند، بیشتر است.
یکی از مهمترین راههای ارتباط با فرزندان، بازی کردن با آنهاست. در بسیاری از فرهنگها پدران معمولاً بازی های را انجام میدهند که با فعالیت جسمی و هیجان بیشتری همراه است. گفته می شود اطفالی بهترین مهارتهای اجتماعی را در خود پرورش میدهند که پدرانشان ارتباط مثبتی با آنها برقرار کرده و اجازه میدهند که طفل خود مسیر بازی را تعیین کند. برخی پدران در نقش راهنمایان عاطفه هستند. آنها عواطف منفی کودک را نادیده نمیگیرند یا با آن مخالفت نمیکنند، بلکه به فرزندانشان نشان میدهند که آنها را درک و سپس آنها را راهنمایی میکنند تا نسبت به احساسات منفی خود عکس العمل مناسبی نشان دهند.
طبق بررسیها، اطفالی پایین ترین نمرات و بدترین روابط اجتماعی را دارند که پدرانشان سرد، قدرت طلب، ستیزه جو و مداخله گر اند. در یک تحقیق پژوهشگران متوجه شدند پدرانی که طی یک تمرین بازی ویدئویی فرزندانشان را مسخره و تحقیر میکردند و برای اشتباهاتشان آنها را سرزنش میکردند یا کنترل بازی را خود به دست میگرفتند و به کودکان نشان میدادند که بی کفایت هستند، فرزندانشان بیشتر از بقیه دچار مشکل بودند. این بچه ها با دوستانشان رفتارهایی ستیزه جویانه داشتند، در مکتب ناموفقتر از دیگران بودند و مسائلی داشتند که معمولاً به کارهای غیرقانونی و خشونت در آنان منتهی میشد.
با توجه به اهمیت حیاتی پدران در تربیه و رشد اطفال، اگر شما پدر شده اید یا دوستان و آشنایان تان متاهل و صاحب فرزند اند، به این نکات توجه کنید:
برای فرزندان تان حضور عاطفی و فیزیکی داشته باشید
در دوران باستان پدر از طریق جنگیدن و شکار کردن از فرزندانش حمایت میکرد. طی قرنها این نقش به نان آور تبدیل شد. او از طریق کار کردن پول به دست میآورد تا برای حفظ امنیت فرزندانش کرایه منزل، مخارج خورد و خوراک و مخارج تحصیل را هزینه کند، اما امروز بار دیگر نقش پدر در آستانه تغییر است تا سطح دیگری از حمایت را برای فرزندانش فراهم آورد و در نتیجه این حمایت، فرزندش از نیروهای مخربی مانند دار و دسته های خلافکار، مواد مخدر و … حفظ شود. علم به ما میگوید که دیگر همه روشهای سنتی نمیتواند مشکل گشا باشد. امنیت فزیکی و بالاخص روانی فرزندان رابطه مستقیم با نوع رابطه آنها با پدران شان دارد و بر این پایه استوار است که مردها باید علاوه بر حضور فیزیکی در خانه، حضور عاطفی نیز داشته باشند.
در جریان رشد اطفال تان باشید
بررسی های انجام شده نشان می دهد که کیفیت رابطه پدر-فرزند به مقدار زمانی که با هم می گذارنند ارتباط دارد. اگر پدران آگاهانه تلاش نکنند که بخشی از زندگی روزانه فرزندانشان باشند بتدریج از آنان دور خواهند شد و جزئیات ظریف و تغییرات رفتاری و خلقی که به تدریج در کودکان رونما میگردد از دیدشان پنهان خواهد ماند. در حقیقت با انجام کارهای سنتی به اصطلاح “زنانه” (مانند غذا دادن به کودک) است که مردان به عنوان عضوی منسجم و ضروری برای خانواده به شمار میآیند. پدرها باید به این مهم توجه داشته باشند که زندگی خانوادگی فقط برآورده کردن نیازهای مادی خانواده نیست، بلکه حضور هر روز و برآورده ساختن نیازهای عاطفی و جسمانی به طور همزمان در تربیت فرزند نقش بسزایی دارد. درحالیکه کودکان بزرگ میشوند و در فعالیتهای بیشتری در خارج از خانه شرکت میکنند، شاید برای پدرها دشوار شود که فرصتی را بیابند تا با فرزندانشان تنها باشند، بنابرین برای آنها توصیه میشود به گونه ای برنامه ریزی کنند که بتوانند با فرزند خود اوقاتی را به تنهایی بگذرانند.
گفتگو کردن در هر سنی باارزش است. ضرب المثلی میگوید: «برای بزرگ کردن یک بچه به یک قوم نیاز است.» خوب است با افرادی که در زندگی روزانه فرزندتان نقش دارند آشنا شوید، مثلاً دوستان و همصنفی هایش، و والدین دوستانش. دروازه ی خانه تان را روی همصنفی هایش بگشایید. کوشش کنید به علاقمندیها و نگرانیهایشان گوش کنید و با آنها هماهنگ شوید. سرانجام اینکه درک کنید هر زمان در کنار خانواده تان هستید، بارها و بارها فرصت دارید که با فرزندتان ارتباط برقرار کنید.
تعادل میان کار و زندگی فامیلی
معمولاً مردان وقت بیشتری را برای کار صرف می کنند که این یا از روی ناچاری مفرط و فقر است یا همینطور عادت کرده اند و حتا بدون نیاز مالی شدید، وقت کمتری را با اعضای فامیل سپری می کنند. این سبب می شود تا نتوانند از لحاظ عاطفی و جسمی و بصورت موثر در کنار فرزندان خود باشند. در واقع حل این تضاد برای مرد که هویت اصلی او نان آور بودن خانواده است، کار ساده ای نیست.
معمولاً مردان در جامعه ما طوری تربیت می شوند که:
یک: باور کنند سختکوشی و ساعتهای طولانی کار کردن نشانه تعهد به خانواده است.
دو: با آوردن پول و غذا به خانه مسوولیت شان تمام می شود و لازم نیست در کار دیگری سهم بگیرند.
لیکن مردان باید متوجه این واقعیت باشند که اگر تغییری درین حوزه ایجاد نکنند، خطر این وجود دارد که از فامیل خود بیشتر و بیشتر دور گردند و روزی شود که حتا شخصیت و عادات اطفال خود را درست نشناسند و آنها را نفهمند. به طور کلی، سالمترین محیط خانوادگی محیطی است که در آن پدر مسوولیت پدری و مادر مسوولیت مادری را بداند و طبق آنها با اولاد رفتار کند.
اشتراک در:
پستها (Atom)
خواهران وبرادران ! بیایید با پرندگان مهربان باشیم
عکس از فیسبوک
-
قصه های مثنوی معنوی به اطفال-دفتر دوم به کوشش محمد داود سیاووش از چاپ برآمد. طراح پشتی و صفحه آرای این مجموعه کاووس سیاووش و حروف نگاران...
-
کاووس سیاووش هنگامیکه در صنف چهارم لیسه عبدالهادی داوی در سال 1384 درس میخواند، در مصاحبه با خبرنگار «انیس» تحت عنوان «تشویق، راز ...
-
به انتخاب: احمد کاووس سیاووش موشکی ره به جوال گندم داشت چشم خود را به مال مردم داشت روزکی در خیال حلوا شد سر کندوی آرد بالا شد در تلک تنتلی ...