۱۳۹۲ دی ۷, شنبه
رخصتي زمستاني شاگردان
شماره 156/ یکشنبه 8 جدی 1392/ 29 دسمبر 2013
به روز ختم مكتب
مهذب و مودب
بخوان درس فراوان
كه باشد مژده هر آن
به صنف نو كه رفتي
به املا در نيفتي
بخوان درس های نو را
بپوش کالای شو را
بخواني مثل بلبل
لباسهايت مثل سنبل
اول نمره شوي تو
به صنف ها تو در تو
زمستان فصل سرماست
چه خوبي ها که برماست
كتابهايت زمكتب
لباسهايت مرتب
ز یخ بازیچه داری
چه زیبا سرچه داری
از: د. س. ن
به روز ختم مكتب
مهذب و مودب
بخوان درس فراوان
كه باشد مژده هر آن
به صنف نو كه رفتي
به املا در نيفتي
بخوان درس های نو را
بپوش کالای شو را
بخواني مثل بلبل
لباسهايت مثل سنبل
اول نمره شوي تو
به صنف ها تو در تو
زمستان فصل سرماست
چه خوبي ها که برماست
كتابهايت زمكتب
لباسهايت مرتب
ز یخ بازیچه داری
چه زیبا سرچه داری
از: د. س. ن
برفی زمستان
شماره 156/ یکشنبه 8 جدی 1392/ 29 دسمبر 2013
ز زير صندلي هان
به روزهاي زمستان
برو باهمرهانت
به لب خندان و شادان
زمستان فصل سرما
زمستان رخصتي ها
هوايش سرد باشد
زسردي برد باشد
بپوش كالاي گرمت
به دسكش ها ي نرمت
بگير برف زمستان
ببر برفي به دوستان
كه برفي بردن تو
جريمه داره منتو
از: د . س. ن
ز زير صندلي هان
به روزهاي زمستان
برو باهمرهانت
به لب خندان و شادان
زمستان فصل سرما
زمستان رخصتي ها
هوايش سرد باشد
زسردي برد باشد
بپوش كالاي گرمت
به دسكش ها ي نرمت
بگير برف زمستان
ببر برفي به دوستان
كه برفي بردن تو
جريمه داره منتو
از: د . س. ن
۱۳۹۲ آذر ۳۰, شنبه
جشن پیروزی دو همکار صفحه ارمغان اطفال
شماره 155/یکشنبه 1 جدی 1392/ 22 دسمبر 2013
اناهیتا سیاووش حروف نگاری ارمغان ملی را از شماره 96 تا کنون بدوش دارد و ناهید سیاووش در کنار اناهیتا سیاووش مطالب صفحه ارمغان اطفال را جمع آوری مینماید.
این اطفال زحمتکش به حدی در تهیه ترانه های اطفال در صفحه ارمغان اطفال علاقه دارند که ناهید سیاووش بسیاری این ترانه ها را به حافظه سپرده و حتا از آمدن استاد رهنمای ترافیک به صنفش و آمدن دلقک به مکتبش گزارش شفاهی به صفحه ارمغان اطفال آورد.
ناهید سیاووش اکنون در مرحله آموزش ردیف اصلی برنامه تایپنگ کمپیوتر میباشد و وعده سپرده که در روزهای رخصتی زمستان تایپ کمپیوتر را کاملاً فرا گرفته در ماه حمل سال آینده با اناهیتا سیاووش در امور تایپ همکاری نماید.
بخاطر تلاش صمیمانه این دو طفل زحمتکش ارمغان ملی در جشن سرور و شادمانی ارتقای شان به صنوف بالاتر سهیم شده با چاپ تصاویر و تقدیر نامه هایشان موفقیت های مزید شان را از خداوند خواهان میباشد.
هیئت تحریر
اناهیتا سیاووش حروف نگاری ارمغان ملی را از شماره 96 تا کنون بدوش دارد و ناهید سیاووش در کنار اناهیتا سیاووش مطالب صفحه ارمغان اطفال را جمع آوری مینماید.
این اطفال زحمتکش به حدی در تهیه ترانه های اطفال در صفحه ارمغان اطفال علاقه دارند که ناهید سیاووش بسیاری این ترانه ها را به حافظه سپرده و حتا از آمدن استاد رهنمای ترافیک به صنفش و آمدن دلقک به مکتبش گزارش شفاهی به صفحه ارمغان اطفال آورد.
ناهید سیاووش اکنون در مرحله آموزش ردیف اصلی برنامه تایپنگ کمپیوتر میباشد و وعده سپرده که در روزهای رخصتی زمستان تایپ کمپیوتر را کاملاً فرا گرفته در ماه حمل سال آینده با اناهیتا سیاووش در امور تایپ همکاری نماید.
بخاطر تلاش صمیمانه این دو طفل زحمتکش ارمغان ملی در جشن سرور و شادمانی ارتقای شان به صنوف بالاتر سهیم شده با چاپ تصاویر و تقدیر نامه هایشان موفقیت های مزید شان را از خداوند خواهان میباشد.
هیئت تحریر
مورچه
شماره 155/یکشنبه 1 جدی 1392/ 22 دسمبر 2013
اي مورچه زحمتكش
بروتو دانه بكش
دانه گندم و جو
دانه تازه و نو
دانه لوبيا ونخود
ببربه اولاد خود
دانه انگور پاك
كه افتاده زير تاك
وقتي شود زمستان
رفتن نباشد آسان
تواز دانه انگور
كمي بده به زنبور
ميدهدآخر خدا
براي تو چوچه ها
از : محمد رفيع كابلي
انتخاب: اناهيتا سياووش
اي مورچه زحمتكش
بروتو دانه بكش
دانه گندم و جو
دانه تازه و نو
دانه لوبيا ونخود
ببربه اولاد خود
دانه انگور پاك
كه افتاده زير تاك
وقتي شود زمستان
رفتن نباشد آسان
تواز دانه انگور
كمي بده به زنبور
ميدهدآخر خدا
براي تو چوچه ها
از : محمد رفيع كابلي
انتخاب: اناهيتا سياووش
زنبور عسل
شماره 155/یکشنبه 1 جدی 1392/ 22 دسمبر 2013
زنبور با نظافت
تويي كان شرافت
تواز گلهاي رنگين
براي طفل غمگين
مي سازي شهد نازك
به مثل گل وپندك
شهد تو مثل دواست
دوازسوي خداست
شهد تو جادو شده
جايت در كندو شده
كندوي توبر زمين
فال تو گويد چنين
خدا دهد برايت
هرچه هست آرزويت
از : محمد رفيع
به انتخاب: ناهید سیاووش
زنبور با نظافت
تويي كان شرافت
تواز گلهاي رنگين
براي طفل غمگين
مي سازي شهد نازك
به مثل گل وپندك
شهد تو مثل دواست
دوازسوي خداست
شهد تو جادو شده
جايت در كندو شده
كندوي توبر زمين
فال تو گويد چنين
خدا دهد برايت
هرچه هست آرزويت
از : محمد رفيع
به انتخاب: ناهید سیاووش
۱۳۹۲ آذر ۲۴, یکشنبه
اي تفنگ برتو لعنت
شماره 154/یکشنبه 24 قوس 1392/ 15 دسمبر 2013
اي تفنگ برتو لعنت
با تو كي ميشه صحبت
كار تو كار جنگ است
قلب تو مثل سنگ است
مي كشي مردمانرا
حتي پيره زنان را
قطع كني زبان را
بشكني استخوان را
دشمن انسان تويي
بدست دزدان تويي
ضد جوانان تويي
بلاي هر جان تويي
فال تو گويد كه زود
بخير مي شوي نابود
شاعر : محمد رفيع كابلي
به انتخاب : اناهيتا سياووش
كبوتر سفيد
شماره 154/یکشنبه 24 قوس 1392/ 15 دسمبر 2013
كبوتر سفيدم
تومايه اميدم
پرنده قشنگي
سفيد و شوخ وشنگي
صداي غمبر تو
از سينه پرتو
وقتي مي كشي آواز
دلها را مي كني باز
سفيدي بال تو
چنين گويد فال تو
ترا دوست دارد خدا
از مانگري جدا
منم خاله فالبينك
مگر ندارم عينك
آفتاب پشت بام شد
بيا برويم شام شد
شاعر: محمد رفيع كابلي
به انتخاب: ناهيد سياووش
۱۳۹۲ آذر ۱۷, یکشنبه
سرگذشت کودکان تنهای پناهجوی افغان
شماره 153/ یکشنبه 17 قوس 1392/ 8 دسمبر 2013
شمار زیادی از کودکان تنهای پناهجو، پس از ورود به سویدن، تحت تعقیب و تهدید زندگی میکنند. دلیل این امر، بدهکاری آنها به قاچاقچیانیست که آنها را به اروپا آوردهاند. انتظار میرود که شمار کودکان پناهجوی تنها که به سویدن میآیند، سال آینده به ۴۰۰۰ نفر برسد. منصور یکی از آنهاست، او به کمک قاچاقچیان از افغانستان به سویدن آمده اما اکنون از ترس آنها، به زندگی مخفی روی آورده است.
منصور میگوید که با من خیلی بدرفتاری کردند، پول زیادی از من گرفتند و هنوز پول میخواهند، ما پناهجویان را مثل برده، به دیگر قاچاچیان میفروشند و ما را مثل کالا دستبهدست میکردند. هر قاچاقچی تازه هم، پول اضافی درخواست میکرد.
منصور که نام واقعی او چیز دیگریست، و از ترس شناختهشدن، مخفیانه زندگی میکند، در سفر خود، در آنچه زندان قاچاقچیان نامیده میشود، گرفتار شد. پناهجویان در این گونه محلها نگهداری و بعضا شکنجه میشوند تا خانوادهی آنها مجبور شوند، پول بیشتری را تهیه کنند و به قاچاقچیان بدهند. منصور در راه فرار خود، از کوهستانهای تاریک و درههای خطرناک گذشته، با ۲۰۰ پناهجوی دیگر در پشت موترهای باری بدون هوا سفر کرده، و چندین روز را بدون غذا و آب در راه بوده است. او سه سال است که در استکهلم زندگی میکند و درس میخواند تا لولهکش شود. داستان منصور چندان منحصربهفرد نیست. موراله مازینی، وکیل دفتروکالت آداکتا در مالمو، با پروندههای پناهجویی بهخصوص کودکان تنهای پناهجو کار میکند. او میگوید که بیشتر این پناهجویان بدهکاری به قاچاقچی خود دارند و این مشکل بسیار بزرگتر از آن است که بسیاری تصور میکنند.
انترنت
شمار زیادی از کودکان تنهای پناهجو، پس از ورود به سویدن، تحت تعقیب و تهدید زندگی میکنند. دلیل این امر، بدهکاری آنها به قاچاقچیانیست که آنها را به اروپا آوردهاند. انتظار میرود که شمار کودکان پناهجوی تنها که به سویدن میآیند، سال آینده به ۴۰۰۰ نفر برسد. منصور یکی از آنهاست، او به کمک قاچاقچیان از افغانستان به سویدن آمده اما اکنون از ترس آنها، به زندگی مخفی روی آورده است.
منصور میگوید که با من خیلی بدرفتاری کردند، پول زیادی از من گرفتند و هنوز پول میخواهند، ما پناهجویان را مثل برده، به دیگر قاچاچیان میفروشند و ما را مثل کالا دستبهدست میکردند. هر قاچاقچی تازه هم، پول اضافی درخواست میکرد.
منصور که نام واقعی او چیز دیگریست، و از ترس شناختهشدن، مخفیانه زندگی میکند، در سفر خود، در آنچه زندان قاچاقچیان نامیده میشود، گرفتار شد. پناهجویان در این گونه محلها نگهداری و بعضا شکنجه میشوند تا خانوادهی آنها مجبور شوند، پول بیشتری را تهیه کنند و به قاچاقچیان بدهند. منصور در راه فرار خود، از کوهستانهای تاریک و درههای خطرناک گذشته، با ۲۰۰ پناهجوی دیگر در پشت موترهای باری بدون هوا سفر کرده، و چندین روز را بدون غذا و آب در راه بوده است. او سه سال است که در استکهلم زندگی میکند و درس میخواند تا لولهکش شود. داستان منصور چندان منحصربهفرد نیست. موراله مازینی، وکیل دفتروکالت آداکتا در مالمو، با پروندههای پناهجویی بهخصوص کودکان تنهای پناهجو کار میکند. او میگوید که بیشتر این پناهجویان بدهکاری به قاچاقچی خود دارند و این مشکل بسیار بزرگتر از آن است که بسیاری تصور میکنند.
انترنت
وقتی هیچ کس ما را دوست ندارد
شماره 153/ یکشنبه 17 قوس 1392/ 8 دسمبر 2013
وقتی هیچ کس ما را دوست ندارد
شروع میکنیم
مادرهایمان را دوست بداریم
وقتی هیچ کس برایمان نمینویسد
به یادِ زیباترین شعرهای کهن می افتیم
اي کودک امروزين!. . .
اي کودک امروزين!
دلخواه تو گر جنگ است
من کودک ديروزم،
کزجنگ مرا ننگ است
زان روزکه عالم را
در خون و جنون ديدم
پرهيختن از جنگم
سرلوحهي فرهنگ است
آري نکند يارا
با خار بُن و خارا
پايي که بيابانش
فرسوده به فرسنگ است
زين قوم برادر کُش
از ديدن خون سرخوش
احوال مگو با من
کامروز دلم تنگ است
تا چند توان گفتن
کاين پنجه و انگشت است؟
تا چند توان ديدن
کاين ساعد و آرنگ است؟
بر کرکس و برکفتار
خوش مي رود اين رفتار؛
تا کشته فراوان است
تا مرده فراچنگ است
ناليدن مجروحان
همخوانيي آواز است
جان کندن مقتولان
همرقصي آهنگ است
نرماي طراوت زا
در قلب طبيعت کو؟
تنها اثر از رويِش
فرش خزه بر سنگ است!
تطهير به آبش کن
خوشبو به گلابش کن
با خون نتواني شست
آن را که زخون رنگ است.
ازشُکر «و لاتُلقوا»
غافل شدنت اينک
کُفران تن افکندن
در مهلکهي جنگ است!. . .
سیمین بانو
وقتی هیچ کس ما را دوست ندارد
شروع میکنیم
مادرهایمان را دوست بداریم
وقتی هیچ کس برایمان نمینویسد
به یادِ زیباترین شعرهای کهن می افتیم
اي کودک امروزين!. . .
اي کودک امروزين!
دلخواه تو گر جنگ است
من کودک ديروزم،
کزجنگ مرا ننگ است
زان روزکه عالم را
در خون و جنون ديدم
پرهيختن از جنگم
سرلوحهي فرهنگ است
آري نکند يارا
با خار بُن و خارا
پايي که بيابانش
فرسوده به فرسنگ است
زين قوم برادر کُش
از ديدن خون سرخوش
احوال مگو با من
کامروز دلم تنگ است
تا چند توان گفتن
کاين پنجه و انگشت است؟
تا چند توان ديدن
کاين ساعد و آرنگ است؟
بر کرکس و برکفتار
خوش مي رود اين رفتار؛
تا کشته فراوان است
تا مرده فراچنگ است
ناليدن مجروحان
همخوانيي آواز است
جان کندن مقتولان
همرقصي آهنگ است
نرماي طراوت زا
در قلب طبيعت کو؟
تنها اثر از رويِش
فرش خزه بر سنگ است!
تطهير به آبش کن
خوشبو به گلابش کن
با خون نتواني شست
آن را که زخون رنگ است.
ازشُکر «و لاتُلقوا»
غافل شدنت اينک
کُفران تن افکندن
در مهلکهي جنگ است!. . .
سیمین بانو
مه یک دختر استم
شماره 153/ یکشنبه 17 قوس 1392/ 8 دسمبر 2013
مه یک دختر استم
به بزرگان خدمتگر استم
قوت دست مادر
دوست پدر استم
در سینۀ آسمان
ستاره ها درخشان
همچو کرۀ زمین
سیاره ها فراوان
مه یک دختر استم
به بزرگان خدمتگر استم
مه یک دختر استم
به بزرگان خدمتگر استم
قوت دست مادر
دوست پدر استم
در سینۀ آسمان
ستاره ها درخشان
همچو کرۀ زمین
سیاره ها فراوان
مه یک دختر استم
به بزرگان خدمتگر استم
۱۳۹۲ آذر ۱۰, یکشنبه
ديشب پريشب
شماره 152/ یکشنبه 10 قوس 1392/ 1 دسمبر 2013
ديشب پريشب
اشكنه داشتم
وقتي مي خوردم
قاشق نداشتم
وقتي خوابيدم
كمپل نداشتم
الا تيش
الازيش
الامادر تاتيش
به انتخاب : ناهيد سياووش
ديشب پريشب
اشكنه داشتم
وقتي مي خوردم
قاشق نداشتم
وقتي خوابيدم
كمپل نداشتم
الا تيش
الازيش
الامادر تاتيش
به انتخاب : ناهيد سياووش
۱۳۹۲ آذر ۵, سهشنبه
درحاشیۀ تجاوز دسته جمعی بر دختری در بغلان
به بهانه روز منع خشونت علیه زنان
شماره 151/سه شنبه 5 قوس 1392/ 26 نومبر 2013
پروین پژواک
۳۰ عقرب ۱۳۹۲/بیست و یکم نوامبر ۲۰۱۳
خورد که بودم از فلم های "کاوبای" خوشم نمی آمد. حتی "جان وین" هنرپیشه مشهور و موفقی که نماد جوانمردی بود، در برابر سیاهی لشکر فلم که گویا سرخپوستانی شرور بودند، رفتاری ظالمانه داشت. هرچند در آنزمان چون اکنون از ظلمی تاریخی که بر نژاد سرخپوستان رفته است آگاهی نداشتم، اما باز هم به زنان و کودکان سرخپوست و خیمه گک های نوک باریک گرد شان که با حملات رشیدانۀ قهرمانان فلم خاک و خاکستر می گشت، دلم می سوخت.
در کنار این از فلم های "کاوبای" به خاطر دزدان مسلح و اسپ سواری می ترسیدم که تابع هیچ قانونی نبودند و ناگاه در روز روشن در دل دشتی متروک به خانه گکی چوبی هجوم می آوردند. کاسه و کوزه را می شکستند، مردان خانه را می بستند و به زنان خانه تجاوز می کردند. مشخصۀ این صحنه ها دشتی خشک است و بته های خاری که با باد می چرخد. صدای زنگ زدۀ خروسی آهنی بر بام خانه که سمت باد را نشان می دهد، یا صدای زنگ خوردۀ پنجره ایکه لولاهایش سست است و با باد جرجر صدا می کند، نگاه های خون گرفتۀ مرد یا مردانی که دست و دهان شان بسته شده، صداهای وحشتناک زن یا زنانی که با پیراهن های بلند پاره شده بر میز نان خوابانده شده اند و آنگاه چند مرد بی سروپا، ژولیده و کثیف با ریش های رسیده و چشمانی زرد که بی تفاوت بر کتارۀ چوبی حویلی یا ستون صفه تکیه داده اند و در حالیکه خس یا چوبی را میان دندان های سیاه شده از تنباکوی شان می جوند، نیشخند می زنند. گاه کودک یا کودکانی خردسال نیز شاهد این صحنه اند که اگر زنده ماندند، بعدها به منتقم خون خانواده و قهرمان فلم مبدل می گردند.
اما حتی در همین فلم های "کاوبای" در سرزمینی که هر تفنگدار قانون خود را می سازد، شهرکی چوبی است با میخانه و مغازه و بانک و هوتل و دفتر کلانتر شهر که ستاره گکی آهنی بر سینه می زند و استفاده از تفنگچه را خوب می داند و در نقش "شریف" به دنبال دزدان مسلح می تازد و حق شان را کف دست شان می گذارد.
من همیشه فکر می کردم، زندگی سالها قبل در زمان "کاوبای" ها بسیار مشکل و غیرقابل تحمل بوده است، اما اینک بار دیگر می بینم که زندگی در قرن بیست و یکم در وطن خودم در زمانی که قوای بین المللی در آن وجود دارد، طوری است که دسته ای از مردان مسلح به خود اجازه می دهند تا در روز روشن به خانۀ مردم بروند و در برابر چشمان اهل خانه و دهکده به دختر پانزده ساله تجاوز دسته جمعی کنند!
تکان دهنده تر اینکه محرک این مردان متجاوز، تجاوز مردان این دختر پانزده ساله به دختر نه ساله شان بوده است!
آب از سرچشمه گِل است و آنکه با غرقه شدن در این آب گِل آلود خفه می شود، کودکان، اطفال و نوجوانان و جوانانی اند که گناهی جز دختر بودن ندارند. حتی زنان شوهردار و مادران کودکان شیرخوار محفوظ نیستند و غیرت افغانی جایش را به چنان بی غیرتی افغانی و بی تفاوتی حیوانی سپرده است که اهل محل تماشا را بر مقاومت و اعتراض و پرخاش ترجیح می دهند.
جالب اینکه ولسوال منطقه گرفتاری متهمین را به دلیل اینکه در نقاط ناامن منطقه پناهنده شده اند، مشکل می داند.
امنیت مردم افغانستان در حالیکه هنوز دولت مرکزی و قوای بین المللی وجود دارد، چنین است، پس از این چگونه خواهد گشت؟ آنانی که با امضای دفاع نامۀ امنیتی کابل و واشنگتن مخالف اند، آیا به این موارد اندیشیده اند؟ من از بازی های سیاسی دور هستم و نه می خواهم گرفتار آن گردم، ولی آیا همین که در کنار موافقۀ همه کشورهای مهم جهان با این قرارداد، تنها ایران با آن مخالفت و پاکستان صرف در ظاهر موافقت کرده است، خود موید این مدعا نیست که این موافقه به خیر امنیت مردم و ثبات کشور ما در منطقه است؟
تا چه زمان افغانستان میدان تاخت و تاز قدرتمندان همسایه و زنان افغان میدان تاخت و تاز مردان بی مایه خواهد بود!؟
شماره 151/سه شنبه 5 قوس 1392/ 26 نومبر 2013
پروین پژواک
۳۰ عقرب ۱۳۹۲/بیست و یکم نوامبر ۲۰۱۳
خورد که بودم از فلم های "کاوبای" خوشم نمی آمد. حتی "جان وین" هنرپیشه مشهور و موفقی که نماد جوانمردی بود، در برابر سیاهی لشکر فلم که گویا سرخپوستانی شرور بودند، رفتاری ظالمانه داشت. هرچند در آنزمان چون اکنون از ظلمی تاریخی که بر نژاد سرخپوستان رفته است آگاهی نداشتم، اما باز هم به زنان و کودکان سرخپوست و خیمه گک های نوک باریک گرد شان که با حملات رشیدانۀ قهرمانان فلم خاک و خاکستر می گشت، دلم می سوخت.
در کنار این از فلم های "کاوبای" به خاطر دزدان مسلح و اسپ سواری می ترسیدم که تابع هیچ قانونی نبودند و ناگاه در روز روشن در دل دشتی متروک به خانه گکی چوبی هجوم می آوردند. کاسه و کوزه را می شکستند، مردان خانه را می بستند و به زنان خانه تجاوز می کردند. مشخصۀ این صحنه ها دشتی خشک است و بته های خاری که با باد می چرخد. صدای زنگ زدۀ خروسی آهنی بر بام خانه که سمت باد را نشان می دهد، یا صدای زنگ خوردۀ پنجره ایکه لولاهایش سست است و با باد جرجر صدا می کند، نگاه های خون گرفتۀ مرد یا مردانی که دست و دهان شان بسته شده، صداهای وحشتناک زن یا زنانی که با پیراهن های بلند پاره شده بر میز نان خوابانده شده اند و آنگاه چند مرد بی سروپا، ژولیده و کثیف با ریش های رسیده و چشمانی زرد که بی تفاوت بر کتارۀ چوبی حویلی یا ستون صفه تکیه داده اند و در حالیکه خس یا چوبی را میان دندان های سیاه شده از تنباکوی شان می جوند، نیشخند می زنند. گاه کودک یا کودکانی خردسال نیز شاهد این صحنه اند که اگر زنده ماندند، بعدها به منتقم خون خانواده و قهرمان فلم مبدل می گردند.
اما حتی در همین فلم های "کاوبای" در سرزمینی که هر تفنگدار قانون خود را می سازد، شهرکی چوبی است با میخانه و مغازه و بانک و هوتل و دفتر کلانتر شهر که ستاره گکی آهنی بر سینه می زند و استفاده از تفنگچه را خوب می داند و در نقش "شریف" به دنبال دزدان مسلح می تازد و حق شان را کف دست شان می گذارد.
من همیشه فکر می کردم، زندگی سالها قبل در زمان "کاوبای" ها بسیار مشکل و غیرقابل تحمل بوده است، اما اینک بار دیگر می بینم که زندگی در قرن بیست و یکم در وطن خودم در زمانی که قوای بین المللی در آن وجود دارد، طوری است که دسته ای از مردان مسلح به خود اجازه می دهند تا در روز روشن به خانۀ مردم بروند و در برابر چشمان اهل خانه و دهکده به دختر پانزده ساله تجاوز دسته جمعی کنند!
تکان دهنده تر اینکه محرک این مردان متجاوز، تجاوز مردان این دختر پانزده ساله به دختر نه ساله شان بوده است!
آب از سرچشمه گِل است و آنکه با غرقه شدن در این آب گِل آلود خفه می شود، کودکان، اطفال و نوجوانان و جوانانی اند که گناهی جز دختر بودن ندارند. حتی زنان شوهردار و مادران کودکان شیرخوار محفوظ نیستند و غیرت افغانی جایش را به چنان بی غیرتی افغانی و بی تفاوتی حیوانی سپرده است که اهل محل تماشا را بر مقاومت و اعتراض و پرخاش ترجیح می دهند.
جالب اینکه ولسوال منطقه گرفتاری متهمین را به دلیل اینکه در نقاط ناامن منطقه پناهنده شده اند، مشکل می داند.
امنیت مردم افغانستان در حالیکه هنوز دولت مرکزی و قوای بین المللی وجود دارد، چنین است، پس از این چگونه خواهد گشت؟ آنانی که با امضای دفاع نامۀ امنیتی کابل و واشنگتن مخالف اند، آیا به این موارد اندیشیده اند؟ من از بازی های سیاسی دور هستم و نه می خواهم گرفتار آن گردم، ولی آیا همین که در کنار موافقۀ همه کشورهای مهم جهان با این قرارداد، تنها ایران با آن مخالفت و پاکستان صرف در ظاهر موافقت کرده است، خود موید این مدعا نیست که این موافقه به خیر امنیت مردم و ثبات کشور ما در منطقه است؟
تا چه زمان افغانستان میدان تاخت و تاز قدرتمندان همسایه و زنان افغان میدان تاخت و تاز مردان بی مایه خواهد بود!؟
خطر ماین
شماره 151/سه شنبه 5 قوس 1392/ 26 نومبر 2013
كوچيها با كاروان شتران،گوسفندان و گاو ها از ميان دره ها وكوه ها گذشته كنار چشمه خيمه زدند و باروبستره شانرا بر فرش سبز زمين هموار كردند. صداي بع بع گوسفندان و آواز شتران در دامنه كو ه مي پيچيد ، سليمان پسرك كوچي گوسفندان را كه خسته و گرسنه از سفر آمده بودند به دامنه كوه به چراندن برد گوسفندان ميچريدند و سيلمان با دقت به منظره سبز دامنه كوه نگاه ميكرد، اتفاقا چشم سليمان به يك راكت منفجر ناشده افتاد، آنرا به سنگ زد، راكت انفجار نموده دستش را قطع كرد، كوچيهاي خسته از راه و سفر آن شب تا صبح نخوابيدند و در حاليكه شفاخانه از دامنه كوه خيلي دور واقع شده بود، سليمان را سوار بر خر به شفاخانه رساندند.
فرداي آنشب رييس قبيله كوچيها نزد گروپ ماين پاکی محل رفته درباره مناطق كه خطر ماين در آن وجود د دارد معلومات خواست، آمر گروپ ماين پاکي محلاتيرا كه از وجود ماين پاك شده بود به وي نشان داد و علامات خطر ماين را برايش مشخص نمود.
پيام : به ماينها و مواد منفجر ناشده سنگ نزنيد.
از مجله «اطفال و ماین»
كوچيها با كاروان شتران،گوسفندان و گاو ها از ميان دره ها وكوه ها گذشته كنار چشمه خيمه زدند و باروبستره شانرا بر فرش سبز زمين هموار كردند. صداي بع بع گوسفندان و آواز شتران در دامنه كو ه مي پيچيد ، سليمان پسرك كوچي گوسفندان را كه خسته و گرسنه از سفر آمده بودند به دامنه كوه به چراندن برد گوسفندان ميچريدند و سيلمان با دقت به منظره سبز دامنه كوه نگاه ميكرد، اتفاقا چشم سليمان به يك راكت منفجر ناشده افتاد، آنرا به سنگ زد، راكت انفجار نموده دستش را قطع كرد، كوچيهاي خسته از راه و سفر آن شب تا صبح نخوابيدند و در حاليكه شفاخانه از دامنه كوه خيلي دور واقع شده بود، سليمان را سوار بر خر به شفاخانه رساندند.
فرداي آنشب رييس قبيله كوچيها نزد گروپ ماين پاکی محل رفته درباره مناطق كه خطر ماين در آن وجود د دارد معلومات خواست، آمر گروپ ماين پاکي محلاتيرا كه از وجود ماين پاك شده بود به وي نشان داد و علامات خطر ماين را برايش مشخص نمود.
پيام : به ماينها و مواد منفجر ناشده سنگ نزنيد.
از مجله «اطفال و ماین»
۱۳۹۲ آبان ۲۶, یکشنبه
دختران افغانستان
شماره 150/ یکشنبه 26 عقرب 1392/ 17 نومبر 2013
در ميله جاي كابل
بانام وياد كودك
در جشن گل نشستند
خورشيد هاي كوچك
***
مانند آفتاب است
اين دختر هزاره
چشمش شبيه بادام
دستش پراز ستاره
***
زرمينه دختران را
تاقندهار برده
ديدم لبان سرخش
شايد انا ر خورده
***
وقتي كه مي برآيد
اين شوخ تاجيك از در
بردور چادر او
پروانه مي زند پر
***
پيراهنش كه سبز است
گلچهره يا بهار است
آن نو نهال ازبك
اولاله مزار است
***
اين دختران افغان
گلهاي باغ كابل
ريحان، بنفشه ، نرگس
مريم ، شگوفه، سنبل
به انتخاب : اناهيتا سياووش
در ميله جاي كابل
بانام وياد كودك
در جشن گل نشستند
خورشيد هاي كوچك
***
مانند آفتاب است
اين دختر هزاره
چشمش شبيه بادام
دستش پراز ستاره
***
زرمينه دختران را
تاقندهار برده
ديدم لبان سرخش
شايد انا ر خورده
***
وقتي كه مي برآيد
اين شوخ تاجيك از در
بردور چادر او
پروانه مي زند پر
***
پيراهنش كه سبز است
گلچهره يا بهار است
آن نو نهال ازبك
اولاله مزار است
***
اين دختران افغان
گلهاي باغ كابل
ريحان، بنفشه ، نرگس
مريم ، شگوفه، سنبل
به انتخاب : اناهيتا سياووش
خار وگل و پروانه
شماره 150/ یکشنبه 26 عقرب 1392/ 17 نومبر 2013
روييد وروييد
دريك علفزار
يك بوته گل
يك بوته خار
***
خورشيد تابان
برهر دو تابيد
ازنور و گرما
برهر دو بخشيد
***
اين ، سهم خود را
در غنچه جا داد
آن سهم خود را
برتيغها داد
***
پروانه اي دشت
دردشت مي گشت
آن بوته هارا
مي ديد، در دشت
***
آمد نشست او
بر بوته خار
آن بوته براو
زدنيش بسيار
***
از بوته خار
پروانه پا شد
از بوته گل
يك غنچه وا شد
به انتخاب : اناهيتا سياووش
روييد وروييد
دريك علفزار
يك بوته گل
يك بوته خار
***
خورشيد تابان
برهر دو تابيد
ازنور و گرما
برهر دو بخشيد
***
اين ، سهم خود را
در غنچه جا داد
آن سهم خود را
برتيغها داد
***
پروانه اي دشت
دردشت مي گشت
آن بوته هارا
مي ديد، در دشت
***
آمد نشست او
بر بوته خار
آن بوته براو
زدنيش بسيار
***
از بوته خار
پروانه پا شد
از بوته گل
يك غنچه وا شد
به انتخاب : اناهيتا سياووش
غنچه
شماره 150/ یکشنبه 26 عقرب 1392/ 17 نومبر 2013
غنچه ام وا مي شوم
پابه پاي صبح زود
مي شود گلبرگ من
دفتر شعر و سرود
***
مي زند پروانه بال
ميكند برمن سلام
من جوابش ميدهم
بالبانم بي كلام
***
بچه هادنياي من
مثل دنياي شماست
بهترين هم صحبتم
چشم بيناي شماست
به انتخاب : اناهيتا سياووش
غنچه ام وا مي شوم
پابه پاي صبح زود
مي شود گلبرگ من
دفتر شعر و سرود
***
مي زند پروانه بال
ميكند برمن سلام
من جوابش ميدهم
بالبانم بي كلام
***
بچه هادنياي من
مثل دنياي شماست
بهترين هم صحبتم
چشم بيناي شماست
به انتخاب : اناهيتا سياووش
۱۳۹۲ آبان ۱۹, یکشنبه
تصویر ده در ذهن یک طفل شهر نشین
یکشنبه 19 عقرب 1392/ 10 نومبر 2013
روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند، چقدر فقیر هستند.
آن دو یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند. در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید: نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟
پسر پاسخ داد:
- عالی بود پدر!
پدر پرسید آیا به زندگی آنها توجه کردی؟
پسر پاسخ داد: بله پدر! و پدر پرسید: چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟
پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت: فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهار تا. ما در حویلی مان یک فواره داریم و آنها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد.
ما در حویلی مان فانوس های تزیینی داریم و آنها ستارگان را دارند.
حویلی ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آنها بی انتهاست!
با شنیدن حرفهای پسر، زبان مرد بند آمده بود.
بعد پسر بچه اضافه کرد: متشکرم پدر، تو به من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم.
روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند، چقدر فقیر هستند.
آن دو یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند. در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید: نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟
پسر پاسخ داد:
- عالی بود پدر!
پدر پرسید آیا به زندگی آنها توجه کردی؟
پسر پاسخ داد: بله پدر! و پدر پرسید: چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟
پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت: فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهار تا. ما در حویلی مان یک فواره داریم و آنها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد.
ما در حویلی مان فانوس های تزیینی داریم و آنها ستارگان را دارند.
حویلی ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آنها بی انتهاست!
با شنیدن حرفهای پسر، زبان مرد بند آمده بود.
بعد پسر بچه اضافه کرد: متشکرم پدر، تو به من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم.
حقوق ســياسي، اجتماعي و فرهنگي طفل
یکشنبه 19 عقرب 1392/ 10 نومبر 2013
اطفال مانند كلان سالان يك سلسله حقوق سياسي، اجتماعي و فرهنگي دارندكه قرار ذيل اند:
1- حق برخورداري ازمليت و تابعيت
2- حق شركت در انجمن ها و مجامع مسالمت آميز
3- حق برخوردار بودن از خدمات صحي
4- حق داشتن بيمه
5- حق برخورداري از احترام به شخصيت
6- حق ممنوعيت از به كار گيري طفل در كارهاي شاقه
***
وضعيت اطفال خاص
وضعيت اطفال خاص قرار ذيل است:
1-اطفال بي سرپرست
2-اطفال بد سرپرست
3- اطفال پناهنده و آواره
4- اطفال در وضعيت هاي جنگي
5- اطفال معلول
6- اطفال خياباني
7- اطفال متخلف
8- قاچاق اطفال
9- ازدواج اطفال
10- سوء استفاده جنسي از اطفال
11- اطفال فراري
اطفال مانند كلان سالان يك سلسله حقوق سياسي، اجتماعي و فرهنگي دارندكه قرار ذيل اند:
1- حق برخورداري ازمليت و تابعيت
2- حق شركت در انجمن ها و مجامع مسالمت آميز
3- حق برخوردار بودن از خدمات صحي
4- حق داشتن بيمه
5- حق برخورداري از احترام به شخصيت
6- حق ممنوعيت از به كار گيري طفل در كارهاي شاقه
***
وضعيت اطفال خاص
وضعيت اطفال خاص قرار ذيل است:
1-اطفال بي سرپرست
2-اطفال بد سرپرست
3- اطفال پناهنده و آواره
4- اطفال در وضعيت هاي جنگي
5- اطفال معلول
6- اطفال خياباني
7- اطفال متخلف
8- قاچاق اطفال
9- ازدواج اطفال
10- سوء استفاده جنسي از اطفال
11- اطفال فراري
۱۳۹۲ آبان ۱۲, یکشنبه
حقوق طفل در خانواده و مکتب
شماره 148/یکشنبه 12 عقرب 1392/ 3 نومبر 2013
حقوق طفل در خانواده:
اطفال درخانواده داراي يك سلسله حقوق ميباشند كه مادران و پدران بايد آنرا رعايت كنند. اين حقوق عبارتند از:
1- حق ثبت ولادت
2- حق شير خوردن
3- حق داشتن نام
4- حق داشتن خانواده
5- حق نگهداري و مواظبت
6- حق نفقه
7- حق برخوردار بودن از سرپرستي.
***
حقوق طفل در مكتب:
مكتب را ميتوان خانه دوم طفل به حساب آورد. در مكتب نيز اطفال داراي يك سلسله حقوق ميباشند كه آموزگاران، سرمعلمين و مديران مكاتب بايدآنرا رعايت كنند ، اين حقوق قرار ذيل اند:
1-حق تعليم
2- حق بازي
3- حق فعاليت هاي فرهنگي ، تفريحي و آسايش
4- حق توجه و محبت
5- حق نشاط و شادي كردن
6- حق آزادي بيان و ابراز نظر
7- حق احترام به طفل و بد رفتاري نكردن با آن
8- حق داشتن امكانات ووسايل تعليم
(ازكتاب حقوق طفل)
حقوق طفل در خانواده:
اطفال درخانواده داراي يك سلسله حقوق ميباشند كه مادران و پدران بايد آنرا رعايت كنند. اين حقوق عبارتند از:
1- حق ثبت ولادت
2- حق شير خوردن
3- حق داشتن نام
4- حق داشتن خانواده
5- حق نگهداري و مواظبت
6- حق نفقه
7- حق برخوردار بودن از سرپرستي.
***
حقوق طفل در مكتب:
مكتب را ميتوان خانه دوم طفل به حساب آورد. در مكتب نيز اطفال داراي يك سلسله حقوق ميباشند كه آموزگاران، سرمعلمين و مديران مكاتب بايدآنرا رعايت كنند ، اين حقوق قرار ذيل اند:
1-حق تعليم
2- حق بازي
3- حق فعاليت هاي فرهنگي ، تفريحي و آسايش
4- حق توجه و محبت
5- حق نشاط و شادي كردن
6- حق آزادي بيان و ابراز نظر
7- حق احترام به طفل و بد رفتاري نكردن با آن
8- حق داشتن امكانات ووسايل تعليم
(ازكتاب حقوق طفل)
۱۳۹۲ آبان ۵, یکشنبه
نظافت بدن
شماره 147/یکشنبه 5 عقرب 1392/ 27 اکتوبر 2013
جان خوده ميشويم
خوده خوب پاك ميكنم
نميگردم من چتل
مادرمه دوست دارم
***
چم چم چم
چم چم چم
اميتا بچم
شيشته سر سنگ
ميخوره بادرنگ
كرمك هفت رنگ
ده قات بادرنگ
طرز اجرا:
دو طفل در مقابل هم ايستاده با خواندن اين ترانه دست هاي خودرا به همديگر ميزنند.
جان خوده ميشويم
خوده خوب پاك ميكنم
نميگردم من چتل
مادرمه دوست دارم
***
چم چم چم
چم چم چم
اميتا بچم
شيشته سر سنگ
ميخوره بادرنگ
كرمك هفت رنگ
ده قات بادرنگ
طرز اجرا:
دو طفل در مقابل هم ايستاده با خواندن اين ترانه دست هاي خودرا به همديگر ميزنند.
بازی طفلانه يک، دو، سه، چهار
شماره 147/یکشنبه 5 عقرب 1392/ 27 اکتوبر 2013
يك يگانه
دو دوگانه بودم
سه ثواب نداشتم
چار چاره نداشتم
پنج پنجه به پنجه
شش شيشه شكسته
هفت هفته به هفته
هشت هشته به هشته
نه نزده به نزده
ده دلده به دلده
حالا يك
حالادو
حالا سه
حالاچهار
حالا پنج
حالا شش
حالا هفت
حالا هشت
حالا نُه
حالا ده
حالا دلده به دلده
حالا پيران كنده
حالا اسپ سواري
مره كجاميبري
خانه مه
خانه مره تيار كو
كاسه تخمه تيار كو
حالا يك
حالا دو
حالا سه
حالاچهار
طرز اجرا:
دو طفل مقابل هم ايستاده باهم دست به دست ميزنند و هم زمان با آن این ترانه راميخوانند .
يك يگانه
دو دوگانه بودم
سه ثواب نداشتم
چار چاره نداشتم
پنج پنجه به پنجه
شش شيشه شكسته
هفت هفته به هفته
هشت هشته به هشته
نه نزده به نزده
ده دلده به دلده
حالا يك
حالادو
حالا سه
حالاچهار
حالا پنج
حالا شش
حالا هفت
حالا هشت
حالا نُه
حالا ده
حالا دلده به دلده
حالا پيران كنده
حالا اسپ سواري
مره كجاميبري
خانه مه
خانه مره تيار كو
كاسه تخمه تيار كو
حالا يك
حالا دو
حالا سه
حالاچهار
طرز اجرا:
دو طفل مقابل هم ايستاده باهم دست به دست ميزنند و هم زمان با آن این ترانه راميخوانند .
۱۳۹۲ مهر ۲۸, یکشنبه
ميـــوه عيـــدي
شنبه 27 میزان 1392/ 19 اکتوبر 2013
ميـــوه عيـــدي ره
اي جــان كـم بخــور
خــدا نــاكــــرده
تــو نشـــي ناجــور
***
ناجـــور كــه شـدي
كــاكـا داكتـــر دارد
يك پيچـــكاري كـلان
وقتي پيچـــكاري كـرد
باز مي شــي به گـريان
***
ميـــوه عيــــدي ره
اي جـان كــم بخـــور
خـــدا نــا كـــرده
تـو نشـــي ناجـــور
ميـــوه عيـــدي ره
اي جــان كـم بخــور
خــدا نــاكــــرده
تــو نشـــي ناجــور
***
ناجـــور كــه شـدي
كــاكـا داكتـــر دارد
يك پيچـــكاري كـلان
وقتي پيچـــكاري كـرد
باز مي شــي به گـريان
***
ميـــوه عيــــدي ره
اي جـان كــم بخـــور
خـــدا نــا كـــرده
تـو نشـــي ناجـــور
به حریم خصوصی فرزندتان احترام بگذارید
شنبه 27 میزان 1392/ 19 اکتوبر 2013
بچه ها به زمان مخصوص به خود، مالکیت خاص خود، مکان اختصاصی و پول جیب خرچ، نیاز دارند. این حق آنان است. تنهایی و خلوت به آنان این فرصت را می دهد که در مورد درون و ذهنشان و نیز در مورد استعداد و مالکیت شان و برای کسب فردیت، بدون دخالت دیگران تفکر کنند.
زمانی که به حریم خصوصی فرزندتان احترام می گذارید، او نیز به حریم خصوصی شما احترام می گذارد. زمانی که فرزندتان احساس می کند چیزهایی دارد که فقط متعلق به خودش است، احساس اهمیت و قدرت می کند. او شروع به تشخیص نیازهای شخصی اش می کند و ویژگی های منحصر به فردش را توسعه می دهد.
1. کودک شما هر روز زمانی را برای خودش و تنها بودن نیاز دارد. هر کسی برای خلوت کردن با خودش، تفکر، خیال بافی و طرح ریزی برنامه هایش نیاز به زمان تنهایی دارد. فراهم کننده ی این زمان باشید.
2. نسبت به بدن فرزندتان و قسمت های محرمانه اش، محترمانه و خردمندانه برخورد کنید.
3. هرگز اشیای متعلق به فرزندتان را، بدون رضایت او نفروشید یا دور نریزید. حتی اگر خودتان آن ها را خریده اید، چرا که آن ها متعلق به فرزندتان است.
4. به دارائیهای فرزندتان احترام بگذارید و قبل از این که چیزی از آن بردارید، از او اجازه بگیرید و آن را سر موعد و سالم به او برگردانید.
5. اطمینان حاصل کنید که فرزندتان تعدادی کتاب متعلق با خودش دارد. اسم او را روی آن ها بنویسید یا این که بر چسب شخصی روی آن بچسبانید.
6. برای فرزندتان در خانه، اتاقی یا مکانی خصوصی در نظر بگیرید تا مأوایی امن برای او باشد.
7. قبل از وارد شدن به اتاق فرزندتان در بزنید.
8. برای کودکان قبل از مکتب به صورت هفتگی پول جیب خرچ بدهید. در مورد زمان، تلاش، مهارت یا دانش استفاده از پول به او آگاهی بدهید. به او کارهایی را پیشنهاد کنید که می تواند با پول اضافه اش انجام دهد.
گروه روانشناسی باز
بچه ها به زمان مخصوص به خود، مالکیت خاص خود، مکان اختصاصی و پول جیب خرچ، نیاز دارند. این حق آنان است. تنهایی و خلوت به آنان این فرصت را می دهد که در مورد درون و ذهنشان و نیز در مورد استعداد و مالکیت شان و برای کسب فردیت، بدون دخالت دیگران تفکر کنند.
زمانی که به حریم خصوصی فرزندتان احترام می گذارید، او نیز به حریم خصوصی شما احترام می گذارد. زمانی که فرزندتان احساس می کند چیزهایی دارد که فقط متعلق به خودش است، احساس اهمیت و قدرت می کند. او شروع به تشخیص نیازهای شخصی اش می کند و ویژگی های منحصر به فردش را توسعه می دهد.
1. کودک شما هر روز زمانی را برای خودش و تنها بودن نیاز دارد. هر کسی برای خلوت کردن با خودش، تفکر، خیال بافی و طرح ریزی برنامه هایش نیاز به زمان تنهایی دارد. فراهم کننده ی این زمان باشید.
2. نسبت به بدن فرزندتان و قسمت های محرمانه اش، محترمانه و خردمندانه برخورد کنید.
3. هرگز اشیای متعلق به فرزندتان را، بدون رضایت او نفروشید یا دور نریزید. حتی اگر خودتان آن ها را خریده اید، چرا که آن ها متعلق به فرزندتان است.
4. به دارائیهای فرزندتان احترام بگذارید و قبل از این که چیزی از آن بردارید، از او اجازه بگیرید و آن را سر موعد و سالم به او برگردانید.
5. اطمینان حاصل کنید که فرزندتان تعدادی کتاب متعلق با خودش دارد. اسم او را روی آن ها بنویسید یا این که بر چسب شخصی روی آن بچسبانید.
6. برای فرزندتان در خانه، اتاقی یا مکانی خصوصی در نظر بگیرید تا مأوایی امن برای او باشد.
7. قبل از وارد شدن به اتاق فرزندتان در بزنید.
8. برای کودکان قبل از مکتب به صورت هفتگی پول جیب خرچ بدهید. در مورد زمان، تلاش، مهارت یا دانش استفاده از پول به او آگاهی بدهید. به او کارهایی را پیشنهاد کنید که می تواند با پول اضافه اش انجام دهد.
گروه روانشناسی باز
۱۳۹۲ مهر ۱۸, پنجشنبه
دلقک به اطفال مکتب تحفه داد
شماره 145/ پنجشنبه 18 میزان 1392/ 10 اکتوبر 2013
ناهید سیاووش میگوید:
هفته گذشته به مکتب ما دلقک آمده بود، دلقک لباس های مخصوص پوشیده بود که دندان هایش را خطرناک نشان میداد. معلم صاحب از من خواست با دلقک مصاحبه کنم. دلقک بطرف من آمد، مایکروفون بدستش بود، اول از دیدن دندان هایش ترسیدم، بعد فهمیدم که این لباس پوش است و چهره اصلی دلقک نیست.
دلقک از من خواست خود را معرفی کنم، خود را معرفی کردم و بار دیگر سوال کرد که: جنگ را خوش داری یا صلح را؟
من گفتم: صلح را.
بار دیگر سوال کرد: کثافات را دوست داری یا پاکی را؟
من گفتم: پاکی را.
با من خدا حاقظی کرده به طرف سطل زباله رفت، سطل زباله را آورد، چون سنگین بود در راه از دستش چپه شد و (مایک) هم داخل سطل زباله افتاد، دلقک به گریه افتاد و با گریه و ناله کثافات را دوباره به سطل انداخت. پایپ را گرفته گلهای مکتب را آبیاری کرد، بعداً شیشه های کلکین ها و دروازه ها را شست.
یکی از همصنفان ما دم دلقک را کش کرد و دم کنده شد، دلقک به گریه افتاده و با آه و ناله گفت: شما مرا دوست ندارید، من میخواهم از نزد شما بروم.
همصنفی ما از دلقک معذرت خواست و دلقک خوشحال شده او را عفو کرد.
همصنفی دیگر ما بالای پای دلقک پپسی را چپه کرد، دلقک بار دیگر به گریه افتاده گفت: من می فهمم که شما مرا دوست ندارید، من میخواهم از اینجا بروم.
آن همصنفی ما نیز از دلقک معذرت خواست. دلقک گفت: من بخاطر معذرت خواهی شما فریب نمی خورم، من می فهمم که شما مرا دوست ندارد، من دیگر هیچوقت نزد شما نمی آیم.
آن دو همصنفی ما تعهد سپردند که هیچوقت آن پیش آمد غلط شان را با دلقک تکرار نخواهند کرد. دلقک بار دیگر خوشحال شد و با موش و پشک و خرگوش و سایر حیوانات مشوره نمود تا به آنها قصه انگک، بنگک و کلوله سنگک را بگوید.
در ختم قصه دلقک آمده گفت: برای شما تحفه میدهم و بکس مکتب و کتابهای شیر سلطان درخت میکارد، شیر سلطان و شهر کثیف، زباله من به کجا میرود، شهر پاک و سرسبز با شیر سلطان و اطفال نازنین، آروغ دیو زباله و یک درجن قلم رنگه را با کتابهای نقاشی به ما تحفه داد.
ناهید سیاووش میگوید:
هفته گذشته به مکتب ما دلقک آمده بود، دلقک لباس های مخصوص پوشیده بود که دندان هایش را خطرناک نشان میداد. معلم صاحب از من خواست با دلقک مصاحبه کنم. دلقک بطرف من آمد، مایکروفون بدستش بود، اول از دیدن دندان هایش ترسیدم، بعد فهمیدم که این لباس پوش است و چهره اصلی دلقک نیست.
دلقک از من خواست خود را معرفی کنم، خود را معرفی کردم و بار دیگر سوال کرد که: جنگ را خوش داری یا صلح را؟
من گفتم: صلح را.
بار دیگر سوال کرد: کثافات را دوست داری یا پاکی را؟
من گفتم: پاکی را.
با من خدا حاقظی کرده به طرف سطل زباله رفت، سطل زباله را آورد، چون سنگین بود در راه از دستش چپه شد و (مایک) هم داخل سطل زباله افتاد، دلقک به گریه افتاد و با گریه و ناله کثافات را دوباره به سطل انداخت. پایپ را گرفته گلهای مکتب را آبیاری کرد، بعداً شیشه های کلکین ها و دروازه ها را شست.
یکی از همصنفان ما دم دلقک را کش کرد و دم کنده شد، دلقک به گریه افتاده و با آه و ناله گفت: شما مرا دوست ندارید، من میخواهم از نزد شما بروم.
همصنفی ما از دلقک معذرت خواست و دلقک خوشحال شده او را عفو کرد.
همصنفی دیگر ما بالای پای دلقک پپسی را چپه کرد، دلقک بار دیگر به گریه افتاده گفت: من می فهمم که شما مرا دوست ندارید، من میخواهم از اینجا بروم.
آن همصنفی ما نیز از دلقک معذرت خواست. دلقک گفت: من بخاطر معذرت خواهی شما فریب نمی خورم، من می فهمم که شما مرا دوست ندارد، من دیگر هیچوقت نزد شما نمی آیم.
آن دو همصنفی ما تعهد سپردند که هیچوقت آن پیش آمد غلط شان را با دلقک تکرار نخواهند کرد. دلقک بار دیگر خوشحال شد و با موش و پشک و خرگوش و سایر حیوانات مشوره نمود تا به آنها قصه انگک، بنگک و کلوله سنگک را بگوید.
در ختم قصه دلقک آمده گفت: برای شما تحفه میدهم و بکس مکتب و کتابهای شیر سلطان درخت میکارد، شیر سلطان و شهر کثیف، زباله من به کجا میرود، شهر پاک و سرسبز با شیر سلطان و اطفال نازنین، آروغ دیو زباله و یک درجن قلم رنگه را با کتابهای نقاشی به ما تحفه داد.
۱۳۹۲ مهر ۱۱, پنجشنبه
به پیشواز روز خجستۀ آموزگار
شماره 144/ پنجشنبه 11 میزان 1392/ 3 اکتوبر 2013
آقای صبور نریمان در ستایش از مقام آموزگار دو شعر زیبا ارسال نموده اند که آنرا به پیشواز روز آموزگار به توجه خوانندگان عزیز میرسانیم:
زبان معرفت
اي معلم اي زبان معرفت
رهنماي رهروان معرفت
منبع انوار علم و فن تويي
اي تو شمس آسمان معرفت
هر زمان بامهر و الفت ميدهي
درسهايي از جهان معرفت
قلب ما راتو منور كرده اي
باچراغ و بابيان معرفت
بي تو ممكن نيست كار مملكت
اي تو بحر علم وكان معرفت
تاكه دنيا هست هستي ارجمند
اي معلم اي نشان معرفت
***
معلم
اي معلم رهبر برنا و پير
اي تودست آدمي را دستگير
ازتو يابد قلب هاي ما صفا
از تو گردد چشم هاي ما بصير
ازتو يابد اهل دانش اعتبار
از تويابد هر چه دانشمند سرير
ميرهاني پيروانت را زجهل
مي نمايي رهروانت را مسير
هركه باشد بي نصيب در س تو
نزد مردم ميشود آخر حقير
ميستايم من ترا از جان و دل
اي معلم اي معزز اي خبير
آقای صبور نریمان در ستایش از مقام آموزگار دو شعر زیبا ارسال نموده اند که آنرا به پیشواز روز آموزگار به توجه خوانندگان عزیز میرسانیم:
زبان معرفت
اي معلم اي زبان معرفت
رهنماي رهروان معرفت
منبع انوار علم و فن تويي
اي تو شمس آسمان معرفت
هر زمان بامهر و الفت ميدهي
درسهايي از جهان معرفت
قلب ما راتو منور كرده اي
باچراغ و بابيان معرفت
بي تو ممكن نيست كار مملكت
اي تو بحر علم وكان معرفت
تاكه دنيا هست هستي ارجمند
اي معلم اي نشان معرفت
***
معلم
اي معلم رهبر برنا و پير
اي تودست آدمي را دستگير
ازتو يابد قلب هاي ما صفا
از تو گردد چشم هاي ما بصير
ازتو يابد اهل دانش اعتبار
از تويابد هر چه دانشمند سرير
ميرهاني پيروانت را زجهل
مي نمايي رهروانت را مسير
هركه باشد بي نصيب در س تو
نزد مردم ميشود آخر حقير
ميستايم من ترا از جان و دل
اي معلم اي معزز اي خبير
۱۳۹۲ مهر ۴, پنجشنبه
گرد همایی مسالمت آمیز ده ها کودک در کابل
شماره 143/ پنجشنبه 4 میزان 1392/ 26 سپتمبر 2013
ده ها کودک در کابل به خاطر روز جهانی صلح با برپایی گرد همایی مسالمت آمیز خواهان پایان جنگ و ناامنی ها در کشور شدند.
آنان با شعارهای "ما جنگ نمی خواهیم" و "ما کودکان نمی خواهیم بالای ما تجاوز شود" روز (دوشنبه) در مقابل پارلمان گردهمایی کردند.
کودکان ده ها کبوتر را آزاد کرده و از مخالفان مسلح کشور خواستند که دست ازجنگ برداشته و به پروسه صلح بپیوندند.
آنان همچنان با صدوراعلامیه ای خواهان پایان دادن تجاوزهای جنسی بر کودکان درکشور شدند.
بیست و یکم سپتامبر، مصادف با روز جهانی صلح است که در افغانستان نهادهای مدنی کشور با راه اندازی برنامه های مختلف از این روز همه ساله تجلیل می کنند.
زهرا سپهر فعال جامعه مدنی و برگزار کننده گردهمایی امروز گفت: " کودکان خیابانی رو به افزایش است و اکنون دو میلیون کودک مجبور به انجام کارهای شاقه در کشور هستند."
او گفت که وضعیت کودکان خیابانی در کشور نگران کننده است.
او هدف از این گردهمایی مسالمت آمیز را آگاهیدهی، ترویج فرهنگ صلح و همزیستی مسالمتآمیزعنوان کرده است.
پس از سقوط طالبان و روی کار آمدن نظام جدید در افغانستان اکثر مردم امیدوار بودند که به زودی صلح و امنیت در کشور برقرار خواهد شد اما با گذشت دوازده سال موانع متعددی فرا روی این پروسه در افغانستان وجود دارد.
در همین حال شماری از کودکان که برای تجلیل از روز جهانی صلح در گردهمایی امروز شرکت کرده بودند، با تکان دادن پرچمهای آبی رنگ صلح، خواستار پایان جنگ در کشور شدند.
علی، یک تن از کودکان تظاهرکننده گفت که ما از جنگ خسته شده ایم و خواهان صلح در کشور هستیم.
او گفت: "هر شب که خبرها را می شنوم کودکان در کشور یا مورد تجاوز جنسی قرار گرفته و یا اینکه در حمله انتحاری کشته شده اند."
یک کودک دیگر نیز می گوید، صلح کلمه ای است که همیشه توسط بزرگان استفاده شده اما خود آنان به این کلمه باور ندارند.
در پایان این گردهمایی شماری از نمایندگان مردم در ولسی جرگه نیز با کودکان یکجا شده و حمایت جدی خود را از آنان اعلام کردند.
فرخنده زهرا نادری نماینده مردم در ولسی جرگه گفت که کودکان افغانستان از جنگ خسته شده و صلح را انتخاب کرده اند.
خانم نادری گفت که اگر گروه های درگیر در کشور بر این باورند که با جنگ به قدرت می رسند اشتباه است.
او تاکید کرد که یگانه راه رسیدن به قدرت از طریق برگزاری انتخابات ممکن است.
خبرگزاری بخدی
ده ها کودک در کابل به خاطر روز جهانی صلح با برپایی گرد همایی مسالمت آمیز خواهان پایان جنگ و ناامنی ها در کشور شدند.
آنان با شعارهای "ما جنگ نمی خواهیم" و "ما کودکان نمی خواهیم بالای ما تجاوز شود" روز (دوشنبه) در مقابل پارلمان گردهمایی کردند.
کودکان ده ها کبوتر را آزاد کرده و از مخالفان مسلح کشور خواستند که دست ازجنگ برداشته و به پروسه صلح بپیوندند.
آنان همچنان با صدوراعلامیه ای خواهان پایان دادن تجاوزهای جنسی بر کودکان درکشور شدند.
بیست و یکم سپتامبر، مصادف با روز جهانی صلح است که در افغانستان نهادهای مدنی کشور با راه اندازی برنامه های مختلف از این روز همه ساله تجلیل می کنند.
زهرا سپهر فعال جامعه مدنی و برگزار کننده گردهمایی امروز گفت: " کودکان خیابانی رو به افزایش است و اکنون دو میلیون کودک مجبور به انجام کارهای شاقه در کشور هستند."
او گفت که وضعیت کودکان خیابانی در کشور نگران کننده است.
او هدف از این گردهمایی مسالمت آمیز را آگاهیدهی، ترویج فرهنگ صلح و همزیستی مسالمتآمیزعنوان کرده است.
پس از سقوط طالبان و روی کار آمدن نظام جدید در افغانستان اکثر مردم امیدوار بودند که به زودی صلح و امنیت در کشور برقرار خواهد شد اما با گذشت دوازده سال موانع متعددی فرا روی این پروسه در افغانستان وجود دارد.
در همین حال شماری از کودکان که برای تجلیل از روز جهانی صلح در گردهمایی امروز شرکت کرده بودند، با تکان دادن پرچمهای آبی رنگ صلح، خواستار پایان جنگ در کشور شدند.
علی، یک تن از کودکان تظاهرکننده گفت که ما از جنگ خسته شده ایم و خواهان صلح در کشور هستیم.
او گفت: "هر شب که خبرها را می شنوم کودکان در کشور یا مورد تجاوز جنسی قرار گرفته و یا اینکه در حمله انتحاری کشته شده اند."
یک کودک دیگر نیز می گوید، صلح کلمه ای است که همیشه توسط بزرگان استفاده شده اما خود آنان به این کلمه باور ندارند.
در پایان این گردهمایی شماری از نمایندگان مردم در ولسی جرگه نیز با کودکان یکجا شده و حمایت جدی خود را از آنان اعلام کردند.
فرخنده زهرا نادری نماینده مردم در ولسی جرگه گفت که کودکان افغانستان از جنگ خسته شده و صلح را انتخاب کرده اند.
خانم نادری گفت که اگر گروه های درگیر در کشور بر این باورند که با جنگ به قدرت می رسند اشتباه است.
او تاکید کرد که یگانه راه رسیدن به قدرت از طریق برگزاری انتخابات ممکن است.
خبرگزاری بخدی
بازگرد ای خاطرات کودکی
شماره 143/ پنجشنبه 4 میزان 1392/ 26 سپتمبر 2013
بازگرد ای خاطرات کودکی
بر سوار اسبهای چوبکی
خاطرات کودکی زیباترند
یادگاران کهن ماناترند
درسهای سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود
درس پند آموز روباه و کلاغ
روبه مکار و دزد دشت و باغ
روز مهمانی کوکب خانم است
سفره پر از بوی نان گندم است
کاکلی گنجشککی باهوش بود
فیل نادانی برایش موش بود
با وجود سوز و سرمای شدید
ریزعلی پیراهن از تن میدرید
تا درون نیمکت جا میشدیم
ما پر از تصمیم کبری میشدیم
پاک کن هایی ز پاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت
گرمی دستان ما از آه بود
برگ دفترها به رنگ کاه بود
مانده در گوشم صدایی چون تگرگ
خش خش جاروی با پا ، روی برگ
همکلاسی های من یادم کنید
باز هم در کوچه فریادم کنید
همکلاسی های درد و رنج و کار
بچههای جامههای وصلهدار
بچههای دکه خوراک سرد
کودکان کوچه اما مرد مرد
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن بود و تفریقی نبود
کاش میشد باز کوچک میشدیم
لااقل یک روز کودک میشدیم
یاد آن آموزگار ساده پوش
یاد آن گچ ها که بودش روی دوش
ای معلم یاد و هم نامت به خیر
یاد درس آب و بابایت به خیر
ای دبستانیترین احساس من
بازگرد این مشقها را خط بزن
۱۳۹۲ شهریور ۲۸, پنجشنبه
توپ فوتبال
شماره 142/ پنجشنبه 28 سنبله 1392/ 19 سپتمبر 2013
با درود به تیم ملی فوتبال افغانستان که روز بیستم سنبله ۱۳۹۲/یازدهم سپتامبر ۲۰۱۳ برای نخستین بار "قهرمان فوتبال جنوب آسیا" گشت، این رسم و شعر کودکانه را که بیانگر عشق مردم ما به فوتبال از دوران طفولیت است، با دوستان شریک می سازم.
تختهء ما سیاه
تباشیرهای ما سفید
کتابچهء ما سفید
قلم های ما سیاه.
***
معلم ما پاک
ما همه پرخاک
معلم ما دانا
ما همه نادان.
***
نگاه معلم ما سر میز
به الف و ب و دال
نگاه ما زیر میز
به توپ فوتبال!
۱۳۶۵/کابل/پروین پژواک
با درود به تیم ملی فوتبال افغانستان که روز بیستم سنبله ۱۳۹۲/یازدهم سپتامبر ۲۰۱۳ برای نخستین بار "قهرمان فوتبال جنوب آسیا" گشت، این رسم و شعر کودکانه را که بیانگر عشق مردم ما به فوتبال از دوران طفولیت است، با دوستان شریک می سازم.
تختهء ما سیاه
تباشیرهای ما سفید
کتابچهء ما سفید
قلم های ما سیاه.
***
معلم ما پاک
ما همه پرخاک
معلم ما دانا
ما همه نادان.
***
نگاه معلم ما سر میز
به الف و ب و دال
نگاه ما زیر میز
به توپ فوتبال!
۱۳۶۵/کابل/پروین پژواک
۱۳۹۲ شهریور ۲۱, پنجشنبه
تقدیم به ناهید کوچک و اناهیتا کوچک مسوولان صفحه ارمغان اطفال
شماره 141/ پنجشنبه 21 سنبله 1392/ 12 سپتمبر 2013
با عرض سلام خدمت شما عزیزان!
اینــک پـــارچــه شعــری تحــت عــنوان اسـم هــای زیبــای شما نازنینان اناهیتا جان و ناهید جان که حرف اول شعر بر گرفتــه شــده از حــروف اســـم هــای هــردوی تان است و از سروده های خودم میباشد برگ سبز تحفه درویش تقدیم شما میدارم، وامیدوارم که از خواندن آن لذت ببرند.
با سپاس فراوان خواهر تان «ارمغان»
از نگاهان تو میبینم من آن نور درخشان را
نور ماه اندر خشم میارد ستاره ناهید ما
هر دم نویسی درد دل اطفال با دستان کوچکت
یکدم درخشانی آن مهر دلت بر اطفال را
تا شوند خرسند آن عروسکان باغ وطن
از سر صبح مینویسی تا به شام داستان ها
نام پاک شما روشن کند جهان ما
اندر آن که نهفته اند روشنی زهره را
هرگز آن ستاره رخشان نرود از یاد ما
یاد ما آرد همه کار هایتان با اطفال را
دوری ز شما هر دم برایم تاریکی آرد ولی
حس نخواهم کرد دوری تا باشید ستاره رخشان ما
با عرض سلام خدمت شما عزیزان!
اینــک پـــارچــه شعــری تحــت عــنوان اسـم هــای زیبــای شما نازنینان اناهیتا جان و ناهید جان که حرف اول شعر بر گرفتــه شــده از حــروف اســـم هــای هــردوی تان است و از سروده های خودم میباشد برگ سبز تحفه درویش تقدیم شما میدارم، وامیدوارم که از خواندن آن لذت ببرند.
با سپاس فراوان خواهر تان «ارمغان»
از نگاهان تو میبینم من آن نور درخشان را
نور ماه اندر خشم میارد ستاره ناهید ما
هر دم نویسی درد دل اطفال با دستان کوچکت
یکدم درخشانی آن مهر دلت بر اطفال را
تا شوند خرسند آن عروسکان باغ وطن
از سر صبح مینویسی تا به شام داستان ها
نام پاک شما روشن کند جهان ما
اندر آن که نهفته اند روشنی زهره را
هرگز آن ستاره رخشان نرود از یاد ما
یاد ما آرد همه کار هایتان با اطفال را
دوری ز شما هر دم برایم تاریکی آرد ولی
حس نخواهم کرد دوری تا باشید ستاره رخشان ما
مثل بادبادک
شماره 141/ پنجشنبه 21 سنبله 1392/ 12 سپتمبر 2013
قاز سفيدم داره قاقا مي كنه
دادمي زنه باهمه دعوا مي كنه
راه كه مي ره تاب مي خورد
هم نان و هم آب مي خوره
بالهایش را مثل باد بادك بار مي كنه
يك كمي پرواز مي كنه
مثل یک توپ، هميشه روي آبه
روي یک پا مي استه و مي خوابه
شعر از:مهري ماهوتي
به انتخاب : اناهيتا سياووش
قاز سفيدم داره قاقا مي كنه
دادمي زنه باهمه دعوا مي كنه
راه كه مي ره تاب مي خورد
هم نان و هم آب مي خوره
بالهایش را مثل باد بادك بار مي كنه
يك كمي پرواز مي كنه
مثل یک توپ، هميشه روي آبه
روي یک پا مي استه و مي خوابه
شعر از:مهري ماهوتي
به انتخاب : اناهيتا سياووش
دلقک
شماره 141/ پنجشنبه 21 سنبله 1392/ 12 سپتمبر 2013
خيلي با هنر است
با خنده مي برد
دل هاي همه را
خنده سرود هستي
خنده شكوه مستي
خنده گل بهشتي
خنده نداره زشتي
خيلي با هنر است
با خنده مي برد
دل هاي همه را
خنده سرود هستي
خنده شكوه مستي
خنده گل بهشتي
خنده نداره زشتي
ستاره بِلبِلی
شماره 141/ پنجشنبه 21 سنبله 1392/ 12 سپتمبر 2013
ستاره بلبلي استيم
ستاره طلايي استيم
همراه ابر ها
در شب مهتابي استيم
ستاره بلبلي استيم
ستاره طلايي استيم
همراه ابر ها
در شب مهتابي استيم
۱۳۹۲ شهریور ۱۴, پنجشنبه
10 سنبله هشتمین سالروز تولد همکار همیشگی صفحه ارمغان اطفال ناهید جان سیاووش مبارکباد!
شماره 140/ پنجشنبه 14 سنبله 1392/ 5 سپتمبر 2013
ناهيد سياووش اول نمره صنف دوم بوده از يكسال بدين سو با صفحه ارمغان اطفال همكاري فعال دارد و ترانه هاي معلم معلم، برس بكو دندان، بشوييم دستك هاره، آاب پ ت ث ، ريزه ها ، بچه صحتمند وغيره را به صفحه ارمغان اطفال جمع آوري و انتخاب نموده است.
ناهيد سياووش در آموزش تايپ حروف كمپيوتر از میان چار ردیف، در رديف اصلي ميباشد ودر نظر دارد در سال آينده با فراگيري تايپ، در امور حروف نگاري ارمغان ملي با اناهيتا سياووش خواهرش همكاري كند.
موفقيت هاي اين طفل زحمتكش را از خداوند خواهانيم
هيئت تحرير ارمغان ملي
ناهيد سياووش اول نمره صنف دوم بوده از يكسال بدين سو با صفحه ارمغان اطفال همكاري فعال دارد و ترانه هاي معلم معلم، برس بكو دندان، بشوييم دستك هاره، آاب پ ت ث ، ريزه ها ، بچه صحتمند وغيره را به صفحه ارمغان اطفال جمع آوري و انتخاب نموده است.
ناهيد سياووش در آموزش تايپ حروف كمپيوتر از میان چار ردیف، در رديف اصلي ميباشد ودر نظر دارد در سال آينده با فراگيري تايپ، در امور حروف نگاري ارمغان ملي با اناهيتا سياووش خواهرش همكاري كند.
موفقيت هاي اين طفل زحمتكش را از خداوند خواهانيم
هيئت تحرير ارمغان ملي
شکاری و گرگ
شماره 140/ پنجشنبه 14 سنبله 1392/ 5 سپتمبر 2013
گرگ:
شكاري جان شكاري
تفنگ خالي داري
بگي بگي نشاني
مره زده نتاني
***
شكارچي:
گرگك گرگك برارم
توره غرض ندارم
برو تو پشت كارت
نمي كنم شكارت
***
گرگ:
بروبمان شكاره
بي جان نكو جانداره
اگه شدم سرت قار
ميشي از دستم اوگار
***
شكارچي:
حالي ببين روزته
مي پرانم پوزته
تك تك تك
تك تك تك
***
گرگ:
در حال فرار
عوعو عو
عوعوعو
گرگ:
شكاري جان شكاري
تفنگ خالي داري
بگي بگي نشاني
مره زده نتاني
***
شكارچي:
گرگك گرگك برارم
توره غرض ندارم
برو تو پشت كارت
نمي كنم شكارت
***
گرگ:
بروبمان شكاره
بي جان نكو جانداره
اگه شدم سرت قار
ميشي از دستم اوگار
***
شكارچي:
حالي ببين روزته
مي پرانم پوزته
تك تك تك
تك تك تك
***
گرگ:
در حال فرار
عوعو عو
عوعوعو
۱۳۹۲ شهریور ۷, پنجشنبه
چند توصیه به پدران و مادران
شماره 139/ پنجشنبه 7 سنبله 1392/ 29 اگست 2013
مقدمه
نوجوانی یکی از مراحل حساس زندگی است. والدین با گفتارها و رفتارهای سنجیده میتوانند به نوجوان در گذر از این مرحله به جوانی کمک کنند. گاهی برخی از والدین ناآگاهانه با رفتارها و صحبتهای نسنجیده باعث مشکلات زیادی برای نوجوان میشوند که در سراسر زندگی او تاثیرات منفی خود را نشان میدهد. چرا فرزند ۱۲-۱۰ ساله شما که عادت به صحبت کردن داشت، طی سالهای اخیر کم حرف شده است؟ این سؤال ذهن بسیاری از والدین را به خود اختصاص میدهد.
نیاز به تنهایی
بنا بر دلایل بسیاری ، فرزندان در اوایل نوجوانی ساکت میشوند. با ورود نوجوان به بزرگسالی نیاز او به تنهایی افزایش مییابد. نوجوان از تغییرات جسمی و عاطفی احساس شرم و ناامنی میکند. افکار و احساسات متغیر دارد و گاهی در خود فرو میرود. از طرفی نوجوان احساس میکند که از مهارت کافی برای صحبت کردن برخوردار نیست. او احساس میکند که بزرگسالان مهارت کافی در برقراری ارتباط و گفتوگو دارند.
آنان به موقع و به جا صحبت میکنند. در حالی که نوجوان احساس میکند چنین مهارتی ندارد، پس کمتر صحبت میکند. او اعتماد به نفس کافی برای صحبت کردن و ابراز عقیده ندارد. ارتباط مؤثر عامل مهم روابط خوب خانوادگی است. نوجوانی که به راحتی با والدین صحبت نمیکند، نمیتواند نیازهایش را مطرح کند. فقط با ارتباط خوب و مؤثر میتوانید به نوجوان توجه کنید و حامی او باشید. در غیر این صورت نوجوان با شما صمیمی نمیشود و حرفهای دلش را نمیگوید.
چرا ما به ارتباط نیاز داریم؟
همه ما حتی اگر کلامی بر زبان نیاوریم، همیشه ارتباط برقرار میکنیم. با علایم غیرکلامی از طریق نحوه ایستادن، راه رفتن و طرز نگاه کردن میتوان ارتباط برقرار کرد. والدین حتی اگر صحبت نکنند، همیشه با فرزندان ارتباط برقرار میکنند. والدین باید همیشه با فرزندان صحبت کنند. اگر آنان از آن طفره میروند، میتوانید با روشهای مختلف او را تشویق کنید.
چگونه میتوان نوجوان را به صحبت کردن تشویق کرد؟
■به حرفهای نوجوان گوش کنید. بسیاری از نوجوانان شاکی هستند که والدین به حرف آنان گوش نمیکنند. ارتباط مانند خیابان دوطرفه است. اگر میخواهید نوجوان به حرف شما گوش کند، با دقت شنوای حرفهایش باشید.
■برای نظر نوجوان احترام قائل شوید. در برخی موضوعات نظر فرزندان را بپرسید. گاهی نظر آنان با ارزش است. این امر به نوجوان کمک میکند که در مورد مسائل مختلف فکر کند و از طرفی اعتماد به نفس او افزایش مییابد.
■با رفتار و گفتار مثبت سرمشق و الگوی فرزندان باشید. اگر با همسر و فرزندان رفتار خوبی داشته باشید، نوجوان میکوشد رفتار شما را سرمشق خود قرار دهد.
■انعطاف پذیر باشید. به موضوعات مورد علاقه نوجوان توجه کنید. علایق و خواستههای نوجوان با ما فرق دارد. همانطوری که ما نوجوان بودیم، خواستههای ما با والدین متفاوت بود. خود را جای او بگذارید و مسائل را از دید او ببینید.
چه رفتارهای منفی را باید کنار گذاشت؟
■توهین نکنید. نوجوانان مانند همه دوست ندارند تحقیر شوند. هر چه بیشتر به نوجوان توهین کنید، بیشتر از شما فاصله میگیرد و رفتارش بدتر میشود. تحقیقات نشان میدهد نوجوانانی که مورد تحقیر و توهین والدین هستند، در زندگی فردی و اجتماعی در مقایسه با دیگران موفقیت کمتری دارند.
■نظرات خود را به فرزندان تحمیل نکنید. هرگز فرزندتان به زور و اجبار نظرتان را نمیپذیرد. تحمیل نظر باعث جبههگیری فرزندان میشود.
■پیش داوری نکنید. ابتدا با دقت به حرفهای فرزند گوش کنید، سپس نتیجهگیری و داوری کنید. اگر جوان والدینش را روشنفکر نداند، حرف آنان را گوش نمیکند.
چه رفتارهای مثبتی را باید انجام داد؟
■زمانی که فرزندتان آمادگی دارد با او صحبت کنید. بزرگترین اشتباه را زمانی مرتکب میشوید که فرزندتان خود را برای رفتن به میهمانی دوستش آماده میکند و به او میگویید میخواهم با تو صحبت کنم. هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد. اگر زمانی که فرزندتان حوصله و وقت کافی دارد با او صحبت کنید، بهتر نتیجه میگیرید.
■وقتی را فقط برای نوجوان اختصاص دهید. گاهی تنها ، بدون حضور سایر اعضای خانواده با نوجوان به پارک ، سینما ، قهوه خانه سنتی ، رستوران یا نمایشگاه نقاشی بروید.
■در مورد رویدادهای روزانه و مسائل مختلف زندگی تان با نوجوان صحبت کنید. تا زمانی که احساس میکنید که نوجوان مشتاق شنیدن صحبتهای شماست، موضوعات مختلف و رویدادهای زندگیتان را برای او مطرح کنید. فرزندان در نوجوانی کمتر از کودکی به والدین توجه دارند.
■سؤالات باز بپرسید از پرسیدن سؤالاتی که جواب آن بله یا خیر است، خودداری کنید. به جای آن که بپرسید: امروز خوب بود؟ بپرسید: کلاس موسیقی چه طور بود؟
■نظر نوجوان را بیارزش و مسخره ندانید. شاید نوجوان حرفی بزند که به نظر ما احمقانه و کودکانه است. اگر این امر را مستقیما به او بگوییم، ناراحت میشود و کمتر صحبت میکند. در برخی موارد که نظر او را قبول ندارید، آن را مطرح نکنید، زیرا نوجوان در این مقطع به تایید نیاز دارد.
■در گفتوگو با نوجوان به او احترام بگذارید. همانطوری که به دوستان و آشنایان بزرگسال احترام میگذارید، با نوجوان رفتار کنید. این امر به نوجوان کمک میکند احساس ارزش نماید.
■غر نزنید. اگر به نوجوان بگویید:همیشه اتاقت نامرتب است، از دستت خسته شدم.، چه قدر شلختهای، کی درست میشوی؟ او جبهه میگیرد و رفتارش را تغییر نمیدهد.
■با فرزندتان به توافق برسید. وقتی با فرزندتان اختلاف نظر دارید و نظرتان را به او تحمیل میکنید، او ناراحت و عصبی میشود. بهتر است با صحبت کردن به دنبال راه حل بهتری باشید. این امر مصالحه خوانده میشود. برای مثال اگر به فرزندتان بگویید باید امشب اتاقت را تمیز کنی، هیچ عذری را هم نمیپذیرم. او جبهه میگیرد و میگوید: به هیچ وجه نمیتوانم، میخواهم به خانه دوستم بروم. بهتر است بگویید: من از وضعیت اتاقت خیلی ناراحتم، عزیزم، کی آن را تمیز میکنی؟
■شنونده فعال باشید. گوش کردن به صحبتهای نوجوان پیش از صحبت کردن اهمیت دارد. زیرا نوجوان احساس میکند او را درک میکنید. بکوشید حداقل روزی ۲۰ دقیقه شنونده صحبتهای او باشید. با روی باز روبه روی او بنشینید، در چشمهایش نگاه کنید و صحبتهایش را تکرار کنید. برای مثال، فرزندتان میگوید: من، امروز تکالیف زیادی دارم.
در جواب بگویید: پس امروز بسیار سرت بیر و بار است؟ او میگوید: امروز معلمم جلوی همه دانشآموزان با من دعوا کرد. در جواب بگویید: پس امروز از این که معلمت باهات دعوا کرد، ناراحت شدی؟ گوش کردن فعالانه چیزی فراتر از کلمات است. شما غم ، شادی ، رنجش یا ناراحتی فرزندتان را باید از پس کلمات و تعابیر او با تمام وجود حس کنید تا بتوانید خود را در موقعیت او قرار دهید.
■همیشه فرزندتان را نصیحت نکنید. گرچه نصایح شما به نفع نوجوانان است، ولی آنان در این مقطع کمتر مایل به شنیدن آن هستند. توجه به نوجوان از اهمیت خاصی برخوردار است. ساکت باشید، به او فرصت دهید صحبت کند. با عجله حرفش را قطع نکنید و نظرتان را نگویید.
■از موقعیتهای غیررسمی برای برقراری ارتباط استفاده کنید. با فرزندان شوخی کنید و به آنان امکان دهید در حد اعتدال با شما شوخی کنند و راحت باشند.
■خونسردی خود را حفظ کنید. اگر تحمل شنیدن حرفهای نوجوان را ندارید، عصبانی نشوید. برای مثال اگر میگوید: دوستهایم سیگار میکشند. سریع عصبانی نشوید و نگویید: دیگر حق نداری با آنان دوست شوی. عصبانیت شما باعث میشود نوجوان بقیه حرفهایش را نزند و صحبت خاتمه یابد.
اگر باید با نوجوان در مورد موضوعات مهم نظیر سیگار کشیدن و... صحبت کنید، زمانی را انتخاب کنید که هر دو آرامش و آمادگی صحبت دارید. جملات تان را با من شروع کنید. برای مثال: من خیلی دوستت دارم و نگران میشوم وقتی میبینم با کسانی که سیگار میکشند، دوست میشوی. یا من نگران افت تحصیلی تو هستم، اخیرا خوب درس نمیخوانی؟ نگرانی خود را با آرامش و خونسردی بیان کنید.
منبع : رشد
چگونه با نوجوانان صحبت کنیم؟
مقدمه
نوجوانی یکی از مراحل حساس زندگی است. والدین با گفتارها و رفتارهای سنجیده میتوانند به نوجوان در گذر از این مرحله به جوانی کمک کنند. گاهی برخی از والدین ناآگاهانه با رفتارها و صحبتهای نسنجیده باعث مشکلات زیادی برای نوجوان میشوند که در سراسر زندگی او تاثیرات منفی خود را نشان میدهد. چرا فرزند ۱۲-۱۰ ساله شما که عادت به صحبت کردن داشت، طی سالهای اخیر کم حرف شده است؟ این سؤال ذهن بسیاری از والدین را به خود اختصاص میدهد.
نیاز به تنهایی
بنا بر دلایل بسیاری ، فرزندان در اوایل نوجوانی ساکت میشوند. با ورود نوجوان به بزرگسالی نیاز او به تنهایی افزایش مییابد. نوجوان از تغییرات جسمی و عاطفی احساس شرم و ناامنی میکند. افکار و احساسات متغیر دارد و گاهی در خود فرو میرود. از طرفی نوجوان احساس میکند که از مهارت کافی برای صحبت کردن برخوردار نیست. او احساس میکند که بزرگسالان مهارت کافی در برقراری ارتباط و گفتوگو دارند.
آنان به موقع و به جا صحبت میکنند. در حالی که نوجوان احساس میکند چنین مهارتی ندارد، پس کمتر صحبت میکند. او اعتماد به نفس کافی برای صحبت کردن و ابراز عقیده ندارد. ارتباط مؤثر عامل مهم روابط خوب خانوادگی است. نوجوانی که به راحتی با والدین صحبت نمیکند، نمیتواند نیازهایش را مطرح کند. فقط با ارتباط خوب و مؤثر میتوانید به نوجوان توجه کنید و حامی او باشید. در غیر این صورت نوجوان با شما صمیمی نمیشود و حرفهای دلش را نمیگوید.
چرا ما به ارتباط نیاز داریم؟
همه ما حتی اگر کلامی بر زبان نیاوریم، همیشه ارتباط برقرار میکنیم. با علایم غیرکلامی از طریق نحوه ایستادن، راه رفتن و طرز نگاه کردن میتوان ارتباط برقرار کرد. والدین حتی اگر صحبت نکنند، همیشه با فرزندان ارتباط برقرار میکنند. والدین باید همیشه با فرزندان صحبت کنند. اگر آنان از آن طفره میروند، میتوانید با روشهای مختلف او را تشویق کنید.
چگونه میتوان نوجوان را به صحبت کردن تشویق کرد؟
■به حرفهای نوجوان گوش کنید. بسیاری از نوجوانان شاکی هستند که والدین به حرف آنان گوش نمیکنند. ارتباط مانند خیابان دوطرفه است. اگر میخواهید نوجوان به حرف شما گوش کند، با دقت شنوای حرفهایش باشید.
■برای نظر نوجوان احترام قائل شوید. در برخی موضوعات نظر فرزندان را بپرسید. گاهی نظر آنان با ارزش است. این امر به نوجوان کمک میکند که در مورد مسائل مختلف فکر کند و از طرفی اعتماد به نفس او افزایش مییابد.
■با رفتار و گفتار مثبت سرمشق و الگوی فرزندان باشید. اگر با همسر و فرزندان رفتار خوبی داشته باشید، نوجوان میکوشد رفتار شما را سرمشق خود قرار دهد.
■انعطاف پذیر باشید. به موضوعات مورد علاقه نوجوان توجه کنید. علایق و خواستههای نوجوان با ما فرق دارد. همانطوری که ما نوجوان بودیم، خواستههای ما با والدین متفاوت بود. خود را جای او بگذارید و مسائل را از دید او ببینید.
چه رفتارهای منفی را باید کنار گذاشت؟
■توهین نکنید. نوجوانان مانند همه دوست ندارند تحقیر شوند. هر چه بیشتر به نوجوان توهین کنید، بیشتر از شما فاصله میگیرد و رفتارش بدتر میشود. تحقیقات نشان میدهد نوجوانانی که مورد تحقیر و توهین والدین هستند، در زندگی فردی و اجتماعی در مقایسه با دیگران موفقیت کمتری دارند.
■نظرات خود را به فرزندان تحمیل نکنید. هرگز فرزندتان به زور و اجبار نظرتان را نمیپذیرد. تحمیل نظر باعث جبههگیری فرزندان میشود.
■پیش داوری نکنید. ابتدا با دقت به حرفهای فرزند گوش کنید، سپس نتیجهگیری و داوری کنید. اگر جوان والدینش را روشنفکر نداند، حرف آنان را گوش نمیکند.
چه رفتارهای مثبتی را باید انجام داد؟
■زمانی که فرزندتان آمادگی دارد با او صحبت کنید. بزرگترین اشتباه را زمانی مرتکب میشوید که فرزندتان خود را برای رفتن به میهمانی دوستش آماده میکند و به او میگویید میخواهم با تو صحبت کنم. هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد. اگر زمانی که فرزندتان حوصله و وقت کافی دارد با او صحبت کنید، بهتر نتیجه میگیرید.
■وقتی را فقط برای نوجوان اختصاص دهید. گاهی تنها ، بدون حضور سایر اعضای خانواده با نوجوان به پارک ، سینما ، قهوه خانه سنتی ، رستوران یا نمایشگاه نقاشی بروید.
■در مورد رویدادهای روزانه و مسائل مختلف زندگی تان با نوجوان صحبت کنید. تا زمانی که احساس میکنید که نوجوان مشتاق شنیدن صحبتهای شماست، موضوعات مختلف و رویدادهای زندگیتان را برای او مطرح کنید. فرزندان در نوجوانی کمتر از کودکی به والدین توجه دارند.
■سؤالات باز بپرسید از پرسیدن سؤالاتی که جواب آن بله یا خیر است، خودداری کنید. به جای آن که بپرسید: امروز خوب بود؟ بپرسید: کلاس موسیقی چه طور بود؟
■نظر نوجوان را بیارزش و مسخره ندانید. شاید نوجوان حرفی بزند که به نظر ما احمقانه و کودکانه است. اگر این امر را مستقیما به او بگوییم، ناراحت میشود و کمتر صحبت میکند. در برخی موارد که نظر او را قبول ندارید، آن را مطرح نکنید، زیرا نوجوان در این مقطع به تایید نیاز دارد.
■در گفتوگو با نوجوان به او احترام بگذارید. همانطوری که به دوستان و آشنایان بزرگسال احترام میگذارید، با نوجوان رفتار کنید. این امر به نوجوان کمک میکند احساس ارزش نماید.
■غر نزنید. اگر به نوجوان بگویید:همیشه اتاقت نامرتب است، از دستت خسته شدم.، چه قدر شلختهای، کی درست میشوی؟ او جبهه میگیرد و رفتارش را تغییر نمیدهد.
■با فرزندتان به توافق برسید. وقتی با فرزندتان اختلاف نظر دارید و نظرتان را به او تحمیل میکنید، او ناراحت و عصبی میشود. بهتر است با صحبت کردن به دنبال راه حل بهتری باشید. این امر مصالحه خوانده میشود. برای مثال اگر به فرزندتان بگویید باید امشب اتاقت را تمیز کنی، هیچ عذری را هم نمیپذیرم. او جبهه میگیرد و میگوید: به هیچ وجه نمیتوانم، میخواهم به خانه دوستم بروم. بهتر است بگویید: من از وضعیت اتاقت خیلی ناراحتم، عزیزم، کی آن را تمیز میکنی؟
■شنونده فعال باشید. گوش کردن به صحبتهای نوجوان پیش از صحبت کردن اهمیت دارد. زیرا نوجوان احساس میکند او را درک میکنید. بکوشید حداقل روزی ۲۰ دقیقه شنونده صحبتهای او باشید. با روی باز روبه روی او بنشینید، در چشمهایش نگاه کنید و صحبتهایش را تکرار کنید. برای مثال، فرزندتان میگوید: من، امروز تکالیف زیادی دارم.
در جواب بگویید: پس امروز بسیار سرت بیر و بار است؟ او میگوید: امروز معلمم جلوی همه دانشآموزان با من دعوا کرد. در جواب بگویید: پس امروز از این که معلمت باهات دعوا کرد، ناراحت شدی؟ گوش کردن فعالانه چیزی فراتر از کلمات است. شما غم ، شادی ، رنجش یا ناراحتی فرزندتان را باید از پس کلمات و تعابیر او با تمام وجود حس کنید تا بتوانید خود را در موقعیت او قرار دهید.
■همیشه فرزندتان را نصیحت نکنید. گرچه نصایح شما به نفع نوجوانان است، ولی آنان در این مقطع کمتر مایل به شنیدن آن هستند. توجه به نوجوان از اهمیت خاصی برخوردار است. ساکت باشید، به او فرصت دهید صحبت کند. با عجله حرفش را قطع نکنید و نظرتان را نگویید.
■از موقعیتهای غیررسمی برای برقراری ارتباط استفاده کنید. با فرزندان شوخی کنید و به آنان امکان دهید در حد اعتدال با شما شوخی کنند و راحت باشند.
■خونسردی خود را حفظ کنید. اگر تحمل شنیدن حرفهای نوجوان را ندارید، عصبانی نشوید. برای مثال اگر میگوید: دوستهایم سیگار میکشند. سریع عصبانی نشوید و نگویید: دیگر حق نداری با آنان دوست شوی. عصبانیت شما باعث میشود نوجوان بقیه حرفهایش را نزند و صحبت خاتمه یابد.
اگر باید با نوجوان در مورد موضوعات مهم نظیر سیگار کشیدن و... صحبت کنید، زمانی را انتخاب کنید که هر دو آرامش و آمادگی صحبت دارید. جملات تان را با من شروع کنید. برای مثال: من خیلی دوستت دارم و نگران میشوم وقتی میبینم با کسانی که سیگار میکشند، دوست میشوی. یا من نگران افت تحصیلی تو هستم، اخیرا خوب درس نمیخوانی؟ نگرانی خود را با آرامش و خونسردی بیان کنید.
منبع : رشد
۱۳۹۲ مرداد ۳۱, پنجشنبه
خواهران و برادران عزیز! آیا معنی نام های این کشور ها را میدانستید؟
شماره 138/پنجشنبه 31 اسد 1392/ 22 اگست 2013
نام کشورها بر گرفته از معانیی هستند که در دوره هایی معرف آن کشور از روی معنی بودند اما امروزه فقط به عنوان یک نام مطرح اند که اغلب تصور می شود معنی ندارند.
به گزارش جهان سایت ملایریها معانی نام ۱۱۰ کشور را نوشته است:
آرژانتین: سرزمین نقره (اسپانیایی)؛
آفریقای جنوبی: سرزمین بدون سرما (آفتابی) جنوبی (لاتین، یونانی)؛
آفریقای مرکزی: سرزمین بدون سرما (آفتابی) مرکزی (لاتین،یونانی)؛
آلبانی: سرزمین کوهنشینان؛
آلمان: سرزمین همه مردان یا قوم ژرمن (فرانسوی-ژرمنی)؛
آنگولا: از واژه نگولا که لقب فرمانروایان محلی بود؛
اتریش: شاهنشاهی شرق (ژرمنی)؛
اتیوپی: سرزمین چهره سوختگان (یونانی)؛
اسپانیا: سرزمین خرگوش کوهی (فنیقی)؛
استرالیا: سرزمین جنوبی (از لاتین)؛
استونی: راه شرقی (ژرمنی)؛
اسکاتلند: سرزمین اسکاتها{در لاتین قوم گائل را گویند}(لاتین)؛
اکوادور: خط استوا (اسپانیایی)؛
الجزایر: جزیرهها(عربی)؛
السالوادور: رهایی بخش مقدس (اسپانیایی)؛
امارات متحده عربی: شاهزاده نشینهای یکپارچه عربی (عربی)؛
اندونزی: مجمع الجزایر هند(فرانسوی)؛
انگلیس: سرزمین پیر استعمار (ژرمنی)؛
اوروگوئه: شرقی؛
اوکراین: منطقه مرزی (اسلاوی)؛
ایالات متحده امریکا: از نام آمریگو وسپوچی دریانورد ایتالیایی؛
ایرلند: سرزمین قوم ایر(انگلیسی)؛
ایسلند: سرزمین یخ (ایسلندی)؛
باهاما: دریای کم عمق یا ریشدارها(اسپانیایی)؛
بحرین: دو دریا (عربی)؛
برازیل: چوب قرمز؛
بریتانیا: سرزمین نقاشی شدگان (لاتین)؛
بلژیک: سرزمین قوم بلژ (از اقوام سلتی)، واژه بلژ احتمالاً معنی زهدان و کیسه میداده؛
بلیز: یا از نام دزدی دریایی به نام والاس یا از واژهای بومی به معنای آب گل آلود؛
بنگلادش: ملت بنگال (بنگلادشی)؛
بوتان: تبتی تبار؛
بوتسوانا: سرزمین قوم تسوانا؛
بورکینافاسو: سرزمین مردم درستکار (از زبانهای موره –دیولا)؛
بولیوی: از نام سیمون بولیوار مبارز رهایی بخش آمریکای لاتین؛
پاراگوئه: این سوی رودخانه؛
پاناما: جای پر از ماهی (زبان کوئِوا)؛
پرتگال: بندر قوم گال (از اقوام سلتی) (لاتین)؛
پورتوریکو: بندر ثروتمند (اسپانیایی)؛
تانزانیا: این نام از همامیزی تانگانیگا(سرزمین دریاچه تانگا) + زنگبار است؛
تایلند: سرزمین قوم تای؛
ترکیه: سرزمین قویها (ترکی با پسوند عربی)؛
جامائیکا: سرزمین بهاران.
جیبوتی: شاید به پادری بافته از الیاف نخل میگفتند(زبان آفار)؛
چاد: دریاچه ( زبان بورنو)؛
چین: سرزمین مرکزی (چینی)؛
دانمارک: مرز قوم "دان”؛
دومینیکن: کشور دومینیک مقدس (اسپانیایی)؛
روسیه: کشور روشن ها، سپیدان (شاید از ریشه سکایی”راؤش”)؛
روسیه سفید (بلاروس): درخشنده (روس) سفید (روسی)؛
رومانی: سرزمین رومیها؛
زلاند نو: زلاند جدید (زلاند نام یکی از ایالات هلند به معنای دریاست)؛
جاپان: سرزمین خورشید تابان (جاپانی)؛
ساحل عاج: ساحل عاج؛
سریلانکا: جزیره باشکوه (سنسکریت)؛
جزایر سلیمان: از نام حضرت سلیمان؛
سویدن: سرزمین قوم "سوی”؛
سوازیلند: سرزمین قوم سوازی؛
سوئیس: سرزمین مرداب؛
سودان: سیاهان (عربی)؛
سوریه: سرزمین آشور (سامی)؛
سیرالئون: کوه شیر؛
شیلی: پایان خشکی- برف (از زبان بومی آنجا)؛
صحرا: بیابان (عربی)؛
صربستان: سرزمین قوم صرب (یوگسلاوی: سرزمین اسلاو های جنوب)؛
عربستان سعودی: سرزمین بیابانگردان در تملک خاندان خوشبخت. واژه عرب به معنی گذرنده و بیابانگرد است، سعود یعنی خوشبخت؛
فرانسه: سرزمین قوم فرانک (از اقوام سلتی)؛
فلسطین: یکی از اسامی قدیم رود اردن.
فنلاند: سرزمین قوم "فن”؛
فیلیپین: از نام پادشاهی اسپانیایی به نام فیلیپ؛
قرقیزستان: سرزمین چهل قبیله (قرقیزی)؛
قزاقستان: سرزمین کوچگران (قزاقی)؛
کاستاریکا: ساحل غنی (اسپانیایی)؛
کانادا: دهکده (زبان سرخپوستی”ایروکوئی”)؛
کلمبیا: سرزمین کلمب (کریستف کلمب) (اسپانیایی)؛
کنیا: کوه سپیدی (زبان کیکویو)؛
کویت: دژ کوچک (هندی-عربی)؛
گرجستان: سرزمین کشاورزان (یونانی)؛
لبنان: سفید (عبری)؛
لهستان: سرزمین قوم "له”؛
لیبریا: سرزمین آزادی.
مجارستان: سرزمین قوم مجار (مجاری)؛
مراکش: مغرب؛
مصر: شهر – آبادی؛
مقدونیه: سرزمین کوه نشینها، بلندنشینها (یونانی)؛
مکسیکو: اسپانیای جدید (اسپانیایی)؛
موریتانی: سرزمین قوم مور (لاتین)؛
میکرونزی: مجمع الجزایر کوچک (فرانسوی)؛
ناروی: راه شمال؛
نیجر: سیاه (لاتین)؛
نیجریه: سرزمین سیاه (لاتین)؛
نیکاراگوئه: دریای نیکارائو (نام مردم آن منطقه) – آگوئه (اسپانیایی)؛
واتیکان: گرفته شده از نام تپهای به نام واتیکان (اتروسکی)؛
ونزوئلا: ونیز کوچک؛
ویتنام: اقوام "ویت” جنوبی (ویتنامی)؛
ویلز: بیگانگان (ژرمنی)؛
هلند: سرزمین چوب (آلمانی)؛
هند: پر آب (فارسی باستان)؛
هندوراس: ژرفناها (اسپانیایی)؛
یمن: خوشبخت؛
یونان: سرزمین قوم "یون”
انترنت
نام کشورها بر گرفته از معانیی هستند که در دوره هایی معرف آن کشور از روی معنی بودند اما امروزه فقط به عنوان یک نام مطرح اند که اغلب تصور می شود معنی ندارند.
به گزارش جهان سایت ملایریها معانی نام ۱۱۰ کشور را نوشته است:
آرژانتین: سرزمین نقره (اسپانیایی)؛
آفریقای جنوبی: سرزمین بدون سرما (آفتابی) جنوبی (لاتین، یونانی)؛
آفریقای مرکزی: سرزمین بدون سرما (آفتابی) مرکزی (لاتین،یونانی)؛
آلبانی: سرزمین کوهنشینان؛
آلمان: سرزمین همه مردان یا قوم ژرمن (فرانسوی-ژرمنی)؛
آنگولا: از واژه نگولا که لقب فرمانروایان محلی بود؛
اتریش: شاهنشاهی شرق (ژرمنی)؛
اتیوپی: سرزمین چهره سوختگان (یونانی)؛
اسپانیا: سرزمین خرگوش کوهی (فنیقی)؛
استرالیا: سرزمین جنوبی (از لاتین)؛
استونی: راه شرقی (ژرمنی)؛
اسکاتلند: سرزمین اسکاتها{در لاتین قوم گائل را گویند}(لاتین)؛
اکوادور: خط استوا (اسپانیایی)؛
الجزایر: جزیرهها(عربی)؛
السالوادور: رهایی بخش مقدس (اسپانیایی)؛
امارات متحده عربی: شاهزاده نشینهای یکپارچه عربی (عربی)؛
اندونزی: مجمع الجزایر هند(فرانسوی)؛
انگلیس: سرزمین پیر استعمار (ژرمنی)؛
اوروگوئه: شرقی؛
اوکراین: منطقه مرزی (اسلاوی)؛
ایالات متحده امریکا: از نام آمریگو وسپوچی دریانورد ایتالیایی؛
ایرلند: سرزمین قوم ایر(انگلیسی)؛
ایسلند: سرزمین یخ (ایسلندی)؛
باهاما: دریای کم عمق یا ریشدارها(اسپانیایی)؛
بحرین: دو دریا (عربی)؛
برازیل: چوب قرمز؛
بریتانیا: سرزمین نقاشی شدگان (لاتین)؛
بلژیک: سرزمین قوم بلژ (از اقوام سلتی)، واژه بلژ احتمالاً معنی زهدان و کیسه میداده؛
بلیز: یا از نام دزدی دریایی به نام والاس یا از واژهای بومی به معنای آب گل آلود؛
بنگلادش: ملت بنگال (بنگلادشی)؛
بوتان: تبتی تبار؛
بوتسوانا: سرزمین قوم تسوانا؛
بورکینافاسو: سرزمین مردم درستکار (از زبانهای موره –دیولا)؛
بولیوی: از نام سیمون بولیوار مبارز رهایی بخش آمریکای لاتین؛
پاراگوئه: این سوی رودخانه؛
پاناما: جای پر از ماهی (زبان کوئِوا)؛
پرتگال: بندر قوم گال (از اقوام سلتی) (لاتین)؛
پورتوریکو: بندر ثروتمند (اسپانیایی)؛
تانزانیا: این نام از همامیزی تانگانیگا(سرزمین دریاچه تانگا) + زنگبار است؛
تایلند: سرزمین قوم تای؛
ترکیه: سرزمین قویها (ترکی با پسوند عربی)؛
جامائیکا: سرزمین بهاران.
جیبوتی: شاید به پادری بافته از الیاف نخل میگفتند(زبان آفار)؛
چاد: دریاچه ( زبان بورنو)؛
چین: سرزمین مرکزی (چینی)؛
دانمارک: مرز قوم "دان”؛
دومینیکن: کشور دومینیک مقدس (اسپانیایی)؛
روسیه: کشور روشن ها، سپیدان (شاید از ریشه سکایی”راؤش”)؛
روسیه سفید (بلاروس): درخشنده (روس) سفید (روسی)؛
رومانی: سرزمین رومیها؛
زلاند نو: زلاند جدید (زلاند نام یکی از ایالات هلند به معنای دریاست)؛
جاپان: سرزمین خورشید تابان (جاپانی)؛
ساحل عاج: ساحل عاج؛
سریلانکا: جزیره باشکوه (سنسکریت)؛
جزایر سلیمان: از نام حضرت سلیمان؛
سویدن: سرزمین قوم "سوی”؛
سوازیلند: سرزمین قوم سوازی؛
سوئیس: سرزمین مرداب؛
سودان: سیاهان (عربی)؛
سوریه: سرزمین آشور (سامی)؛
سیرالئون: کوه شیر؛
شیلی: پایان خشکی- برف (از زبان بومی آنجا)؛
صحرا: بیابان (عربی)؛
صربستان: سرزمین قوم صرب (یوگسلاوی: سرزمین اسلاو های جنوب)؛
عربستان سعودی: سرزمین بیابانگردان در تملک خاندان خوشبخت. واژه عرب به معنی گذرنده و بیابانگرد است، سعود یعنی خوشبخت؛
فرانسه: سرزمین قوم فرانک (از اقوام سلتی)؛
فلسطین: یکی از اسامی قدیم رود اردن.
فنلاند: سرزمین قوم "فن”؛
فیلیپین: از نام پادشاهی اسپانیایی به نام فیلیپ؛
قرقیزستان: سرزمین چهل قبیله (قرقیزی)؛
قزاقستان: سرزمین کوچگران (قزاقی)؛
کاستاریکا: ساحل غنی (اسپانیایی)؛
کانادا: دهکده (زبان سرخپوستی”ایروکوئی”)؛
کلمبیا: سرزمین کلمب (کریستف کلمب) (اسپانیایی)؛
کنیا: کوه سپیدی (زبان کیکویو)؛
کویت: دژ کوچک (هندی-عربی)؛
گرجستان: سرزمین کشاورزان (یونانی)؛
لبنان: سفید (عبری)؛
لهستان: سرزمین قوم "له”؛
لیبریا: سرزمین آزادی.
مجارستان: سرزمین قوم مجار (مجاری)؛
مراکش: مغرب؛
مصر: شهر – آبادی؛
مقدونیه: سرزمین کوه نشینها، بلندنشینها (یونانی)؛
مکسیکو: اسپانیای جدید (اسپانیایی)؛
موریتانی: سرزمین قوم مور (لاتین)؛
میکرونزی: مجمع الجزایر کوچک (فرانسوی)؛
ناروی: راه شمال؛
نیجر: سیاه (لاتین)؛
نیجریه: سرزمین سیاه (لاتین)؛
نیکاراگوئه: دریای نیکارائو (نام مردم آن منطقه) – آگوئه (اسپانیایی)؛
واتیکان: گرفته شده از نام تپهای به نام واتیکان (اتروسکی)؛
ونزوئلا: ونیز کوچک؛
ویتنام: اقوام "ویت” جنوبی (ویتنامی)؛
ویلز: بیگانگان (ژرمنی)؛
هلند: سرزمین چوب (آلمانی)؛
هند: پر آب (فارسی باستان)؛
هندوراس: ژرفناها (اسپانیایی)؛
یمن: خوشبخت؛
یونان: سرزمین قوم "یون”
انترنت
۱۳۹۲ مرداد ۲۴, پنجشنبه
باغچه ما
شماره 137/پنجشنبه 24 اسد 1392/ 15 اگست 2013
باغچه ما گل داده
ياسمن و سوسن و سنبل داده
***
مهمان باغچه ما شدند
شوپركا و زنبورا
***
چراغای باغچه ما
زالزالكها- انگورا
***
ازهمه رنگین گل ها مان
خيلي قشنگ اند گلا مان
سعيد عسكري
باغچه ما گل داده
ياسمن و سوسن و سنبل داده
***
مهمان باغچه ما شدند
شوپركا و زنبورا
***
چراغای باغچه ما
زالزالكها- انگورا
***
ازهمه رنگین گل ها مان
خيلي قشنگ اند گلا مان
سعيد عسكري
۱۳۹۲ مرداد ۱۵, سهشنبه
فکاهیات
شماره 136/ سه شنبه 15 اسد 1392/ 6 اگست 2013
شنا
جهانگرد انگليسي در حال غرق شدن در آب بود و به زبان خودش فرياد مي كشيد و كمك مي خواست:
- هلپ مي ، هلپ مي، پليز هلپ مي!
مردي از آنجا رد مي شد گفت:
- بهتر نبود به جاي انگليسي شنا ياد مي گرفتي؟
***
مسواك
پسر:«مادر جان بيا دندانهاي مرا مسواك بزن!»
مادر:«من دندانهاي تورا مسواك بزنم؟»
پسر:«بله، آخر خودتان گفتيد كه آدم نبايد به مسواك ديگران دست بزند.من هم مسواكم را گم كرده ام.»
***
يك مشت
يا پنج مشت؟
قاضي رو به متهم كرد و پرسيد اين درست است كه شما فقط يك مشت به صورت اين مرد ضعيف زدند؟
متهم : بله
قاضي: پس چرا روي صورت او اثر پنج مشت ديده مي شود؟
متهم : ديدم او لاغر و ضعيف است، يك مشت را در پنج قسمت به او زدم!
شنا
جهانگرد انگليسي در حال غرق شدن در آب بود و به زبان خودش فرياد مي كشيد و كمك مي خواست:
- هلپ مي ، هلپ مي، پليز هلپ مي!
مردي از آنجا رد مي شد گفت:
- بهتر نبود به جاي انگليسي شنا ياد مي گرفتي؟
***
مسواك
پسر:«مادر جان بيا دندانهاي مرا مسواك بزن!»
مادر:«من دندانهاي تورا مسواك بزنم؟»
پسر:«بله، آخر خودتان گفتيد كه آدم نبايد به مسواك ديگران دست بزند.من هم مسواكم را گم كرده ام.»
***
يك مشت
يا پنج مشت؟
قاضي رو به متهم كرد و پرسيد اين درست است كه شما فقط يك مشت به صورت اين مرد ضعيف زدند؟
متهم : بله
قاضي: پس چرا روي صورت او اثر پنج مشت ديده مي شود؟
متهم : ديدم او لاغر و ضعيف است، يك مشت را در پنج قسمت به او زدم!
۱۳۹۲ مرداد ۱۰, پنجشنبه
گنجشک کوچک
شماره 135/ پنجشبه 10 اسد 1392/ 1 اگست 2013
درخت خانه ي ما
دوباره مودر آورد
نسيمي موي او را
نوازش كرد وبو كرد
***
نسيم مهربان گفت
چه موهاي تميزي
توبا اين موي زيبا
براي من عزيزي
***
يك گنجشك كوچك
پريد، آمد به سويش
تي تيك تيك تي تيك تيك
كمي نول زد به رويش
***
تي تيك تيك با نولش داد
به او هم بوسه هم ناز
جي جيك جيك و جي جيك جيك برايش خواند آواز
محمود پوروهاب
درخت خانه ي ما
دوباره مودر آورد
نسيمي موي او را
نوازش كرد وبو كرد
***
نسيم مهربان گفت
چه موهاي تميزي
توبا اين موي زيبا
براي من عزيزي
***
يك گنجشك كوچك
پريد، آمد به سويش
تي تيك تيك تي تيك تيك
كمي نول زد به رويش
***
تي تيك تيك با نولش داد
به او هم بوسه هم ناز
جي جيك جيك و جي جيك جيك برايش خواند آواز
محمود پوروهاب
باز باران باران
شماره 135/ پنجشبه 10 اسد 1392/ 1 اگست 2013
قلمت را بردار
روی دفتر بنويس:
شعر باران باريد
باز شد جنگل خيس
***
دركتابت شعري است
شعر را خوب بخوان
وبگو در جنگل
باز باران باران
***
آسمان چون دفتر
وزمين مثل كتاب
قلب اين چون جنگل
قلب آن چون مهتاب
***
بنشين بر لب جو
دفترت را واكن
روی هر صفحه آن
ماه را پيدا كن
***
و كتابت را هم
بازكن بر لب جو
ودر اين جنگل سبز
حرفي از لاله بگو
جعفر ابراهيمي (شاهد)
قلمت را بردار
روی دفتر بنويس:
شعر باران باريد
باز شد جنگل خيس
***
دركتابت شعري است
شعر را خوب بخوان
وبگو در جنگل
باز باران باران
***
آسمان چون دفتر
وزمين مثل كتاب
قلب اين چون جنگل
قلب آن چون مهتاب
***
بنشين بر لب جو
دفترت را واكن
روی هر صفحه آن
ماه را پيدا كن
***
و كتابت را هم
بازكن بر لب جو
ودر اين جنگل سبز
حرفي از لاله بگو
جعفر ابراهيمي (شاهد)
۱۳۹۲ مرداد ۵, شنبه
تنبیه عاری از خشونت فرزند، به سبک گاندی
شماره 134/ پنجشنبه 3 اسد 1392/ 25 جولای 2013
شانزده ساله بودم و با پدر و مادرم در موسسه ای که پدربزرگم در فاصلۀ هجده مایلی دِربِن (Durban)، در افریقای جنوبی، در وسط تأسیسات تولید قند و شکر،تأسیس کرده بود زندگی میکردم. ما آنقدر دور از شهر بودیم که هیچ همسایه ای نداشتیم و من و دو خواهرم همیشه منتظر فرصتی بودیم که برای دیدن دوستان یا رفتن به سینما به شهر برویم.
یک روز پدرم از من خواست او را با موتر به شهر ببرم زیرا کنفرانس یک روزهای قرار بود تشکیل شود و من هم فرصت را غنیمت دانستم. چون عازم شهر بودم، مادرم فهرستی از خوار و بار مورد نیاز را نوشت و به من داد و، چون تمام روز را در شهر بودم، پدرم از من خواست که چند کار دیگر را هم انجام بدهم، از جمله بردن موتر برای سرویس به تعمیرگاه بود.
وقتی پدرم را آن روز صبح پیاده کردم، گفت: "ساعت 5 همین جا منتظرت هستم که با هم به منزل برگردیم." بعد از آن که شتابان کارها را انجام دادم، مستقیماً به نزدیکترین سینما رفتم. آنقدر مجذوب بازی جان وین در دو نقش بودم که زمان را فراموش کردم. ساعت 5/5 بود که یادم آمد. دوان دوان به تعمیرگاه رفتم و اتومبیل را گرفتم و شتابان به جایی رفتم که پدرم منتظر بود. وقتی رسیدم ساعت تقریباً شش شده بود.
پدرم با نگرانی پرسید: "چرا دیر کردی؟" آنقدر شرمنده بودم که نتوانستم بگویم مشغول تماشای فیلم وسترن جان وین بودم و بدین لحاظ گفتم:«موتر حاضر نبود؛ مجبور شدم منتظر بمانم.» ولی متوجّه نبودم که پدرم قبلاً به تعمیرگاه زنگ زده بود.
مچ مرا گرفت و گفت، "در روش من برای تربیت تو نقصی وجود داشته که به تو اعتماد به نفس لازم را نداده که به من راست بگویی. برای آن که بفهمم نقص کار کجا است و من کجا در تربیت تو اشتباه کرده ام، این هجده مایل را پیاده میروم که در این خصوص فکر کنم."
پدرم با آن لباس و کفش مخصوص مهمانی، در میان تاریکی، در جاده های تیره و تار و بس ناهموار پیاده به راه افتاد. نمی توانستم او را تنها بگذارم. مدّت پنج ساعت و نیم پشت سرش موتر میراندم و پدرم را که به علت دروغ احمقانه ای که بر زبان رانده بودم غرق ناراحتی و اندوه بود نگاه میکردم.
همان جا و همان وقت تصمیم گرفتم دیگر هرگز دروغ نگویم. غالباً دربارۀ آن واقعه فکر میکنم و از خودم می پرسم، اگر او مرا، به همان طریقی که ما فرزندانمان را تنبیه میکنیم، مجازات میکرد، آیا اصلاً درسم را خوب فرا میگرفتم. تصور نمیکنم. از مجازات متأثر میشدم اما به کارم ادامه میدادم. اما این عمل سادۀ عاری از خشونت آنقدر نیرومند بود که هنوز در ذهنم زنده است گویی همین دیروز رخ داده است. این است قوّۀ عدم خشونت.
شانزده ساله بودم و با پدر و مادرم در موسسه ای که پدربزرگم در فاصلۀ هجده مایلی دِربِن (Durban)، در افریقای جنوبی، در وسط تأسیسات تولید قند و شکر،تأسیس کرده بود زندگی میکردم. ما آنقدر دور از شهر بودیم که هیچ همسایه ای نداشتیم و من و دو خواهرم همیشه منتظر فرصتی بودیم که برای دیدن دوستان یا رفتن به سینما به شهر برویم.
یک روز پدرم از من خواست او را با موتر به شهر ببرم زیرا کنفرانس یک روزهای قرار بود تشکیل شود و من هم فرصت را غنیمت دانستم. چون عازم شهر بودم، مادرم فهرستی از خوار و بار مورد نیاز را نوشت و به من داد و، چون تمام روز را در شهر بودم، پدرم از من خواست که چند کار دیگر را هم انجام بدهم، از جمله بردن موتر برای سرویس به تعمیرگاه بود.
وقتی پدرم را آن روز صبح پیاده کردم، گفت: "ساعت 5 همین جا منتظرت هستم که با هم به منزل برگردیم." بعد از آن که شتابان کارها را انجام دادم، مستقیماً به نزدیکترین سینما رفتم. آنقدر مجذوب بازی جان وین در دو نقش بودم که زمان را فراموش کردم. ساعت 5/5 بود که یادم آمد. دوان دوان به تعمیرگاه رفتم و اتومبیل را گرفتم و شتابان به جایی رفتم که پدرم منتظر بود. وقتی رسیدم ساعت تقریباً شش شده بود.
پدرم با نگرانی پرسید: "چرا دیر کردی؟" آنقدر شرمنده بودم که نتوانستم بگویم مشغول تماشای فیلم وسترن جان وین بودم و بدین لحاظ گفتم:«موتر حاضر نبود؛ مجبور شدم منتظر بمانم.» ولی متوجّه نبودم که پدرم قبلاً به تعمیرگاه زنگ زده بود.
مچ مرا گرفت و گفت، "در روش من برای تربیت تو نقصی وجود داشته که به تو اعتماد به نفس لازم را نداده که به من راست بگویی. برای آن که بفهمم نقص کار کجا است و من کجا در تربیت تو اشتباه کرده ام، این هجده مایل را پیاده میروم که در این خصوص فکر کنم."
پدرم با آن لباس و کفش مخصوص مهمانی، در میان تاریکی، در جاده های تیره و تار و بس ناهموار پیاده به راه افتاد. نمی توانستم او را تنها بگذارم. مدّت پنج ساعت و نیم پشت سرش موتر میراندم و پدرم را که به علت دروغ احمقانه ای که بر زبان رانده بودم غرق ناراحتی و اندوه بود نگاه میکردم.
همان جا و همان وقت تصمیم گرفتم دیگر هرگز دروغ نگویم. غالباً دربارۀ آن واقعه فکر میکنم و از خودم می پرسم، اگر او مرا، به همان طریقی که ما فرزندانمان را تنبیه میکنیم، مجازات میکرد، آیا اصلاً درسم را خوب فرا میگرفتم. تصور نمیکنم. از مجازات متأثر میشدم اما به کارم ادامه میدادم. اما این عمل سادۀ عاری از خشونت آنقدر نیرومند بود که هنوز در ذهنم زنده است گویی همین دیروز رخ داده است. این است قوّۀ عدم خشونت.
طفل صحتمند
شماره 134/ پنجشنبه 3 اسد 1392/ 25 جولای 2013
من بچه صحتمندم
راز من اين است
دوراز مكر وب و «گند» ام
رازمن اين است
***
صبح وقت از خواب برمي خيزم
سرخود را مي شويم
دندان برس مي زنم
غذا مي خورم
***
من بچه صحتمندم
رازمن اين است
دور از مكروب و «گند»ام
راز من اين است
***
روزهاي رخصتي ره
نمي گردم ده كوچه
مطالعه مي كنم
***
من بچه صحتمندم
راز من اين است
دوراز مكروب و «گند» ام
راز من اين است
به انتخاب : اناهيتا سياووش
_____________________________________________
ریزه ها با ریزه گی خود
ريزه ها، ريزه ها، باريزه گي خود
از دنيا، از دنيا ، مي برن سود
با بالهای ريزه گك ريزه گك پرميزنه
در سرزمين گل ها تك به تك تر مي زنه
تك تك تك تك
تك تك تك تك
به انتخاب : ناهيد سياوووش
۱۳۹۲ تیر ۲۷, پنجشنبه
اعلامیه جهانی حقوق بشر برای کودکان و نوجوانان (از انتشارات آرمانشهر)
شماره 133/ پنجشنبه 27 سرطان 1392/ 18 جولای 2013
کودکان آزاد به دنیا می آیند و با همه آنها باید یکسان رفتار کرد. آنها از عقل و وجدان برخوردار اند و باید با یکدیگر مثل خواهر و برادر رفتار کنند.
***
شما حق زندگی و حق زیستن در آزادی و امنیت را دارا استید.
***
هیچکس حق ندارد شما را شکنجه کند.
***
هیچکس حق ندارد شما را بدون دلیل واقعی زندانی کند، در زندان نگه دارد، یا نا عادلانه از کشورتان بیرون کند.
***
شما باید در همه جا و مثل همه از حمایت قانونی یکسان برخوردار شوید.
***
قانون برای همه یکسان است؛ و باید در مورد همه یکسان اجرا شود.
کودکان آزاد به دنیا می آیند و با همه آنها باید یکسان رفتار کرد. آنها از عقل و وجدان برخوردار اند و باید با یکدیگر مثل خواهر و برادر رفتار کنند.
***
شما حق زندگی و حق زیستن در آزادی و امنیت را دارا استید.
***
هیچکس حق ندارد شما را شکنجه کند.
***
هیچکس حق ندارد شما را بدون دلیل واقعی زندانی کند، در زندان نگه دارد، یا نا عادلانه از کشورتان بیرون کند.
***
شما باید در همه جا و مثل همه از حمایت قانونی یکسان برخوردار شوید.
***
قانون برای همه یکسان است؛ و باید در مورد همه یکسان اجرا شود.
اشتراک در:
پستها (Atom)
خواهران وبرادران ! بیایید با پرندگان مهربان باشیم
عکس از فیسبوک
-
قصه های مثنوی معنوی به اطفال-دفتر دوم به کوشش محمد داود سیاووش از چاپ برآمد. طراح پشتی و صفحه آرای این مجموعه کاووس سیاووش و حروف نگاران...
-
پدر ! 1. وقتی پدرت ترا سرزنش می کند، ترا دوست دارد . 2. وقتی بالای تو فشار می آورد، خیر ترا مى خواهد . 3. وقتى تو وی را خام...