از کتاب قصه ها و نکته ها
به انتخاب احمد کاووس سیاووش
شماره 68/پنجشنبه 8 میزان 1389/30 سپتمبر 2010
یک علت کلان پس مانی مملکت ما بی سوادی است. مردم ما اگر بی سواد نمی بود، فریب بیگانه ها را نمی خوردند و وطن خود را خراب نمی کردند.بیایید قصه یک مرد حیله گر و مردم بی سواد را بخوانید:
بی سوادان و مرد حیله گرمرد حیله گر به دهی رفت که مردم آن بی سواد بودند. حیله گر به دهاتی ها دروغ می گفت و آنها را فریب می داد و مردم فکر می کردند که او دانشمند است. یک روز مرد دانشمندی به آن ده آمد. عده یی از مردم پیش آن دانشمند رفتند و از او سوالهایی کردند.دانشمند به دهاتی ها راست می گفت و به سوالهای آنها جوابهای صحیح می داد.مرد حیله گر با خود گفت:«این دانشمند کار مرا خراب می کند و همه می فهمند که من به آنها دروغ می گویم و دروغ گو هستم» او پیش مردم ده رفت و به آنها گفت«این مرد چیزی نمی داند، اگر باور نمی کنید فردا موضوع را در حضور شما روشن می کنم.»روز دیگر همه دهاتی ها جمع شدند. مردم حیله گر در حضور همه از دانشمند پرسید:«کلمه مار را چطور می نویسند؟» دانشمند کاغذی را از جیب بیرون آورد و روی آن کلمه (مار) را نوشت. مرد حیله گر خندید و گفت:«عجب ماری نوشتی!» بعد کاغذ را از دانشمند گرفت و روی آن عکس مار را کشید و به همه نشان داد و از دهاتی ها پرسید:«اینکه من نوشتم مار است یا اینکه این مرد نوشته است؟» اهل ده گفتند:«البه مار همین است که شما نوشته اید.» دانشمند هر قدر گفت مردم قبول نکردند و او را از ده کشیدند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر