ژانویه 21, 2015
شماره ( 210) چهارشنبه ( 1) دلو ( 1393) / ( 21 ) جنوری ( 2015 )
يک روز جناب کافکا، در حال قدم زدن در پارک، چشمش به دختربچهاي ميافتد که داشت گريه ميکرد.
کافکا جلو ميرود و علت گريه دخترک را جويا ميشود.
دخترک همان طور که گريه ميکرد پاسخ ميدهد: عروسکم گم شده!
کافکا با حالتي کلافه پاسخ ميدهد: امان از اين حواس پرت! گم نشده! رفته مسافرت!
دخترک دست از گريه ميکشد و بهت زده ميپرسد: از کجا ميداني؟
کافکا هم مي گويد: برایت نامه نوشته و آن نامه پيش منه!
دخترک ذوق زده از او مي پرسد که آيا آن نامه را همراه خودش دارد يا نه که کافکا ميگويد: نه . در خانه است. فردا همينجا باش تا برات بيارمش …
کافکا سريعاً به خانهاش بازميگردد و مشغول نوشتنِ نامه ميشود و چنان با دقت که انگار در حال نوشتن کتابي مهم است! و اين نامه نويسي از زبان عروسک را به مدت سه هفته هر روز ادامه ميدهد و دخترک در تمام اين مدت فکر ميکرده آن نامه ها به راستي نوشته عروسکش هستند.
و در نهايت کافکا داستان نامهها را با اين بهانه عروسک که «دارم عروسي مي کنم» به پايان ميرساند.
***
اين؛ داستان همين کتاب «کافکا و عروسک مسافر» است.
اينکه مردي مانند فرانتس کافکا سه هفته از روزهاي سخت عمرش را صرف شاد کردن دل کودکي کند و نامهها را ـ به گفته همسرش دورا ـ با دقتي حتي بيشتر از کتابها و داستانهايش بنويسد؛ واقعا تأثيرگذار است.
او واقعا باورش شده بود؛ اما باورپذيري بزرگترين دروغ هم بستگي به صداقتي دارد که به آن بيان ميشود.
ـ امّا چرا عروسکم براي شما نامه نوشته؟
اين دوّمين سوال کليدي بود و کافکا خود را براي پاسخ دادن به آن آماده کرده بود، پس بي هيچ ترديدي گفت: چون من نامهرسان عروسکها هستم.
انترنت
يک روز جناب کافکا، در حال قدم زدن در پارک، چشمش به دختربچهاي ميافتد که داشت گريه ميکرد.
کافکا جلو ميرود و علت گريه دخترک را جويا ميشود.
دخترک همان طور که گريه ميکرد پاسخ ميدهد: عروسکم گم شده!
کافکا با حالتي کلافه پاسخ ميدهد: امان از اين حواس پرت! گم نشده! رفته مسافرت!
دخترک دست از گريه ميکشد و بهت زده ميپرسد: از کجا ميداني؟
کافکا هم مي گويد: برایت نامه نوشته و آن نامه پيش منه!
دخترک ذوق زده از او مي پرسد که آيا آن نامه را همراه خودش دارد يا نه که کافکا ميگويد: نه . در خانه است. فردا همينجا باش تا برات بيارمش …
کافکا سريعاً به خانهاش بازميگردد و مشغول نوشتنِ نامه ميشود و چنان با دقت که انگار در حال نوشتن کتابي مهم است! و اين نامه نويسي از زبان عروسک را به مدت سه هفته هر روز ادامه ميدهد و دخترک در تمام اين مدت فکر ميکرده آن نامه ها به راستي نوشته عروسکش هستند.
و در نهايت کافکا داستان نامهها را با اين بهانه عروسک که «دارم عروسي مي کنم» به پايان ميرساند.
***
اين؛ داستان همين کتاب «کافکا و عروسک مسافر» است.
اينکه مردي مانند فرانتس کافکا سه هفته از روزهاي سخت عمرش را صرف شاد کردن دل کودکي کند و نامهها را ـ به گفته همسرش دورا ـ با دقتي حتي بيشتر از کتابها و داستانهايش بنويسد؛ واقعا تأثيرگذار است.
او واقعا باورش شده بود؛ اما باورپذيري بزرگترين دروغ هم بستگي به صداقتي دارد که به آن بيان ميشود.
ـ امّا چرا عروسکم براي شما نامه نوشته؟
اين دوّمين سوال کليدي بود و کافکا خود را براي پاسخ دادن به آن آماده کرده بود، پس بي هيچ ترديدي گفت: چون من نامهرسان عروسکها هستم.
انترنت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر